دودمان شیا در چین

دودمان شیا در چین

این دودمان نیمه افسانه ای، نخستین دودمان فرمانروا در تاریخ سرزمین چین است که از سال 2030 تا سال 1601 پ.م پادشاهی داشت. گستردگی قلمرو این حکومت به حدود 450 هزار کیلومتر مربع می رسید و محدوده مرکزی آن شامل جنوب استان شانسی و غرب استان هنان می شد.

در سال 1959م یک محوطه باستانی در روستای ارلیتو در نزدیکی شهر یانشی (34 و 44 شمالی، 112 و 47 شرقی) پیدا شد که مربوط به سده نوزدهم پیش از میلاد می شود. این محوطه را می توان به دوران فرمانروایی دودمان شیا نسبت داد.

فهرست شاهان دودمان شیا:

1.       یو از 2030 تا 1985 پ.م؛ تبار او با هفت میانجی به هوانگ تی یا امپراتور زرد می رسید. یو پایتخت را از سونگ (34 و 5 شمالی، 112 و 4 شرقی) به یانگ چنگ (34 و 27 شمالی، 113 و 2 شرقی) منتقل کرد. پایتخت یائو در تائوسی (35 و 53 شمالی، 111 و 30 شرقی) بود. پایتخت شون در شهر آنیی (در شهرستان شیا، 35 و 8 شمالی، 111 و 13 شرقی) بود.  یو در سال 32 از فرمانروایی شون (2048 پ.م) به مقام فرماندهی کل ارتش امپراتور منصوب شده بود. مهمترین کاری که در روایات چینی به یو نسبت داده شده، مهار کردن طغیان رود زرد است. او در مدت 13 سال، با کندن آبراه های بسیار، آبهای سرریز رود را مهار نموده و به سوی دریا هدایت کرد.

2.       چی پسر یو تا 1975 پ.م؛

3.       تای کانگ پسر چی تا 1946 پ.م؛ او پایتخت را به ژنسون یا همان لویانگ (34 و 40 شمالی، 112 و 27 شرقی) منتقل کرد.

4.       ژونگ کانگ برادر تای کانگ تا 1933 پ.م؛ بر پایه روایات چینی، یک خورشید گرفتگی در نهمین ماه از پنجمین سال فرمانروایی ژونگ کانگ روی داد. نزدیکترین خورشید گرفتگی به زمان فرمانروایی ژونگ کانگ، که در پایتخت آن روز دودمان شیا نیز قابل مشاهده بوده باشد، در 26 اکتبر 1961 پ.م روی داده است. اگر آغاز پادشاهی دودمان شیا را 20 سال عقب ببریم، این خورشید گرفتگی در پنجمین سال فرمانروایی ژونگ کانگ قرار می گیرد.

5.       شیانگ پسر ژونگ کانگ تا 1905 پ.م؛ او پایتخت را به شانگچیو (34 و 25 شمالی، 115 و 39 شرقی) منتقل کرد. در سالهای پایانی فرمانروایی شیانگ، سرداری به نام هانژو طغیان کرد و شاه به دست جیائو پسر هانژو کشته شد. جیائو در جنگ با شاه تازه کشته شد و هانژو نیز خودکشی کرد.

6.      شائو کانگ پسر شیانگ تا 1884 پ.م؛ او چند ماه پس از کشته شدن پدرش زاده شد.

7.       ژو پسر شائو کانگ تا 1867 پ.م؛ او در پنجمین سال فرمانروایی خود، پایتخت را از یوان (جی یوان کنونی: 35 و 5 شمالی، 112 و 35 شرقی) به لائوچیو (کایفنگ کنونی: 34 و 48 شمالی، 114 و 18 شرقی) منتقل کرد.

8.       هوای پسر ژو تا 1841 پ.م؛

9.       مانگ پسر هوای تا 1823 پ.م؛ در سالهای پایانی فرمانروایی او، مرکز امیرنشین شانگ از شهر شانگچیو به یین (36 و 8 شمالی، 114 و 18 شرقی) منتقل شد.

10.   شیه پسر مانگ تا 1807 پ.م؛

11.   بو جیانگ پسر شیه تا 1748 پ.م؛ او تخت پادشاهی را به برادرش واگذاشت و 10 سال پس از آن (1738 پ.م) درگذشت.

12.   جیونگ برادر بو جیانگ تا 1727 پ.م؛

13.   جین پسر جیونگ تا 1706 پ.م؛

14.   کونگ جیا پسر بو جیانگ تا 1675 پ.م؛

15.   گائو پسر کونگ جیا تا 1664 پ.م؛

16.   فا پسر گائو تا 1653 پ.م؛ در هفتمین سال فرمانروایی او، زمین لرزه ای در نزدیکی کوه تای (36 و 15 شمالی، 117 و 6 شرقی) روی داد. این نخستین گزارش از یک زمین لرزه در تاریخ است.

17.   جیه پسر فا تا 1601 پ.م؛ در روایات چینی آمده است که: جیه پادشاهی ستمگر و خوشگذران بود و به مردم سرزمینش توجهی نداشت؛ از این رو در دوران پادشاهی او، زمستانها گرم و تابستانها سرد بود. در یک سال در نخستین ماه تابستان برف بارید و هوا سرد و تاریک شد. پژوهشگران این پدیده را با زمستان آتشفشانی در پیوند دانسته اند. انفجار آتشفشان ترا در مدیترانه که در سال 1628 پ.م روی داد و موجب نابودی تمدن مینوان در جزیره کرت (همان آتلانتیس گمشده) گردید؛ به اندازه ای شدید بود که خاکستر تولید شده در سراسر جو کره زمین پراکنده شد و چندین روز مانع رسیدن نور و گرمای خورشید به سطح زمین گردید.

امیرنشین شانگ که زیر فرمان شخصی به نام تانگ اداره می شد، در سال 1627 پ.م بر ضد دودمان شیا طغیان نمود. در سالهای بعد نیز امیرنشینهای دیگر به شانگ پیوستند و مردم هم که از دودمان شیا و شاه جیه دل خوشی نداشتند، به دفاع از پادشاه بر نخاستند. سرانجام نبرد مینگ تیائو میان شیا و شانگ درگرفت و جیه شکست خورد و تبعید شد. بدین ترتیب، دودمان شیا برچیده شد و دودمان شانگ بر سرزمین چین فرمانروایی یافت که تا سال 1046 پ.م نیز پابرجا بود.

بازماندگان خاندان شیا، امیرنشین چی را تشکیل دادند که از سده شانزدهم تا سال 445 پ.م فرمانروایی داشت. مرکز این حکومت، شهرستان کنونی چی (34 و 30 شمالی، 114 و 45 شرقی) در استان هنان بود.

تقویم ایرانی

گاهشماری ایرانی

گاهشماری هجری شمسی که امروزه در ایران کاربرد دارد، مبتنی بر گاهشماری جلالی است که 9 سده پیش از این ابداع شد.

گاهشماری جلالی به نام جلال الدوله ملکشاه سلجوقی نامیده شده است. ملکشاه در سال 467ق (453خ) دستور داد تا برای اصلاح گاهشماری ایرانی، چند تن از دانشمندان زمان همکاری کنند و آغاز سال را با آغاز بهار و لحظه اعتدال بهاری برابر سازند. افرادی که در تدوین گاهشماری جلالی نقش داشتند، عبارتند از: عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری (حکیم عمر خیام)، ابوالمظفر اسفزاری، میمون بن نجیب واسطی، ابوالفتح عبدالرحمان خازنی، محمد بن احمد معموری، ابن کوشک بیهقی مباحی و ابوالعباس فضل بن محمد لوکری.

نخستین روز از گاهشماری جلالی برابر با 9 رمضان 471ق و 15 مارس 1079م بود. در آن هنگام نوروز یزدگردی 18 روز زودتر از اعتدال بهاری قرار داشت و در واقع با افزودن 18 روز کبیسه به سال یزدگردی، آغاز سال به آغاز بهار منتقل گردید. نخستین روز از نخستین سال در گاهشماری جلالی برابر بود با روز یکم فروردین سال 458 هجری شمسی.

نخستین بار که اصطلاح هجری شمسی برای تقویم ایرانی به کار رفت، در سال 1264خ بود. عبدالغفار نجم الدوله اصفهانی (1222 تا 1287خ) که استاد ریاضیات دارالفنون بود، در آن سال این اصطلاح را به جای تقویم جلالی، برای گاهشماری ایران به کار بست. در اسفند 1289خ، مجلس شورای ملی قانونی تصویب کرد که بر اساس آن، مقرر شد که گاهشماری هجری شمسی در اسناد دولتی استفاده شود. آن گاهشماری از هجرت پیامبر سالشماری می شد؛ ولی نام ماهها، همان نام بروج دوازده گانه (حمل تا حوت) بود. طول هر ماه نیز به میزان توقف خورشید در آن برج بود و از 32 روز (تیرماه) تا 29 روز (دیماه) در نوسان بود. در 11 فروردین 1304خ، بر اساس مصوبه مجلس شورای ملی، تقویم رسمی ایران از هجری قمری و هجری شمسی برجی، به هجری شمسی تغییر کرد. در این گاهشماری، شش ماه نخست سال، 31 روزه و 5 ماه بعدی، 30 روزه و ماه اسفند 29 روزه شد. نام ماهها نیز به نامهای ایرانی (فروردین تا اسفند) تغییر پیدا کرد.

برای پیدا کردن سالهای کبیسه (366 روزه) در تقویم هجری شمسی، دستور کار ساده ای وجود دارد؛ اگر لحظه تحویل سال یا همان اعتدال بهاری، پیش از ظهر روز 366 و پس از ظهر روز 365 باشد، در آن صورت، سال سپری شده کبیسه نبوده و 365 روزه است. اگر لحظه تحویل سال پس از ظهر روز 366 باشد، سال سپری شده کبیسه و 366 روزه خواهد بود. در این دستور کار باید یکی از نیمروزها را به عنوان پایه محاسبات در نظر گرفت و لحظه تحویل سال را با هنگام ظهر بر روی آن نیمروز سنجید. دو پیشنهاد برای نیمروز مورد نظر وجود دارد؛ برخی نیمروز مرکزی ایران (52 درجه و 30 دقیقه شرقی) را پایه محاسبات قرار می دهند و برخی نیز نیمروز شهر تهران (51 درجه و 25 دقیقه شرقی) را به عنوان پایه سنجش لحظه ظهر در نظر می گیرند. نگارنده با نظر دوم هماواست. هنگام ظهر در روز مورد نظر و در نیمروز شهر تهران، در ساعت 12 و 12 دقیقه است.

با استفاده از این دستور کار می توان سالهای کبیسه را در گاهشماری خورشیدی تعیین نمود. برخی از پژوهشگران، بدون توجه به این دستور کار، دوره های منظمی برای کبیسه گیری تنظیم کرده اند که با استفاده از آنها، در هر سده دو یا سه بار اتفاق می افتد که لحظه تحویل سال در صبح آخرین روز اسفند و یا در بعد از ظهر روز یکم فروردین قرار می گیرد که برای گاهشماری دقیق ایرانی، چندان خوشایند نیست. در زیر چند نمونه از این اختلاف زمان را نشان می دهیم.

بر پایه دوره های 128 ساله، یکم فروردین 987خ روز جمعه می شود؛ در حالی که لحظه تحویل سال در ساعت 10 و 49 دقیقه بامداد پنجشنبه بوده است. چند نمونه دیگر به شرح زیر است:

چهارشنبه یکم فروردین 1115خ؛ تحویل سال در ساعت 11 و 4 دقیقه سه شنبه

پنج شنبه یکم فروردین 1144خ؛ تحویل سال در ساعت 12 ظهر چهارشنبه

چهارشنبه یکم فروردین 1177خ؛ تحویل سال در ساعت 12 و 8 دقیقه سه شنبه

سه شنبه یکم فروردین 1210خ؛ تحویل سال در ساعت 11 و 56 دقیقه دوشنبه

دوشنبه یکم فروردین 1243خ؛ تحویل سال در ساعت 11 و 40 دقیقه یکشنبه

پس از سال 1243خ، دیگر این رویداد پیش نمی آید؛ تا آنکه در آغاز سال 1404خ، مشکل به گونه ای دیگر رخ می نماید. یعنی لحظه تحویل سال در بعد از ظهر یکم فروردین قرار می گیرد. به شرح زیر:

پنج شنبه یکم فروردین 1404خ؛ تحویل سال در ساعت 12 و 30 دقیقه همان روز

چهارشنبه یکم فروردین 1437خ؛ تحویل سال در ساعت 12 و 33 دقیقه همان روز

طول متوسط سال خورشیدی 365 روز و 5 ساعت و 49 دقیقه است. در یک بازه زمانی 5050 ساله از 3542- تا 1508خ؛ کوتاه ترین سال، 2077- (1456 پ.م) و طول آن 365 روز و 5 ساعت و 31 دقیقه بود. درازترین سالها، 841- (220 پ.م) و 355- (267م) بودند که 365 روز و 6 ساعت و 4 دقیقه بودند. در بیست سال گذشته، سال 1376خ با 365 روز و 6 ساعت، درازترین؛ و سالهای 1385 و 1386خ با 365 روز و 5 ساعت و 41 دقیقه، کوتاه ترین سالها بودند.

دوره 128 ساله برای تعیین سالهای کبیسه، دقیق ترین دوره برای کبیسه گیری است و از سوی پژوهشگران ایرانی معاصر، نیز پیشنهاد شده است؛ ولی همان گونه که پیشتر گفته شد، به سبب مغایرت داشتن این دستور کار با دستور کار اصلی (فاصله لحظه اعتدال با لحظه ظهر)،، نمی توان از دوره 128 ساله برای تعیین سالهای کبیسه بهره برد. ما در زیر، با توجه به لحظه تحویل سال و فاصله آن از لحظه ظهر به افق تهران، دوره های 29 ساله و 33 ساله و 37 ساله را نشان می دهیم.

آغاز یک دوره 33 ساله در سال 852خ می باشد. یعنی سالهای 846 و 851خ کبیسه بوده اند و کبیسه پنجینه (خماسی) در پایان هر دوره قرار می گیرد. سالهای پایانی هر دوره و لحظه تحویل آنها به شرح زیر است:

851خ در ساعت 11 و 42 دقیقه

884خ در ساعت 11 و 44 دقیقه

917خ در ساعت 11 و 38 دقیقه

950خ در ساعت 11 و 43 دقیقه

979خ در ساعت 12 و 7 دقیقه. دوره 29 ساله.

1016خ در ساعت 11 و 23 دقیقه. دوره 37 ساله.

1049خ در ساعت 11 و 32 دقیقه

1078خ در ساعت 12 و 4 دقیقه. دوره 29 ساله.

1111خ در ساعت 12 و 3 دقیقه

1144خ در ساعت 12 ظهر  

1177خ در ساعت 12 و 5 دقیقه

1210خ در ساعت 11 و 56 دقیقه

1243خ در ساعت 11 و 40 دقیقه

1276خ در ساعت 11 و 46 دقیقه

1309خ در ساعت 12 ظهر

1342خ در ساعت 11 و 50 دقیقه

1375خ در ساعت 11 و 33 دقیقه

1408خ در ساعت 11 و 31 دقیقه

1441خ در ساعت 11 و 36 دقیقه

1470خ در ساعت 12 و 11 دقیقه. دوره 29 ساله.

1503خ در ساعت 12 و 4 دقیقه

1536خ در ساعت 12 و 8 دقیقه

1573خ در ساعت 11 و 24 دقیقه. دوره 37 ساله.

1602خ در ساعت 12 و 7 دقیقه. دوره 29 ساله.

1635خ در ساعت 11 و 59 دقیقه

1668خ در ساعت 11 و 56 دقیقه

1701خ در ساعت 12 و 1 دقیقه

1734خ در ساعت 12 ظهر  

1767خ در ساعت 11 و 48 دقیقه

1800خ در ساعت 11 و 45 دقیقه

1833خ در ساعت 11 و 45 دقیقه

1866خ در ساعت 11 و 57 دقیقه

1899خ در ساعت 11 و 48 دقیقه

1932خ در ساعت 11 و 20 دقیقه  

1965خ در ساعت 11 و 23 دقیقه

کسوف های ایران در سده های 14 و 15 میلادی

کسوف 21 فروردین 686خ (3 آوریل 1307م)

این خورشید گرفتگی در سومین سال ایلخانی اولجایتو در ایران اتفاق افتاد.

میانه گرفت در ساعت 13 و 29 دقیقه به وقت ایران، در سودان (18 و 54 شمالی، 29 شرقی) بود. مدت گرفت 4 دقیقه و 33 ثانیه و پهنای نوار سایه در آن هنگام، 169 کیلومتر بود.

نوار سایه در ساعت 14 و 21 دقیقه وارد شهرستان جم در استان بوشهر شد. مدت گرفت 3 دقیقه و 34 ثانیه بود. در ساعت 14 و 41 دقیقه نوار سایه از میرجاوه در شهرستان زاهدان خارج شد. مدت گرفت در آن محل 3 دقیقه و 15 ثانیه بود.

کسوف 28 دی 755خ (10 ژانویه 1377م)

این خورشید گرفتگی در هفتمین سال فرمانروایی امیر تیمور گورکان اتفاق افتاد. البته هر گوشه از سرزمین ایران در زیر فرمان یک حکومت کوچک محلی بود.

میانه گرفت در ساعت 14 و 49 دقیقه در نیجریه (6 و 6 شمالی، 6 و 30 شرقی) بود. مدت گرفت در آن نقطه 4 دقیقه و 19 ثانیه و پهنای نوار سایه در آن هنگام 175 کیلومتر بود.

نوار سایه در ساعت 16 و 9 دقیقه به سر پل ذهاب در استان کرمانشاه رسید. مدت گرفت 2 دقیقه و 18 ثانیه بود. در ساعت 16 و 14 دقیقه نوار سایه شهر چابکسر در استان گیلان را ترک کرد. مدت گرفت 2 دقیقه و 7 ثانیه بود.

کسوف 27 تیر 867خ (9 ژوئیه 1488م)

تنها خورشید گرفتگی کلی در سده پانزدهم که در ایران قابل مشاهده بود، کسوف سال 1488م بود. این کسوف یک ماه پس از کشته شدن شیخ حیدر (پدر شاه اسماعیل صفوی) روی داد. در این سال، تیموریان در شرق ایران و آق قیونلوها در غرب ایران فرمان می راندند.

میانه گرفت در ساعت 9 و 51 دقیقه در جنوب غربی چین (28 و 54 شمالی، 89 و 30 شرقی) بود. مدت گرفت در آن نقطه 5 دقیقه و 36 ثانیه و پهنای نوار سایه در آن هنگام 219 کیلومتر بود.

نوار سایه در ساعت 8 و 21 دقیقه وارد شهرستان دهلران در استان ایلام شد. مدت گرفت 3 دقیقه و 55 ثانیه بود. نوار سایه در ساعت 8 و 46 دقیقه از شهرستان تایباد در خراسان خارج شد. مدت گرفت 4 دقیقه و 41 ثانیه بود.

کسوف های سده شانزدهم در ایران

کسوف 7 شهریور 893خ (20 اوت 1514م)

این خورشید گرفتگی سه روز پیش از نبرد چالدران، میان ایران و عثمانی، روی داد.

میانه گرفت در ساعت 7 و 55 دقیقه به وقت ایران، در شرق چین (26 و 30 شمالی، 119 و 54 شرقی) بود. مدت گرفت 5 دقیقه و 38 ثانیه و پهنای نوار سایه 228 کیلومتر بود.

نوار سایه در ساعت 6 و 13 دقیقه وارد شهرستان ایوان در استان ایلام شد. آن هنگام تنها 10 دقیقه از طلوع آفتاب گذشته بود. مدت گرفت 2 دقیقه و 38 ثانیه بود. خروج نوار سایه از ایران در ساعت 6 و 20 دقیقه در تربت جام اتفاق افتاد. مدت گرفت در آن منطقه 3 دقیقه و 12 ثانیه بود.

کسوف 9 مهر 947خ (21 سپتامبر 1568م)

این خورشید گرفتگی در چهل و پنجمین سال پادشاهی شاه تهماسب صفوی روی داد.

میانه گرفت در ساعت 7 و 55 دقیقه در دریای چین جنوبی (5 و 48 شمالی، 114 و 36 شرقی) اتفاق افتاد. مدت گرفت 5 دقیقه و 32 ثانیه و پهنای نوار سایه 204 کیلومتر بود.

آغاز گرفت در شرق عربستان (27 شمالی، 49 شرقی) در ساعت 6 و 10 دقیقه در هنگام طلوع آفتاب بود. مدت گرفت 2 دقیقه و 20 ثانیه بود. 30 ثانیه بعد نوار سایه به سواحل ایران رسید و وارد شهرستان جم در استان بوشهر شد. نوار سایه در ساعت 6 و 15 دقیقه از چابهار خارج شد. مدت گرفت 2 دقیقه و 44 ثانیه بود.

کسوف 9 تیر 961خ (20 ژوئن 1582م)

این خورشید گرفتگی چهار ماه پیش از اصلاح تقویم مسیحی توسط پاپ گرگور اتفاق افتاد.

میانه گرفت در ساعت 9 بامداد در چین (35 شمالی، 100 و 48 شرقی) روی داد. مدت گرفت 1 دقیقه و 59 ثانیه و پهنای نوار سایه 73 کیلومتر بود.

ورود نوار سایه به ایران در ساعت 7 و 22 دقیقه و به جزیره خارک در استان بوشهر بود. مدت گرفت در آنجا 51 ثانیه بود. نوار سایه در ساعت 7 و 36 دقیقه از سربیشه در خراسان خارج شد. مدت گرفت 1 دقیقه و 8 ثانیه بود.

کسوف 30 اردیبهشت 973خ (20 می 1594م)

این خورشید گرفتگی در ششمین سال پادشاهی شاه عباس صفوی روی داد.

میانه گرفت در ساعت 6 و 53 دقیقه در روسیه (64 و 54 شمالی، 94 و 6 شرقی) اتفاق افتاد. مدت گرفت 58 ثانیه و پهنای نوار سایه 76 کیلومتر بود.

نوار سایه در ساعت 5 و 41 دقیقه و 19 دقیقه پس از طلوع آفتاب وارد دشت آزادگان در خوزستان شد. مدت گرفت تنها 11 ثانیه بود. خروج نوار سایه از ایران در  ساعت 5 و 48 دقیقه در لطف آباد شهرستان درگز خراسان روی داد. مدت گرفت 26 ثانیه بود.

کسوف در سده های 17 و 18 میلادی

کسوف 7 اسفند 985خ

بیشترین مدت گرفت 3 دقیقه و 34 ثانیه و میانه آن در ساعت 12 و 39 دقیقه به وقت ایران، در شرق سودان (18 و 24 شمالی، 38 و 12 شرقی) بود. پهنای نوار سایه در آن هنگام، به 147 کیلومتر رسید.

نوار سایه در ساعت 13 و 22 دقیقه وارد ایران و شهر پارسیان استان هرمزگان شد. مدت گرفت 3 دقیقه و 5 ثانیه بود. خروج نوار سایه از ایران در ساعت 13 و 43 دقیقه و از شهر ادیمی شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان روی داد. مدت گرفت 2 دقیقه و 41 ثانیه بود.

کسوف 21 امرداد 1033خ

بیشترین مدت گرفت 2 دقیقه و 16 ثانیه و میانه گرفت در ساعت 13 و 48 دقیقه در غرب گرجستان (41 و 42 شمالی، 42 و 30 شرقی) روی داد. پهنای نوار سایه در آن هنگام به 110 کیلومتر رسید.

نوار سایه در ساعت 13 و 55 دقیقه وارد مرزهای امروزی ایران در شهر جلفا در آذربایجان شرقی شد. مدت گرفت 2 دقیقه و 14 ثانیه بود. خروج نوار سایه از ایران در ساعت 14 و 42 دقیقه از شهر کنارک در سیستان و بلوچستان اتفاق افتاد.

کسوف 15 آذر 1074خ

بیشترین مدت گرفت 1 دقیقه و 16 ثانیه و میانه گرفت در ساعت 10 و 53 دقیقه در جنوب شرقی پاکستان (24 و 18 شمالی، 67 و 54 شرقی) اتفاق افتاد. پهنای نوار سایه در آن هنگام به 64 کیلومتر رسید.

نوار سایه در ساعت 10 و 10 دقیقه به شهر جم در استان بوشهر وارد شد. مدت گرفت 55 ثانیه بود. در ساعت 10 و 34 دقیقه نوار سایه از چابهار خارج شد. مدت گرفت 1 دقیقه و 8 ثانیه بود.

کسوف 15 خرداد 1167خ

تنها خورشید گرفتگی کلی در سده هجدهم که در ایران قابل مشاهده بود، در تاریخ 4 ژوئن 1788م (15 خرداد 1167خ) روی داد. در آن سال، آقامحمد خان قاجار در شمال ایران و دودمان زند در جنوب ایران فرمانروایی داشتند.

بیشترین مدت گرفت 5 دقیقه و 15 ثانیه بود که میانه آن در ساعت 12 و 29 دقیقه به وقت ایران در شرق ترکیه (37 شمالی، 44 و 24 شرقی) در 50 کیلومتری مرز امروزی ایران اتفاق افتاد. پهنای نوار سایه در آن هنگام به 211 کیلومتر رسید.

نوار سایه در ساعت 12 و 28 دقیقه وارد اشنویه در آذربایجان غربی شد. 5 دقیقه و 15 ثانیه مدت گرفت بود. خروج نوار سایه از ایران در 13 و 9 دقیقه از تربت جام در خراسان اتفاق افتاد. مدت گرفت 4 دقیقه و 55 ثانیه بود.

کسوفهای سده نوزدهم در ایران

خورشید گرفتگی در ایران  سده نوزدهم میلادی

کسوف 26 تیر 1193خ

بیشترین مدت گرفت به مدت 6 دقیقه و 33 ثانیه و میانه آن در ساعت 10 به وقت ایران در جنوب غربی چین (30 و 55 شمالی، 84 و 40 شرقی) روی داد. پهنای نوار سایه 254 کیلومتر بود.

نوار سایه در ساعت 8 و 46 دقیقه وارد شهرستان جم در استان بوشهر شد. مدت گرفت در آن نقطه، 5 دقیقه و 4 ثانیه بود. نوار سایه در ساعت 9 و 8 دقیقه از زاهدان در استان سیستان و بلوچستان خارج شد. مدت گرفت در آن هنگام 5 دقیقه و 42 ثانیه بود.

کسوف 28 آبان 1195خ

بیشترین مدت گرفت 2 دقیقه بود و میانه آن در ساعت 13 و 47 دقیقه در غرب عراق (34 و 57 شمالی، 41 و 29 شرقی) روی داد. پهنای نوار سایه 145 کیلومتر بود.   

نوار سایه در ساعت 13 و 58 دقیقه به شهرستان ایوان در استان ایلام رسید. مدت گرفت در آن هنگام، 1 دقیقه و 51 ثانیه بود. نوار سایه خاک ایران را در ساعت 14 و 31 دقیقه از شهر زابل در استان سیستان و بلوچستان ترک کرد. مدت گرفت در آن هنگام، 1 دقیقه و 30 ثانیه بود.

کسوف 27 اردیبهشت 1261خ

بیشترین مدت گرفت 1 دقیقه و 50 ثانیه در ترکمنستان کنونی (38 و 24 شمالی، 61 و 37 شرقی) در ساعت 11 و 6 دقیقه روی داد. پهنای نوار سایه 72 کیلومتر بود.

نوار سایه در ساعت 10 و 27 دقیقه به شهرستان ایوان در استان ایلام رسید. مدت گرفت در آن هنگام، 1 دقیقه و 38 ثانیه بود. نوار سایه در ساعت 11 و 1 دقیقه شهر نوخندان شهرستان درگز استان خراسان رضوی را ترک کرد. مدت گرفت در آن هنگام، 1 دقیقه و 49 ثانیه بود.

کسوفهای بعدی در ایران

خورشید گرفتگیهای کلی در ایران سده بیست و یکم میلادی

کسوف 30 اسفند 1412خ:

خورشید گرفتگی بعدی که در ایران قابل مشاهده خواهد بود، 108 دقیقه پیش از لحظه تحویل سال و در روز دوشنبه 30 اسفند 1412خ روی خواهد داد.

بیشترین مدت گرفت 4 دقیقه و 9 ثانیه در چاد (16 و 6 شمالی، 22 و 12 شرقی) است. پهنای نوار سایه 159 کیلومتر و در ساعت 13 و 50 دقیقه به وقت تهران است.

آغاز گرفت جزئی در ساعت 11 و 10 دقیقه

آغاز گرفت کلی در ساعت 12 و 7 دقیقه در (0 و 56 جنوبی، 37 و 37 غربی)؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 33 ثانیه و پهنای نوار سایه 99 کیلومتر است.

میانه گرفت در ساعت 13 و 50 دقیقه

پایان گرفت کلی در ساعت 15 و 28 دقیقه در (34 و 47 شمالی، 92 و 33 شرقی)؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 36 ثانیه و پهنای نوار سایه 102 کیلومتر است.

پایان گرفت جزئی در ساعت 16 و 25 دقیقه

سايه ماه با سرعت 4 كيلومتر بر ثانيه روي آبهاي اقيانوس اطلس به سمت شرق جابجا مي شود. در طول 4000 كيلومتر بعدي، تنها قطعه خشكي كه بر سر راه كسوف كلي قرار دارد، جزيره كوچك سنت پال در شمال خط استوا است. پس از آن سايه ماه كه عرض آن به 140 كيلومتر رسيده است تا مدتي به موازات ساحل جنوبي كشورهاي ليبريا، ساحل عاج، و غنا حركت مي كند و در ساعت 12 و 26 دقيقه به وقت تهران نخستين تماس را با خاك آفريقا در شهر ساحلي آكسيمو در جنوب غربي غنا برقرار مي كند. اين هنگام، آفتاب از افق محلي به اندازه 42 درجه ارتفاع دارد. مدت گرفت در آنجا  به 2 دقيقه و 58 ثانيه مي رسد. مسير سايه ماه سپس با حركت به سمت شرق تمام شهرهاي ساحلي كشورهاي غنا، توگو، بنين و جنوب غربي نيجريه را در حاشيه خود لمس مي كند. با اين حال، خط مركزي كسوف هنوز با خشكي مواجه نشده است. شهرهاي سالت پوند آكرا،، تما، لومه كوتونائو،، پورتو نووا و لاگوس (پايتخت نيجريه ) به اين شيوه هر يك از 70 تا 130 ثانيه در تاريكي حاصل از كسوف به سر مي برند.

سپس در ساعت 12 و 54 دقیقه به وقت رسمي ايران، خط مركزي سايه تيره ماه براي نخستين بار در تمام طول مسير با سرزمين اصلي آفريقا مواجه مي شود و در 20 كيلومتري جنوب غربي شهر كوكو از كشور نيجريه به خشكي مي رسد. پهناي دايره گرفتگي كلي در اين نقطه 154 كيلومتر و مدت گرفت 3 دقيقه و 31 ثانيه و ارتفاع آفتاب از افق 53 درجه است. سرعت سايه ماه در اين زمان به هفتصد متر در ثانيه كاهش يافته است.

از اين پس مسير كسوف براي 1400 كيلومتر در داخل نيجريه حركت مي كند و از فراز شهرهاي بنين سيتي، انوگو، نوسوكا، ايبي، نومان و موبي مي گذرد. سپس با گذر از گوشه شمالي كامرون، به سرزمين چاد مي رسد، و پس از عبور از شهرهاي فورت لامي باكور يائو آتي و هورازه در ساعت 13 و 42 دقیقه به وقت تهران در 60 كيلومتري شرق واحه بياباني آرادا در قلب صحراي بزرگ آفريقا در ظهر محلي به نقطه اوج خود مي رسد. در اين هنگام پهناي سايه ماه به 160 كيلومتر و مدت گرفت به 4 دقيقه و 9 ثانيه و ارتفاع خورشيد از افق 73 درجه افزايش يافته است.

پس از اين نقطه اوج، هرچه سايه ماه به سمت شرق جابجا مي شود از پهناي سايه و مدت گرفت كاسته مي گردد و خورشيد از وسط آسمان به سمت افق غربي رو به افول مي گذارد. با اين حال به تدريج سايه ماه سرعت مي گيرد و در اندكي بيش از يك ساعت از قلب قاره سیاه به حاشيه خليج فارس مي رسد. در اين مدت مسير كسوف كلي از شمال سودان، گوشه جنوب غربي مصر در شهر بعر عنقاد و بندر سوداني بعر شليطين مي گذرد و پس از گذر از فراز درياي سرخ و جزيره مصري راس بناس در، آن سوي درياي سرخ به بندر ينبح در خاك عربستان سعودي مي رسد. مسير كسوف كلي در عربستان سعودي با پيمودن تمام عرض اين كشور فرصتي بي نظير را براي مشاهده خورشيد گرفتگي 30 اسفند در يكي از خشك ترين مناطق بياباني زمين فراهم مي كند. كسوف كلي در اينجا از مناطق سمرا، حليفاء، عيون، قسيباء و لصافه ديده مي شود. در ساعت 14 و 54 دقيقه به وقت رسمي ايران در لصافه پهناي سايه ماه 143 كيلومتر و مدت گرفت 3 دقيقه و 18 ثانيه و ارتفاع آفتاب از افق 46 درجه است. پس از آن سايه ماه در حالي كه 1200 متر در ثانيه سرعت يافته است، به سمت آبهاي خليج فارس حركت مي كند و با عبور از شهرهاي ميناء احمدي، صبيحيه، ميناء سعود در خاك كويت و راس خفجي و سفانيه در عربستان، به آبهای ایران وارد می شود.

خورشید گرفتگی جزئی در ایران از ساعت 13 و 33 دقیقه در جنوب غربی کشور آغاز می شود. نوار سایه در ساعت 14 و 58 دقیقه به وقت رسمي ايران در جنوبي ترين دماغه جزيره خارك نخستين تماس را با خاك ايران برقرار مي كند. مدت گرفت 3 دقیقه و 4 ثانیه است. از اين پس در كمتر از يك دقيقه نوار سایه وارد سرزمين اصلي ايران مي شود.

پهناي مسير خورشيد گرفتگي كلي در ايران در اغلب نقاط تقريبا به 130 كيلومتر مي رسد كه از مقدار آن در كسوف 20 مرداد 78 به مراتب افزون تر است. به همين سبب مناطق واقع بر مسير كسوف كلي را به 2 گروه تقسيم مي كنيم. گروه نخست شامل شهرها و روستاهايي ست كه حداكثر فقط 5 كيلومتر با مسير خط مركزي كسوف فاصله دارند. گروه دوم شهرها و روستاهايي را شامل مي شود كه چون روي خط مركزي گرفت قرار ندارند، مدت گرفت در آنها كوتاه تر است; اما با اين حال گرفت كلي در آنها نيز دیده مي شود. مناطق واقع بر خط مركزي كسوف 30 اسفند 1412خ (با اختلاف 5 كيلومتر، عبارتند از:

استان بوشهر: گوابين، محمدي، سعدآباد، ده كهنه، مزارعي، بوركي، خشت.

استان فارس: مشتان، كازرون،، دوان دشت ارژن، خرك، گلستان، نگارستان، سيوند، سعادت شهر،، پاسارگاد كردشول، باغ سياه، شاه رستم، گويان، مزايجان، چير. گرفت کلی در کازرون از ساعت 15 آغاز شده و 3 دقیقه ادامه خواهد داشت.

استان يزد: منج، توتك، باغ بالا، مروست همدان.

در ساعت 15 و 6 دقیقه  در روستاي منج مدت گرفت به 2 دقيقه و 56 ثانيه و پهناي سايه ماه به 136 كيلومتر و ارتفاع آفتاب از افق 37 درجه مي رسد. سرعت سايه ماه در اينجا 1500 متر در ثانیه افزايش يافته است؛ يعني مسير خورشيد گرفتگي با سرعت 5400 كيلومتر در ساعت بر سطح زمين حركت مي كند.

استان كرمان: هجرك، خبر، دهج، بياض، توكل آباد، مهدي آباد، نوق، سنگ، باب هوتك، دشت خاك، ريحان، فلات بازالتي گندم بريان و، شمال بخش مركزي دشت لوت. دهج همان جايي است كه به هنگام كسوف به ياد ماندني 20 مرداد 1378 درست روي خط مركزي كسوف قرار داشت و از قضا اين بار نيز پس از گذشت 34 سال دوباره چنين فرصت كميابي براي آن تكرار مي شود. به همين سبب مشاهدات كساني كه به هنگام كسوف 20 مرداد 1378 به اين منطقه رفته بودند در آن موقع ارزش علمي بسياري مي يابد.

استان خراسان جنوبی: رزك، ده مرغ، كلاته سرخ، دهور، آتشكده، چهار فرسنگ، خونيك بالا، آرويز، حسين آباد، چاه بك، تمام ده. پس از عبور از روستاي كوچك (گرم تمام ده) در شهرستان نهبندان، سايه ماه با شتاب به سمت نقطه مرزي ايران و افغانستان به پيش مي تازد و در ساعت 15 و 14 دقیقه  در حالي كه پهنای سايه ماه به 130 كيلومتر و مدت گرفت به 2 دقيقه و 38 ثانيه كاهش يافته است، از خاك ايران خارج مي شود. در اين هنگام ارتفاع آفتاب از افق 30 درجه است.

شهرهايي كه در مسير كسوف هستند:

شهرهايي كه نام آنها در اينجا اعلام مي شود، همگي روي مسير خورشيد گرفتگي 30 اسفند 1412 قرار دارند اما چون از مسير خط مركزي كسوف بيشتر از 5 كيلومتر فاصله دارند مدت گرفت در آنها كمتر از مناطق گروه اول است. اين شهرها به ترتيب عبارتند از:

استان بوشهر: خارك، بندر گناوه، بوشهر، برازجان، اهرم، بندر ريگ. گرفت کلی در بوشهر از 14 و 59 دقیقه آغاز شده و 2 دقیقه و 6 ثانیه ادامه می یابد.

استان فارس: نورآباد، شيراز، مرودشت، اردكان فارس، بيشابور، خرامه، ارسنجان، سوريان.

استان يزد: هرات.

استان كرمان: شهر بابك، انار، رفسنجان، لاهيجان، زرند، كيان شهر، راور، چترود، تباسين، خشكرود. گرفت کلی در شهر بابک از ساعت 15 و 6 دقیقه آغاز می شود و 1 دقیقه و 41 ثانیه ادامه دارد.

استان خراسان جنوبی: هفت گود، ده سلم، نهبندان، شوسف. گرفت کلی در شوسف از ساعت 15 و 11 دقیقه آغاز شده و 2 دقیقه و 38 ثانیه ادامه دارد.

پایان گرفت در ساعت 15 و 28 دقیقه در غرب فلات تبت (34 و 46 شمالی، 92 و 54 شرقی) است.

لحظه تحویل سال 1413خ در ساعت 16 و 46 دقیقه به وقت ایران در روز دوشنبه 30 اسفند 1412خ خواهد بود.

کسوف 13 شهریور 1460خ

آغاز گرفت جزئی در ساعت 10 و 1 دقیقه

آغاز گرفت کلی در ساعت 10 و 58 دقیقه در (47 و 27 شمالی، 30 و 13 غربی)؛ مدت گرفت 2 دقیقه و 49 ثانیه و پهنای نوار سایه 194 کیلومتر است.

میانه گرفت در ساعت 12 و 35 دقیقه در خلیج فارس (24 و 35 شمالی، 53 و 41 شرقی) در شمال ابوظبی و دویست کیلومتری جنوب جزیره کیش؛ مدت گرفت 5 دقیقه و 33 ثانیه و پهنای نوار سایه 247 کیلومتر است.

پایان گرفت کلی در ساعت 14 و 12 دقیقه در (8 و 15 جنوبی، 108 و 22 شرقی)؛ مدت گرفت 2 دقیقه و 50 ثانیه و پهنای نوار سایه 194 کیلومتر است.

پایان گرفت جزئی در ساعت 15 و 8 دقیقه

نوار سایه در ساعت 12 و 7 دقیقه وارد غرب ایران می شود. مدت گرفت در آن نقطه، 5 دقیقه و 26 ثانیه و پهنای نوار سایه 240 کیلومتر است. در ساعت 12 و 26 دقیقه نوار سایه وارد خلیج فارس می شود. در آن نقطه، مدت گرفت 5 دقیقه و 33 ثانیه و پهنای نوار سایه 247 کیلومتر است.

کسوفهای ایران در یک سده گذشته

خورگرفتهای ایران در صد سال اخیر

کسوف 29 امرداد 1293خ:

بیشترین مدت گرفت 2 دقیقه و 14 ثانیه در (54 و 30 شمالی، 27 و 6 شرقی)؛ پهنای نوار سایه 170 کیلومتر

آغاز گرفت جزئی 14 و 41 دقیقه به وقت تابستانی ایران

آغاز گرفت کلی در ساعت 15 و 55 دقیقه در (71 و 24 شمالی، 121 و 14 غربی)؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 6 ثانیه و پهنای نوار سایه 121 کیلومتر.

میانه گرفت در ساعت 17 و 7 دقیقه

پایان گرفت کلی در ساعت 18 و 13 دقیقه در (23 و 46 شمالی، 70 و 38 شرقی)؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 9 ثانیه و پهنای نوار سایه 125 کیلومتر.

پایان گرفت جزئی در ساعت 19 و 26 دقیقه

نوار سایه در ساعت 17 و 48 دقیقه وارد گوشه شمال غربی ایران شد. مدت گرفت 1 دقیقه و 56 ثانیه و پهنای نوار سایه 180 کیلومتر بود. در ساعت 18 و 11 دقیقه نوار سایه گوشه جنوب شرقی کشور را ترک کرد. مدت گرفت 1 دقیقه و 21 ثانیه و پهنای نوار سایه 144 کیلومتر بود.

کسوف 5 اسفند 1330خ:

بیشترین مدت گرفت 3 دقیقه و 9 ثانیه در (15 و 36 شمالی، 32 و 42 شرقی)؛ پهنای نوار سایه 138 کیلومتر.

آغاز گرفت جزئی در ساعت 10 و 8 دقیقه

آغاز گرفت کلی در ساعت 11 و 8 دقیقه در (0 و 47 شمالی، 21 و 15 غربی)؛ پهنای نوار سایه 79 کیلومتر و مدت گرفت 1 دقیقه و 13 ثانیه.

میانه گرفت در ساعت 12 و 37 دقیقه

پایان گرفت کلی در ساعت 14 و 14 دقیقه در (54 و 24 شمالی، 99 و 11 شرقی)؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 10 ثانیه و پهنای نوار سایه 76 کیلومتر بود.

پایان گرفت جزئی در ساعت 15 و 14 دقیقه

نوار سایه در ساعت 13 و 33 دقیقه وارد خوزستان شد. مدت گرفت 2 دقیقه و 39 ثانیه و پهنای نوار سایه 119 کیلومتر. نوار سایه در ساعت 13 و 50 دقیقه از شمال خراسان خارج شد. مدت گرفت در آن هنگام 2 دقیقه و 17 ثانیه و پهنای نوار سایه 110 کیلومتر بود.

کسوف 9 تیر 1333خ:

بیشترین مدت گرفت 2 دقیقه و 35 ثانیه در (60 و 30 شمالی، 4 و 12 شرقی)؛ پهنای نوار سایه 153 کیلومتر.

آغاز گرفت جزئی در ساعت 14 و 31 دقیقه

آغاز گرفت کلی در ساعت 15 و 37 دقیقه در (42 و 23 شمالی، 99 و 6 غربی)؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 8 ثانیه و پهنای نوار سایه 109 کیلومتر بود.

میانه گرفت در ساعت 16 و 58 دقیقه

پایان گرفت کلی در ساعت 18 و 27 دقیقه در (26 و 20 شمالی، 73 و 57 شرقی)؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 5 ثانیه و پهنای نوار سایه 103 کیلومتر.

پایان گرفت جزئی در ساعت 19 و 33 دقیقه

نوار سایه در ساعت 18 و 16 دقیقه به گرگان رسید؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 39 ثانیه و پهنای نوار سایه 136 کیلومتر بود. نوار سایه در ساعت 18 و 24 دقیقه از شرق ایران خارج شد؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 21 ثانیه و پهنای نوار سایه 121 کیلومتر بود.

کسوف 2 آبان 1374خ:

بیشترین مدت گرفت دو دقیقه و 10 ثانیه در هند (8 و 24 شمالی، 113 و 12 شرقی) بود. پهنای نوار سایه در آن هنگام به 78 کیلومتر رسید.

آغاز گرفت جزئی در ساعت 5 و 22 دقیقه

آغاز گرفت کلی در ساعت 6 و 22 دقیقه در (34 و 50 شمالی، 51 و 6 شرقی) در 50 کیلومتری جنوب تهران؛ مدت گرفت 16 ثانیه و پهنای نوار سایه 16 کیلومتر بود.

میانه گرفت در ساعت 8 و 7 دقیقه

پایان گرفت کلی در ساعت 9 و 43 دقیقه در (5 و 39 شمالی، 171 و 48 شرقی)؛ مدت گرفت 20 ثانیه و پهنای نوار سایه 20 کیلومتر بود.

پایان گرفت جزئی در ساعت 10 و 43 دقیقه

نوار سایه که از جنوب تهران آغاز شده بود در ساعت 6 و 24 دقیقه از شرق ایران خارج شد؛ مدت گرفت 27 ثانیه و پهنای نوار سایه 25 کیلومتر بود. کسوف در ساعت 6 و 23 دقیقه بامداد در بیرجند روی داد و مدت گرفت تنها 17 ثانیه بود.

کسوف 20 امرداد 1378خ:

بیشترین مدت گرفت دو دقیقه و 23 ثانیه در رمانی (45 و 5 شمالی، 24 و 17 شرقی) بود. پهنای نوار سایه به 112 کیلومتر رسید.

آغاز گرفت جزئی در ساعت 12 و 56 دقیقه

آغاز گرفت کلی در ساعت 14 در (41 و 2 شمالی، 65 و 5 غربی)؛ مدت گرفت 46 ثانیه و پهنای نوار سایه 61 کیلومتر بود.

میانه گرفت در 15 و 34 دقیقه

پایان گرفت کلی در ساعت 17 و 6 دقیقه در (17 و 33 شمالی، 87 و 17 شرقی)؛ مدت گرفت 42 ثانیه و پهنای نوار سایه 55 کیلومتر بود.

پایان گرفت جزئی در ساعت 18 و 10 دقیقه در خلیج بنگال

گرفت جزئی در ساعت 14 و 52 دقیقه در ماکو آغاز گردید و نیمسایه ماه وارد خاک ایران شد. نوار سایه در ساعت 16 و 21 دقیقه به مرز ایران در کردستان رسید؛ مدت گرفت 2 دقیقه و 2 ثانیه و پهنای نوار سایه 109 کیلومتر بود. نوار سایه در ساعت 16 و 33 دقیقه به اصفهان و در ساعت 16 و 44 دقیقه به بم رسید. نوار سایه در ساعت 16 و 51 دقیقه از جنوب شرقی سراوان خارج شد؛ مدت گرفت 1 دقیقه و 24 ثانیه و پهنای نوار سایه 92 کیلومتر بود.

کسوف در مدینه

خورشید گرفتگی 632م

بر پایه نوشته های تاریخی، ابراهیم، فرزند یک ساله پیامبر اسلام، در سال دهم هجری در مدینه درگذشت. در همان روزی که ابراهیم از دنیا رفت، خورشید هم گرفت. مردم سبب گرفت خورشید را، مصیبت وارد شده بر پیامبر دانستند. پیامبر اکرم (ص) با باطل دانستن این پیوند، خورشید گرفتگی را از نشانه های قدرت پروردگار معرفی نمودند و برپا داشتن نماز آیات را در زمان گرفت ماه و خورشید واجب اعلام کردند.

در منابع تاریخی آمده است که ابراهیم در روز 18 رجب وفات کرده است. گویا نویسندگان این خبر از یاد برده اند که خورشید گرفتگی در روز بیست و هشتم یا بیست و نهم ماه روی می دهد و وقوع آن در روز هجدهم ممکن نیست.

بر پایه محاسبات نجومی روشن می شود که در روز 27 ژانویه 632م (28 شوال 10ق؛ 10 بهمن 10خ) یک خورشید گرفتگی از نوع حلقوی روی داده است. گرفت حلقوی به میزان 98 درصد بوده و میانه گرفت در هند (22 و 42 شمالی، 70 و 30 شرقی) و به مدت 1 دقیقه و 40 ثانیه. پهنای نوار سایه در آن لحظه به 78 کیلومتر رسید. میانه گرفت در ساعت 6 و 31 دقیقه به وقت جهانی بود.

در شهر مدینه، آغاز گرفت جزئی از ساعت 7 و 16 دقیقه بامداد به وقت محلی، یعنی 11 دقیقه پس از طلوع آفتاب بود. اوج گرفتگی که به میزان 82 درصد می رسید، در ساعت 8 و 29 دقیقه اتفاق افتاد. گرفت خورشید در ساعت 9 و 54 دقیقه در مدینه پایان یافت. شهر مدینه در فاصله 500 کیلومتریی شمال نوار سایه قرار داشت.

دو ماه گرفتگی تاریخی

ماه گرفتگی عیلام

در تاریخ 13 ژوئیه 653 پ.م یک ماه گرفتگی از نوع جزئی روی داد که در غرب آسیا و اروپا قابل مشاهده بود. در سالنامه های آشوری آمده است که خدای ماه بر عیلامیها خشم گرفت و پادشاه آنها فلج شد. هومبان نیکاش (شاه عیلام) در همین ماه (ژوئیه 653 پ.م) دچار حمله صرع شد و یک ماه بعد نیز درگذشت.

این ماه گرفتگی در ساعت 3 و 8 دقیقه بامداد به وقت ایران آغاز شد و در ساعت 4 و 41 دقیقه به بیشترین اندازه خود که 80 درصد گرفتگی بود، رسید. گرفتگی در ساعت 6 و 13 دقیقه پایان یافت. البته در شهر شوش (32 و 11 شمالی، 48 و 15 شرقی) که پایتخت عیلام بود، ماه در ساعت 5 و 12 دقیقه غروب کرد.

ماه گرفتگی 331 پ.م

در تاریخ 20 سپتامبر 331 پ.م یک ماه گرفتگی از نوع کلی روی داد که موجب ترس اسکندر مقدونی شد. اسکندر در حال لشکرکشی به بابل و پیشروی در قلمرو شاهنشاهی هخامنشی بود که با این پدیده روبرو شد. او برای رهایی از خشم خدایان، قربانی انجام داد و 11 روز بعد در جنگ گوگمل بر ایرانیان چیره شد.

این ماه گرفتگی از ساعت 20 و 16 دقیقه به وقت ایران آغاز شد. گرفت کلی از 21 و 22 دقیقه تا 22 و 26 دقیقه ادامه داشت. گرفت جزئی در ساعت 23 و 33 دقیقه پایان یافت.

کسوف 585 پ.م در آناتولی

پایان جنگ ماد و لیدی به سبب خورشید گرفتگی

هنگامی که دو دولت ماد و بابل توانستند در سال 612 پ.م بر دولت آشور چیره شوند، قلمرو دولت آشور میان ماد و بابل تقسیم شد. بدین ترتیب، دو قدرت نوپدید ماد در ایران و لیدی در آناتولی با یکدیگر همسایه شدند و خیلی زود درگیری بر سر تصاحب قلمرو پیشین آشور میان ماد و لیدی آغاز گردید.

جنگ میان دو دولت ماد و لیدی که در سال 590 پ.م آغاز شده بود، بر اثر رخداد خورشید گرفتگی، به صلح انجامید و قرار شد که رود هالیس به عنوان مرز متصرفات دو دولت پذیرفته شود.

رود هالیس (قزل ایرماق کنونی) در ترکیه جریان دارد. سرچشمه آن در ارتفاع دو هزار متری و در (39 و 48 شمالی، 38 و 18 شرقی) قرار دارد. این رود پس از طی مسافت 1355 کیلومتر در (41 و 44 شمالی، 35 و 57 شرقی) به دریای سیاه می ریزد. رود هالیس نخست به سوی غرب و جنوب غربی جاری می شود تا (38 و 42 شمالی، 34 و 48 شرقی) و سپس راه خود را به طور مارپیچ به سوی شمال و شمال شرقی ادامه می دهد. در نتیجه مرز میان ماد و لیدی باید از همین نقطه تعیین شده باشد و رود هالیس که میان نیمروزهای 34 درجه و 35 درجه شرق طول جغرافیایی جریان دارد، قلمرو ماد و لیدی را از یکدیگر جدا می کرد.

خورشید گرفتگی مورد نظر در 28 می 585 پ.م رخ داد. بیشترین مدت گرفت 6 دقیقه و 4 ثانیه در اقیانوس اطلس (38 و 12 شمالی، 45 غربی) و در ساعت 14 و 22 دقیقه به وقت جهانی رخ داد و پهنای نوار سایه در آن هنگام 271 کیلومتر بود.

این خورشید گرفتگی در سرزمین ایران امروزی قابل مشاهده نبود ولی در میدان جنگ ماد و لیدی که به گمان فراوان در نزدیکی رود هالیس بوده است، مشاهده شده است. البته نوار سایه از روی رودخانه هالیس گذر نکرده و این مناطق در شمال نوار گرفتگی قرار داشته اند. اگر جبهه نبرد در اطراف رود هالیس بوده باشد، جنگجویان شاهد خورشید گرفتگی جزئی بوده اند.

در شهر سارد (38 و 29 شمالی، 28 و 2 شرقی) که پایتخت لیدی بود، گرفت کلی در ساعت 17 و 57 دقیقه به وقت محلی (15 و 57 دقیقه به وقت جهانی) آغاز شد و مدت آن هم 1 دقیقه و 54 ثانیه بود. سارد در لبه جنوبی نوار سایه قرار داشت وگرنه مدت گرفت در صد کیلومتری شمال سارد و در همین نصف النهار  و طول جغرافیایی، 3 دقیقه و 36 ثانیه بود.

در شهر حلب سوریه (36 و 12 شمالی، 37 و 10 شرقی)؛ گرفت کلی در ساعت 17 و 58 دقیقه آغاز شد و 3 دقیقه و 14 ثانیه ادامه یافت.

جنوبی ترین نقطه از رود هالیس و نزدیکترین آن به نوار سایه (38 و 42 شمالی، 34 و 48 شرقی) است. بیشترین مقدار گرفت در ساعت 17 و 58 دقیقه و به میزان 99 درصد بوده است. اگر در همان لحظه 20 دقیقه قوسی معادل 35 کیلومتر به سوی جنوب می رفتند، می توانستند شاهد 23 ثانیه گرفت کلی خورشید باشند. لحظه غروب آفتاب در این نقطه از رود هالیس  در ساعت 18 و 43 دقیقه به وقت محلی (16 و 43 دقیقه به وقت جهانی) بود.

این خورشید گرفتگی در شهر بابل به طور جزئی قابل مشاهده بود. در هنگام غروب خورشید در ساعت 18 و 50 دقیقه به وقت محلی (15 و 50 دقیقه به وقت جهانی) گرفت به اندازه 82 درصد بود.

خورشید گرفتگی 28 می 585 پ.م در شهر همدان (34 و 48 شمالی، 48 و 31 شرقی)، پایتخت مادها، به صورت جزئی قابل مشاهده بود. بیشترین مقدار گرفت به میزان 64 درصد و در هنگام غروب آفتاب رخ داد. غروب به وقت محلی در ساعت 19 و 8 دقیقه (15 و 38 دقیقه به وقت جهانی) بود.

           

شهر بخارا

شهر بخارا مرکز استان بخارا در کشور ازبکستان است. این شهر امروزه در 39 درجه و 46 دقیقه عرض شمالی و 64 درجه و 26 دقیقه طول شرقی واقع است و ارتفاع آن از سطح دریا 225 متر می باشد. وسعت شهر بخارا 39 کیلومتر مربع است و جمعیت آن در سال 2009م، 263 هزار تن بود. میانگین دمای هوا در تابستان به 37 درجه بالای صفر و در زمستان به 4 درجه زیر صفر می رسد.

نام این شهر در نوشته های چینی در سده پنجم میلادی، «نومی» آمده که با نام نومجکس یا نومجکت در پیوند است. نرشخی که کتاب خود با نام «تاریخ بخارا» را در سال 944م (332ق) نوشته، می گوید: نامهای دیگر بخارا عبارتند از؛ نومجکت یا بومسکت که یکی از روستاهای بخارا نیز است؛ مدینه التجّار (شهر بازرگانان) و شهر مس.

نام بخارا از واژه ی سغدی «فوخار» به معنی «فرّخ» یا «نیکبخت» گرفته شده است. فوخار به پوخار و آن نیز به بخارا تبدیل شده است. هسوان تسونگ (زائر بودایی اهل چین) در سال 629م از بخارا دیدن کرده و آن را «بوخو» نامیده است. برخی نیز بر این باورند که نام بخارا از «ویهارا» گرفته شده که در زبان سنسکریت به معابد بودایی گفته می شده است.

سرزمین میان دو رود آمودریا و سیردریا از حدود پنج هزار سال پیش محل زندگی انسان بوده است. جلگه های حاصلخیز که از رود زرافشان سیراب می شدند، مکان مناسبی برای زیستن بودند. شهر بخارا به احتمال در حدود پنج سده پیش از میلاد پا به عرصه تاریخ نهاد. بخشی از ساتراپ سغد در شاهنشاهی هخامنشی بود و در سده سوم و دوم پیش از میلاد جزئی از قلمرو دولت یونانی باختر شمرده می شد. سپس دولت کوشان بر بخارا دست یافت. سکه هایی مربوط به سده های چهارم و پنجم میلادی از بخارا به دست آمده است که خط آرامی و زبان سغدی بر روی آنها نقش شده است. سکه های زده شده در بخارا در اواخر سده هفتم میلادی، دارای نقش صلیب هستند که نشان دهنده رواج آیین مسیحیت در این منطقه است.

مسلمانان در سال 709م شهر بخارا را به تصرف درآوردند ولی تا چندین سال با فرمانروایان محلی در زد و خورد بودند. امیر اسماعیل سامانی در اوت 874م از سوی برادرش، نصر بن احمد، حاکم شهر بخارا شد و بدین ترتیب، دولت سامانیان رسما به وجود آمد. نصر بن احمد در 892م در سمرقند درگذشت و امیر اسماعیل جانشین او شد. این گونه بود که بخارا به پایتختی برگزیده شد و یکی از مراکز مهم تمدن اسلامی گردید.

شهر بخارا در سده دهم میلادی حدود 300 هزار تن جمعیت داشت و همراه شهرهای قرطبه در اسپانیا و قاهره و بغداد، از پر جمعیت ترین شهرهای جهان اسلام به شمار می آمد.

ترکان قراخانی در ماه می 992م به بخارا حمله کردند و این شهر را سه ماه در دست داشتند. سرانجام نیز دولت سامانیان به دست همین ترکان در پاییز 999م از میان رفت. سلجوقیان در 1027م بر بخارا دست یافتند. بخارا تا 130 سال دیگر میان ترکان سلجوقی و قراخانی دست به دست می شد؛ تا آنکه ایل ارسلان خوارزمشاه در 1158م بر این شهر چیره شد.

در سال 1070م، 5300 تن از جنگاوران بخارا به دربار امپراتور چین فرستاده شدن تا در جنگ با ختائیان شرکت کنند. این مردم در نزدیکی شهر پکن مسکن گزیدند. رهبر این گروه در زبان چینی «سو فِی ئِر» خوانده می شد. او را پدر اسلام در چین دانسته اند. چینیها به اسلام، «داشی فا» یعنی «قانون اعراب» می گفتند؛ داشی = عرب و فا = قانون.

بخارا در فوریه 1220م به تصرف مغولان درآمد.

در 1383م تیمور گورکان به بخارا حمله کرد و آن را فتح نمود. این شهر تا 1505م در قلمرو تیموریان بود و در این سال به تصرف ازبکان شیبانی درآمد. خانات بخارا در 1785 جای خود را به امیرنشین بخارا داد که تا 1920 پابرجا بود. امارت بخارا در 1868 تحت الحمایه روسیه قرار گرفت و در 1920 بخشی از اتحاد جماهیر شوروی شد.

ابن خردادبه فاصله مرو تا بخارا را 55 فرسنگ (حدود 300 کیلومتر) ذکر کرده است. از بخارا تا پیکند 5 فرسنگ، از پیکند تا فربر 12 فرسنگ، از فربر تا آمودریا یک فرسنگ، از آمودریا تا شهر آمل یک فرسنگ و از آمل تا مرو هم 36 فرسنگ بود.

همو، فاصله بخارا تا سمرقند را 39 فرسنگ (حدود 230 کیلومتر) دانسته، بدین شرح: از بخارا تا طواویس 7 فرسنگ، از طواویس تا کرمینیه 10 فرسنگ، از کرمینیه تا دبوسیه 5 فرسنگ، از دبوسیه تا اربنجن 5 فرسنگ، از اربنجن تا زرمان 5 فرسنگ و از زرمان تا سمرقند 7 فرسنگ بود.

فاصله بخارا تا چهار شهر بزرگ و مشهور پیرامون آن به شرح زیر است:

تا سمرقند (39 و 39 شمالی، 66 و 58 شرقی) 250 کیلومتر.

تا اورگنج یا گرگانج (42 و 23 شمالی، 59 و 16 شرقی)، که پایتخت خوارزم شمرده می شد، 800 کیلومتر.

تا بلخ (36 و 45 شمالی، 66 و 54 شرقی) 550 کیلومتر.

تا مرو (37 و 36 شمالی، 61 و 50 شرقی) 450 کیلومتر.

نرشخی می گوید که در بازار ماخ در بخارا، بت نیز خرید و فروش می شود. به گمان بسیار، منظور نرشخی از بت، پیکره های بودا بوده است. مقدسی از تولیدات شهر بخارا که به نقاط دیگر صادر می شد، نام برده است که عبارتند از: پارچه های نرم، جانماز، فرش، رخت خواب مسافرخانه، کمربند برای اسبان که در زندانها می بافند، جامه ی اشمونی، پیه، پوست آهو و روغن سرو.

یکی از بناهای تاریخی بخارا، مناره «پای کلان» است که ساخت آن در سده دوازدهم میلادی و توسط حاکم قراخانی انجام شده است. قطر این مناره 9 متر و بلندی آن 46 متر است.

فهرست افراد نامدار بخارا

آن لوشان، امپراتور چین؛ نام او رخشان یا روشن بود که در زبان چینی به لوشان دگرگون شد. او در حدود سال 703م احتمالا در بخارا زاده شد. در 5 فوریه 756م به امپراتوری رسید و در 29 ژانویه 757م درگذشت.

شریک بن سنان نخعی، از فقیهان و محدثان شیعه مذهب ایرانی، در سال 714م در بخارا زاده شد و در فوریه 794م در کوفه درگذشت.

محمد بن اسحاق بخاری، محدث برجسته اهل سنت، در سال 810م در بخارا زاده شد و در 870م درگذشت. «صحیح بخاری» یکی از صحاح ستّه (ششگانه) از اوست.

ابوحذیفه اسحاق بن بشر بخاری، محدث و مورخ ایرانی، در سال 751م زاده شد و در سال 821م درگذشت.

محمد بن جعفر نرشخی، نویسنده «تاریخ بخارا»، در سال 899م زاده شد و در 958م درگذشت.

ابوالفضل محمد بن عبدالله بلعمی، وزیر سامانیان، در 940م در بخارا درگذشت.

ابوعلی محمد بلعمی پسر ابوالفضل بلعمی، وزیر سامانیان و نویسنده «تاریخ بلعمی»، در سال 974م در بخارا درگذشت.

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، پزشک و فیلسوف ایرانی، در سال 980م در روستای افشنه در بخارا چشم به جهان گشود و در 1037م در همدان درگذشت.

سدید الدین محمد عوفی، ادیب و مورخ، در 1171م زاده شد و در 1242م درگذشت.

بهاء الدین نقشبند، صوفی اهل بخارا، در 1318م زاده شد و در 1389م درگذشت.

علاء الدین محمد عطار بخاری، صوفی و عارف ایرانی، در ماه مارس سال 1400م درگذشت. او داماد خواجه بهاء الدین نقشبند بود.

 

شهر بلخ

شهر بلخ امروزی در 36 درجه و 45 دقیقه عرض شمالی و 66 درجه و 54 دقیقه طول شرقی واقع است و ارتفاع این شهر از سطح دریا 365 متر می باشد. شهر بلخ در 20 کیلومتری شمال غرب مزار شریف (مرکز استان بلخ) و 74 کیلومتری جنوب آمودریا قرار دارد. این شهر تنها 12 کیلومتر از شاخه رود بلخ فاصله دارد.

بر پایه روایات ملی ایرانی، شهر بلخ توسط کیومرث (نخستین انسان و نخستین شهریار) بنا گردید. سیاوش در همین شهر بر تورانیها پیروز شد ولی به سبب پایبندی به پیمان خود با افراسیاب تورانی، به سرزمین دشمن پناهنده شد. بلخ پایتخت لهراسپ و گشتاسپ (شاهان کیانی) بود. زرتشت پیامبر در همین شهر و به دست تورانیها کشته شد. گمان است که نام شهر مزار شریف از محل کشته شدن زرتشت گرفته شده باشد و بعدها به مزار امام علی (ع) مشهور شده است.

بلخ یا باختر یا باکتریا، مرکز نشر آیین زرتشت شمرده می شد. هنگامی که اسکندر مقدونی بلخ را در بهار 329 پ.م تصرف کرد و ساتراپ بلخ کشته شد، با رکسانا دختر ساتراپ باختر عروسی کرد. دولت یونانی باختری در سال 245 پ.م به پایتختی بلخ تأسیس شد و از قلمرو سلوکیان مستقل گردید. آنتیوخوس سوم سلوکی بلخ را سه سال محاصره کرد ولی سرانجام در 206 پ.م ناکام ماند.

در سده های بعد به ترتیب دولتهای هند و یونانی، اشکانیان، هندو پارتی، کوشانیان، کوشانشاهان (هندو ساسانیان)، هونهای کیداری و هپتالها بر بلخ فرمان راندند. ساسانیان در 557م با برانداختن هپتالها، بلخ را متصرف شدند. بهرام چوبین، سپهسالار ایران در 589م در بلخ توانست بر ترکان چیره شود.

اعراب مسلمان در سال 664م شورش ایرانیان را در بلخ سرکوب کردند و پیروز پسر یزدگرد سوم ناچار به دربار امپراتور چین پناهنده گردید. بلخ در 671م به تصرف کامل اعراب درآمد. در سال 708م، تبتیها و ترکان به رهبری نیزک ترخان، به شهر بلخ حمله کرده و آن را به تصرف درآوردند. کمی بعد، نیزک ترخان در جنگ با قتیبه بن مسلم باهلی، والی خراسان، کشته شد (715م) و بلخ دوباره به دست امویان افتاد. اسد بن عبدالله قصری که والی خراسان بود، در سال 738م در بلخ درگذشت. او از 724 تا 727م و از 735 تا 738م والی بود. او مرکز ولایت خراسان را در سال 726م از مرو به بلخ منتقل کرده بود.

بلخ در 747م به دست ابومسلم خراسانی تصرف شد و از قلمرو امویان جدا گردید. دولت عباسی که در 750م به قدرت رسید، تا 821م بر بلخ فرمان می راند و سپس این شهر ضمیمه قلمرو دولت طاهریان شد.

شاخه هینایانا از مذهب بودایی در بلخ رواج داشت. معبد بودایی نوبهار در بخش غربی شهر بلخ قرار داشت. خادم این معبد در زبان سنسکریت «پراموکها» نامیده می شد که در زبان عربی به صورت «برمک» درآمد. خالد برمکی که فرزند یکی از این برمکها بود، به مقام وزارت سفاح (نخستین خلیفه عباسی) دست یافت. یحیی پسر خالد برمکی نیز وزیر هارون الرشید بود. سه پسر یحیی به نامهای موسی و فضل و جعفر نیز در دربار هارون دارای منصب بودند. خاندان برمکی موجب راه یافتن علوم هندی و معارف بودایی به محافل علمی جهان اسلام شدند.

یعقوب لیث صفاری در سال 870م شهر بلخ را از طاهریان گرفت و این شهر تا 30 سال بعد جزو قلمرو صفاریان شمرده می شد. عمرو لیث صفاری در سال 900م در نزدیکی بلخ از امیر اسماعیل سامانی شکست خورد و شهر بلخ ضمیمه قلمرو سامانیان گردید.

سلطان محمود غزنوی در 997م شهر بلخ را از سامانیان گرفت. ترکان قراخانی در سال 1006م به بلخ یورش بردند و آن را اشغال نمودند. سلطان محمود غزنوی در ژانویه 1008م توانست در نبرد کَتَر در 25 کیلومتری بلخ بر قراخانیان چیره شود.

ترکان سلجوقی در سال 1059م بر شهر بلخ دست یافتند. ترکان صحراگرد اوغوز در سال 1115م بلخ را به باد غارت دادند. پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقی در 1157م، بلخ به تصرف محمود خان، حاکم قراخانی درآمد. خوارزمشاهیان در 1162م بلخ را متصرف شدند و این شهر تا 1198م در دست آنان باقی ماند. غوریان از 1198 تا 1206م بر بلخ فرمان راندند. حاکم غوری بلخ در پاییز 1206م، خود را دست نشانده سلطان محمد خوارزمشاه اعلام کرد و بدین ترتیب، بلخ دوباره ضمیمه قلمرو خوارزمشاهیان شد.

شهر بلخ در 1220م به دست مغولان افتاد و سپس بخشی از قلمرو ایلخانان ایران بود و در سده چهاردهم نیز به دست آل کُرت اداره می شد. بلخ توسط امیر تیمور گورکان در 1389م ویران گردید ولی شاهرخ پسر تیمور، این شهر را در 1407م بازسازی کرد.

بلخ در قلمرو گورکانیان بود تا آنکه در 1506م به دست ازبکان تصرف شد. از این تاریخ تا دویست سال، بلخ میان گورکانیان هند و ازبکان بخارا دست به دست می شد. نادرشاه در 1736م بلخ را از هندیان پس گرفت ولی پس از مرگ او در 1747م، دوباره این شهر میان ازبکان و افغانها رد و بدل می شد. در 1866م شهر مزار شریف به عنوان مرکز ایالت برگزیده شد و از اهمیت شهر بلخ کاسته شد. در سال 1911م تنها 500 خانوار در بلخ زندگی می کردند.

راه بازرگانی موسوم به «جاده ابریشم» از بلخ می گذشت. البته شاخه اصلی جاده ابریشم از بخارا به مرو می رفت ولی جاده ای نیز از کاشغر به کابل و بلخ می رسید.

فاصله شهر بلخ از شهرهای مشهور و مهم اطرافش به شرح زیر است:

·         تا کابل (34 و 32 شمالی، 69 و 10 شرقی)، 450 کیلومتر در سوی جنوب شرقی

·         تا غزنه (33 و 33 شمالی، 68 و 25 شرقی) 500 کیلومتر در سوی جنوب شرقی

·         تا هرات (34 و 21 شمالی، 62 و 12 شرقی) 700 کیلومتر در سوی جنوب غربی

·         تا ترمذ (37 و 13 شمالی، 67 و 17 شرقی) 90 کیلومتر در سوی شمال شرقی. ترمذ در ازبکستان است.

·         تا مرو (37 و 36 شمالی، 61 و 50 شرقی)، 600 کیلومتر در سوی شمال غربی. مرو در ترکمنستان است.

در پایان، فهرستی از مشاهیر بلخ ارائه می شود.

·         خالد برمکی که وزیر خلفای عباسی بود، در سال 705م در بلخ زاده شد و در 782م در بغداد درگذشت.

·         مُقاتل بن سلیمان بلخی که از مفسران قرآن و اهل بلخ بود در سال 767م درگذشت.

·         ابومعشر بلخی که یکی از اخترشناسان نامدار جهان اسلام بود، در سال 787م در بلخ زاده شد و در 886م درگذشت.

·         ابو المؤید بلخی، شاعر سده دهم میلادی

·         ابوشکور بلخی، شاعر سده دهم میلادی

·         معروفی بلخی، شاعر سده دهم میلادی

·         رابعه بنت کعب قزداری، بانوی شاعر در نیمه نخست سده دهم میلادی؛ پدر او والی بلخ بود و رابعه در بلخ زاده شد.

·         ابو زید بلخی که از نخستین فیلسوفان ایرانی پس از اسلام بود، در ژانویه 934م درگذشت.

·         شهید بلخی که از نخستین شاعرانی بود که پس از اسلام به زبان فارسی به سرودن شعر دست زد، در سال 937م درگذشت.

·         عنصری بلخی (ابوالقاسم حسن بن احمد) یکی از شاعران دربار غزنویان بود. او در سال 961م در بلخ زاده شد و در 1039م در غزنه درگذشت.

·         ناصر خسرو از شاعران و جهانگردان ایرانی بود که در سال 1004م در قبادیان بلخ چشم به جهان گشود و در 1088م درگذشت.

·         رشید الدین وطواط (محمد بن عبد الجلیل) از ادیبان و شاعران ایرانی بود. او در 1087م در بلخ زاده شد و در 1178م درگذشت.

·         انوری ابیوردی که از شاعران برجسته به شمار می رود، در ژانویه 1191م در بلخ درگذشت.

·         جلال الدین محمد (مولوی) از بزرگترین شاعران و عارفان ایرانی است که در سال 1207م در بلخ زاده شد و در 1273م در قونیه (واقع در آناتولی) درگذشت.

·         محمد بن برهان الدین، معروف به میرخواند، که از مورخان دوره تیموری است، در 1434م در بلخ زاده شد  و در 1498م در هرات درگذشت. چون وی بیشتر عمرش را در هرات گذراند، به میرخواند هروی معروف شد.

جغرافیای تاریخی کابل

شهر کابل (34 و 32 شمالی، 69 و 10 شرقی) پایتخت کشور افغانستان است. این شهر از سطح دریا 1791 متر ارتفاع دارد. مساحت آن 275 کیلومتر مربع و جمعیت آن در سال 2013م بیش از 3 میلیون و 400 هزار نفر بود.

اگر نظرى به کتاب و آثار کهن بيندازيم مى بينيم که سرزمين کابل در ريگ ودا کتاب باستانى آريائيان بنام کوبها ذکر شده است. شهر کابل در شرقی ترین نقطه از قلمرو دولت ماد (728 تا 550 پ.م) قرار داشت و سپس بخشی از شاهنشاهی هخامنشی (550 تا 330 پ.م) شد. در زمان هخامنشیان شهر کابل را «کابورا» می خواندند.

دولت هندی مائوریا (322 تا 185 پ.م) آن را در 305 پ.م از قلمرو سلوکی جدا کرد. دولت یونانی باختری (245 تا 130 پ.م) کابل را از هندیان گرفت. در میانه سده دوم پیش از میلاد، هندو یونانیان (180 پ.م تا 10م) بر کابل دست یافتند و یک سده بعد، هندو سکاییان بر این شهر چیره شدند. در میانه سده یکم میلادی پایتخت دولت هندو پارتی (12 پ.م تا 100م) در کابل بود.

کابل در اواخر سده یکم میلادی جزو قلمرو دولت کوشان (60 تا 248م) شد. پایتخت تابستانی کوشانها در کاپیسا یا بگرام در 60 کیلومتری کابل قرار داشت. شاهنشاهی ساسانی در سال 248م نیمه غربی قلمرو کوشان را تصرف کرد و کوشانشاهان یا هندو ساسانیان تا 410م بر کابل و افغانستان فرمانروا شدند. سپس هونهای کیداری تا 460م و سپس هپتالها تا 557م کابل را در دست داشتند.  دولت کابلشاهی (565 تا 870م) بر این شهر فرمان می راند تا آنکه مسلمانان در 671م کابل را تصرف کردند ولی کابلشاهیان در 683م شهر را از مسلمانان پس گرفتند. کابلشاهیان در 794م پایتخت خود را از کاپیسا (بگرام) به کابل بازگرداندند. یعقوب لیث صفاری (861 تا 879م) کابل را در 870م تصرف نمود.

شهر کابل از آغاز سده دهم میلادی جزو قلمرو سامانیان (875 تا 999م) بود. سبکتکین غزنوی(977 تا 997م) کابل را در نوامبر 988م (24 آبان 367خ) از دست امرای محلی درآورد. غوریان (1149 تا 1215م) فرمانروایان بعدی افغانستان و به تبع آن، کابل بودند.

خوارزمشاهیان تنها چند سال بر کابل فرمانروا بودند و سپس مغولان بر این شهر چیره شدند. دولت آل کرت (1244 تا 1381م) که تحت الحمایه مغولان بودند، بر کابل نیز فرمان می راندند. تیموریان نیز در سده پانزدهم میلادی بر کابل حکومت می کردند.

محمد بابر در 1504م بر کابل دست یافت و این شهر تا 1738م در قلمرو گورکانیان هند باقی ماند. در این سال نادرشاه افشار کابل را گرفت. احمد شاه دُرانی پس از مرگ نادرشاه در 1747م، پادشاهی افغانستان را به پایتختی قندهار تأسیس کرد که کابل هم جزئی از آن شمرده می شد. پایتخت افغانستان در 1776م از قندهار به کابل منتقل شد و تا امروز نیز همین گونه است.

يعقوبى در قرن سوم هجری درباره شهر كابل مى گويد: «بازرگانان بدان وارد مى شوند و از آن هليله هاى بزرگ كابلى حمل مى كنند.» گفتنى است كه هليله، دانه اى خشك و قابض بود كه انواع بسيارى داشت و در دارو سازى استعمال مى شد، و بهترين نوع آن كابلى بود.

«ابن خردادبه» نيز با اشاره به امتعه كابل ـ مانند عود، نارگيل، زعفران و هليله ـ وجود چنین متاعهايى در كابل را به علت مجاورت با هندوستان مى داند.

مقدسى در قرن چهارم مى نگارد: «كابل ربض آباد دارد كه بازرگانان در آن گرد آيند... مركز هليله خوب است، و نزد هنديان گران قدر مى باشد.»

درباره مجاورت كابل و هند، اين گزارش از ياقوت حموى نيز در خور توجه است كه مى گويد: «كابل ولايتى است داراى چراگاههاى بزرگ كه ميان هند و غزنه واقع است.» و اساساً كابل بندرگاه هند بوده است.

درباره ساختار شهر كابل، اصطخرى مى گويد: «شهر كابل كهنه دژى مستحكم داشته است كه تنها يك راه بدان مى رسيده است. در شهر كابل، مسلمانان بودند و در حومه شهر كافران هندى.» كابل مركز مبادلات و تجارت با هندوستان بود، و بهاى مقدار نيلى كه براى صدور به آن جا وارد مى شد به سالى هزار هزار دينار طلا، بلكه بيشتر مى رسيد. علاوه بر اين، مقاديرى از پارچه هاى گران بهاى هندوستان و چين در آنجا انبار مى شد.

قزوينى در قرن هفتم مى گويد: «شتر بُختى ]شتر دو كوهانه قوى و سرخ رنگ[ در آن ملك به هم رسد كه بهترين شترها باشد.»

ابن بطوطه ـ در قرن هشتم ـ در سفرنامه خود، درباره كابل مى نويسد: «كابل در گذشته شهر بزرگى بوده و اكنون قريه اى از آن باقى مانده كه طايفه اى از عجم كه «افغان»، ناميده مى شوند در آن سكونت دارند.»

رودخانه كابل شعبه اى از نهر اندس است كه در سرچشمه شرقى اين رودخانه، معدن معروف نقره واقع است. آن محل، پنج هير ـ به معناى پنج كوه ـ نام داشت، و از آن معدن مقدار زيادى نقره به دست مى آمد و بدين سبب پنج هير در زمان صفاريان ـ قرن سوم هجرى ـ مركز ضرابخانه شد.

راههای کابل:

شهر بلخ (36 و 45 شمالي، 66 و 54 شرقي) در 480 کیلومتری شمال غربی کابل قرار دارد.

از کابل تا قندهار (31 و 37 شمالي، 65 و 43 شرقي) امروزه 483 کیلومتر و از قندهار تا هرات (34 و 21 شمالي، 62 و 12 شرقي)، 557 کیلومتر است. البته راه مستقیم از کابل تا هرات 750 کیلومتر می شود.

شهر غزنه (33 و 33 شمالي، 68 و 25 شرقي) در 150 کیلومتری جنوب غربی کابل واقع است.

شاخه ای از جاده ابریشم که از کاشغر به تاکسیلا (نزدیک اسلام آباد کنونی در پاکستان) و سپس به هند می رفت؛ در گیلگیت (35 و 55 شمالی، 74 و 18 شرقی) دو شاخه می شد و شاخه ای به سوی غرب می رفت و پس از گذشتن از چترال (35 و 53 شمالی، 71 و 48 شرقی) در پاکستان کنونی و جلال آباد (34 و 26 شمالی، 70 و 27 شرقی) در افغانستان کنونی به کابل می رسید. امروزه از جلال آباد تا کابل  153 کیلومتر است.

یک راه بازرگانی که از بنگلادش و هند می آمد؛ پس از گذشتن از لاهور (31 و 33 شمالی، 74 و 21 شرقی) و تاكسيلا (33 و 45 شمالي، 72 و 47 شرقي) و پيشاور (34 شمالي، 71 و 30 شرقي)، به جلال آباد و کابل می رفت.

کاروانهایی که از بلخ رهسپار غرب می شدند؛ دو راه پیش رو داشتند: یکی راه شمالی که از بلخ و ترمذ و مرو گذشته و وارد شمال ایران می شد. دیگری راه جنوبی که از قندهار و سیستان گذشته و وارد جنوب ایران می گردید.

 

مسیر حرکت کاروان اسرا

مسیر کاروان اسرا

پس از وقوع فاجعه در دشت کربلا در روز دهم محرم سال 61 هجری قمری (21 مهر 59خ)، اهل بیت پیامبر را به کوفه بردند و پس از یک هفته توقف در کوفه، کاروان اسرا رهسپار دمشق (پایتخت خلافت اموی) شد. برای اینکه شهرهای بیشتری شاهد دربند شدن اهل بیت باشند، کاروان را نخست به سوی شمال غربی و سپس به سوی جنوب غربی حرکت دادند. مهمترین منازل سر راه از کوفه تا دمشق عبارت بودند از:

کربلا (32 و 37 شمالی، 44 و 2 شرقی) در صد کیلومتری جنوب غرب بغداد.

کوفه (32 و 2 شمالی، 44 و 24 شرقی) در 170 کیلومتری جنوب بغداد.

تکریت (34 و 37 شمالی، 43 و 41 شرقی) در کنار رود دجله و 140 کیلومتری شمال غرب بغداد.

موصل (36 و 20 شمالی، 43 و 8 شرقی) در کنار دجله و 250 کیلومتری شمال غربی تکریت.

نصیبین (37 و 5 شمالی، 41 و 13 شرقی) در ترکیه و 280 کیلومتری شمال غرب موصل.

عین الورده (36 و 51 شمالی، 40 و 4 شرقی) که امروزه رأس العین نامیده می شود و در 140 کیلومتری جنوب غرب نصیبین قرار دارد.

رقه (35 و 57 شمالی، 39 و 1 شرقی) در 200 کیلومتری جنوب غرب عین الورده.

حلب (36 و 13 شمالی، 37 و 10 شرقی) در 200 کیلومتری غرب رقه و 310 کیلومتری شمال شرق دمشق.

قِنَّسرین در 25 کیلومتری جنوب غرب حلب.

معرّه النعمان (35 و 38 شمالی، 36 و 40 شرقی) در 84 کیلومتری جنوب غرب حلب.

حمات (35 و 8 شمالی، 36 و 45 شرقی) در 213 کیلومتری شمال دمشق.

حمص (34 و 44 شمالی، 36 و 43 شرقی) در 46 کیلومتری جنوب حمات و 162 کیلومتری شمال دمشق.

بعلبک (34 شمالی، 36 و 12 شرقی) در 75 کیلومتری شمال دمشق. بعلبک امروزه در لبنان است.

دمشق (33 و 31 شمالی، 36 و 17 شرقی) در 950 کیلومتری شمال غرب کوفه.

 

اویغورها

اویغورها دسته ای از اقوام ترک ساکن مغولستان بودند که به یاری قرلقها و باسمیلها توانستند در سال 744م بر خان گوک ترکها چیره شوند و دولت اویغورها را تأسیس نمایند. این دولت در سال 840م توسط قرقیزهای ینیسِی از میان برداشته شد.

اویغور به معنی یکپارچه و متحد است. نخستین خان اویغورها، قُتلُغ بیلگه کول نام گرفت که به معنی پر افتخارِ خردمندِ نیرومند است.

نخستین خان اویغورها در 747م درگذشت و پسرش بایانچور خان (اِل اِتمیش بیلگه) به خانی رسید. او در سال 751م پایتخت شمالی را بنا کرد که اردو بالیق یا خان بالیق نام گرفت. (47 و 26 شمالی، 102 و 40 شرقی). فرستاده امیر سامانی، تمیم بن بحر مطوّعی، در سال 821م (200خ) از اردو بالیق دیدن نمود. سنگ نوشته اورخون در 30 کیلومتری شمال شرقی این شهر واقع است که بازمانده ای از خانات ترک در آغاز سده هشتم میلادی است.

پایتخت جنوبی بِشبالیق (43 و 59 شمالی، 89 و 4 شرقی) نام داشت. مساحت قلمرو اویغورها در سال 800م به حدود سه میلیون و صد هزار کیلومتر مربع می رسید که از شرق دریای گرگان تا منچوری کشیده شده بود.

تنگری بوگو در 759م به خانی نشست و دوران اوج قدرت اویغورها آغاز شد. او در 762م به امپراتور چین یاری رساند و شورش آن لوشان که در اواخر سال 755م آغاز شده بود، سرکوب شد. خان اویغورها پس از دیدار با یک مبلغ مانوی که از اهالی فرارود بود، آیین مانی را دین رسمی اویغورها اعلام کرد (763م).

حکومت اویغورها از آغاز سده نهم رو به نشیب گذاشت و ضعیف شد. در بهار سال 840م قرقیزها که در شمال ساکن بودند، به دعوت یکی از سران اویغور، به اردو بالیق حمله کرده و آن را اشغال کردند. آخرین خان اویغورها نیز، 7 سال بعد کشته شد.

اویغورها پادشاهی قوچو یا قراخوجا را در سال 856م تأسیس کردند که تا 1389م پابرجا بود. پایتخت زمستانی این دولت شهر قراخوجا یا گائوچانگ (42 و 59 شمالی، 89 و 11 شرقی) در نزدیکی تورفان بود. بشبالیق نیز پایتخت تابستانی آنان شمرده می شد. لقب امرای این دولت، ایدیقوت بود و از همین رو، این دولت را «امارت ایدیقوت» نیز نامیده اند. ایدیقوتها تا میانه سده دوازدهم مستقل بودند ولی از آن پس، زیر فرمان قراختائیان و از سال 1209م زیر فرمان مغولان قرار گرفتند.

اویغورهای شرقی در سال 870م پادشاهی گانژو را تأسیس کردند که تا 1036م پابرجا بود. پایتخت آنها در نزدیکی شهر ژانگیه (38 و 36 شمالی، 100 و 27 شرقی) قرار داشت. آنان مذهب خود را از مانویت به بودیسم لامایی تغییر دادند. این دولت توسط دولت تانگوت از میان رفت.

قرلقها به همراه چِگِلها و یغماها، بر سرزمینهای غربی چیره شدند و دولت قراخانیان را پایه ریزی کردند. این دولت از 840 تا 1212م بر کاشغر و فرارود و سرزمینهای شمالی فرمان می راندند. فرمانروای قراخانی در میانه سده دهم مسلمان شد.

فهرست خانان اویغور بر پایه دو گاهنگاری

  1. 744–747 Qutlugh bilge köl (K'u-li p'ei-lo)
  2. 747–759 El-etmish bilge (Bayan Chur, Mo yen ch'o), son of 1
  3. 759–779 Qutlugh tarqan sengün (Tengri Bögü, Teng-li Mou-yü), son of 2
  4. 779–789 Alp qutlugh bilge (Tun bagha tarkhan), son of 1
  5. 789–790 Ai tengride bulmïsh külüg bilge (To-lo-ssu), son of 4
  6. 790–795 Qutlugh bilge (A-ch'o), son of 5
  7. 795–808 Ai tengride ülüg bulmïsh alp qutlugh ulugh bilge (Qutlugh, Ku-tu-lu)
  8. 805–808 Ai tengride qut bulmïsh külüg bilge (spurious reign: tenure belongs to 7, name to 9)
  9. 808–821 Ai tengride qut bulmïsh külüg bilge (Pao-i), son of 7
  10. 821–824 Kün tengride ülüg bulmïsh alp küchlüg bilge (Ch'ung-te), son of 9
  11. 824–832 Ai tengride qut bulmïsh alp bilge (Qasar, Ko-sa), son of 9
  12. 832–839 Ai tengride qut bulmïsh alp külüg bilge (Hu), son of 10
  13. 839–840 Kürebir (Ho-sa), usurper
  14. 841–847 Öge, son of 9
  1. 744–747 Kutlug Bilge Köl Kagan
  2. 747–759 Bayan Çor
  3. 759–779 Bögü Kagan
  4. 779–789 Tun Baga Tarkan
  5. 789–790 Ay Tengride Kut Bulmış Külük Bilge Kagan
  6. 790–795 Kutluk Bilge Kagan
  7. 795–808 Ay Tengride Ülüg Bulmış Alp Ulug Kutlug Bilge Kagan
  8. 805–808 Ay Tengride Kut Bulmış Alp Külük Bilge Kagan
  9. 808–821 Ay Tengride Kut Bulmış Alp Bilge Kagan
  10. 821–824 Kün Tengride Ülüg Bulmış Alp Küçlüg Bilge Kagan
  11. 824–832 Alp Bilge Hasar Tigin Tengri Kagan
  12. 832–839 Alp Külüg Bilge Kagan
  13. 841–847 Üge Kagan

 

قوم بختیاری

تاریخ ایل بختیاری

مردم بختیاری بخشی از مردم لر هستند که در جنوب غربی ایران زندگی می کنند. بر پایه سرشماری عشایر سال 1387 تنها 140342 نفر از جمعیت 5 میلیونی بختیاریها کوچنده بوده اند.

کوههای بختیاری و لرستان از هزاران سال پیش مسکن مردمانی است که آغازگر کشاورزی و اهلی کردن جانوران (مانند بز) بوده اند. دولت عیلام تا سده هفتم پیش از میلاد و سپس پارسهای آریایی بر این منطقه فرمانروا بودند. از سده چهارم هجری، نویسندگان، این منطقه را «لر بزرگ» نامیدند. در دوره صفوی، کهکیلویه و بویر احمد از آن جدا شد و بختیاری نام گرفت. دولت اتابکان لر بزرگ از 534 تا 803خ بر ناحیه بختیاری حکومت داشتند. نخستین بار در کتاب حمدالله مستوفی به واژه بختیاری برمی خوریم. او بختیاری را یکی از طوایف لر بزرگ شمرده است.

قوم بختیاری شامل دو ایل هفت لنگ و چهار لنگ می شود. سبب این نامگذاری به درستی روشن نیست ولی دو گمان قوی وجود دارد که به شرح زیر است:

برخی گفته اند که هفت لِنگ و چهار لِنگ باید باشد و سبب آن هم میزان مالیاتی است که در زمان شاه عباس صفوی از تعداد دامهای بختیاری گرفته می شد. به این صورت که بخشی از بختیاریها که داراتر بودند، در برابر هر بیست گوسفند باید یک مادیان (چهار لِنگ) به دولت می پرداختند. این بخش از بختیاریها را چهار لنگ یا چالنگ می نامیدند. بخش دیگر که فقیرتر بودند، در برابر هر 35 گوسفند باید یک مادیان می دادند. یعنی هفت لِنگ این گروه به اندازه چهار لِنگ گروه دیگر شمرده می شد. این گروه را هفت لنگ یا هفلنگ نامیدند.

اشکالی که به این فرضیه وارد است، آن است که، ملاک سنجش گروه داراتر و فقیرتر در زمان شاه عباس چه بوده است؟ به نظر می آید که بختیاری باید پیش از دوره شاه عباس نیز دو شاخه بوده باشند.

فرضیه دوم که درست تر می نماید این است که لَنگ به معنی زمین یا تکه زمینی با مساحت معین بوده است. عبارت "لَنگ" در نام شهرهایی مانند لنگرود و بندر لنگه و لنگان یا لنجان هم وجود دارد. در گویش هفت لنگ، واژه "آولَنگ" معنی " چراگاه" می دهد. در گویش چهار لنگ واژه "لَنگی" وجود دارد به معنی "مقدار زمینی که گاو در یک مرحله شخم می زند". آیا " لَنگ" ارتباطی به " شخم" و یا " خیش" دارد؟ در زبان بختیاری پیش از اسلام واژه "لَنک" وجود داشته است به معنی "رودخانه" و "لَنگ" صورت تغییر یافته ی "لَنک" است و اشاره به تعداد رودخانه های موجود در دو قلمرو چهارلنگ و هفت لنگ دارد. مجموعه ی این اطلاعات این نظر را تقویت می کند که واژه ی "لَنگ" باید به هر حال به نوعی تقسیم بندی یا تفکیک قلمرو بر اساس چراگاه، یا رودها و یا زمین زراعی اشاره داشته باشد. به نظر می آید که لنگ را باید کوتاه شده واژه لانگَلهَه سانسکریت دانست که به معنی خیش است و با شخم زدن رابطه دارد.

در میان بختیاریها، یک «خیش» مقدار زمینی است که صد من یا هفتصد کیلوگرم بذر در آن کاشته می شود. می توان همین مقدار زمین را به عنوان یک «لنگ» در نظر گرفت. بنابر این شاید ایل هفت لنگ دارای هفت لنگ یا هفت خیش چراگاه بودند و چهارلنگ ها نیز چهار لنگ چراگاه داشتند!

ایلخانان بختیاری پس از سقوط اتابکان لر بزرگ، از طایفه آسترکی هفت لنگ بودند که عبارتند از:

امیر بهرام آسترکی

امیر بختیار بهرامسری پسر امیر بهرام

میر عزیز پسر امیر بهرام

بابک شاه پسر امیر بختیار

تاجمیر خان پسر بابک شاه به سبب مخالفت با سیاستهای شاه عباس صفوی، در سال 978خ از ایلخانی بختیاری برکنار شد و پسرش به جای او نشست.

میر جهانگیر خان پسر تاجمیر خان؛ از سال 978 تا 1006خ حاکم مناطق بختیاری بود.

خلیل خان پسر جهانگیر خان؛ از 1006 تا 1045خ ایلخان بختیاری بود.

شاه حسین خان آسترکی

آقاسی خان بهرامسری آسترکی پسر خلیل خان

علیمراد خان پسر خلیل خان

یوسف خان پسر خلیل خان

ابراهیم خان حاجی لر آسترکی پسر شاه حسین آسترکی

شاه منصور خان آسترکی پسر ابراهیم خان

قاسم خان آسترکی پسر شاه منصور خان؛ معاصر شاه سلطان حسین صفوی.

احمد خان آسترکی پسر قاسم خان؛ در 1111خ درگذشت. در آغازین سال پادشاهی نادرشاه افشار، علیمراد خان زلقّی چهارلنگ سر به فرمان وی نداد و نادرشاه با او وارد جنگ شد. علیمراد خان شکست خورده و در 1115خ کشته شد.

ابوالفتح خان آسترکی پسر قاسم خان؛ در 1111خ به همراه چندین تن از سران آسترکی به اصفهان کوچانده شد و به فرمان نادرشاه، حاکم مرو شاهجان شد. ابوالفتح خان تا زمان پادشاهی ابراهیم افشار در مرو شاهجان بود و به فرمان ابراهیم شاه افشار، حاکم اصفهان شد. علیمردان خان چهار لنگ در 1129خ به اصفهان حمله کرد و از کریم خان زند هم یاری گرفت. سرانجام سه سردار با هم پیمان همکاری بستند. کمی بعد ابوالفتح خان توسط علیمردان خان کشته شد و علیمردان خان نیز در 1134خ به دست یکی از نزدیکان کریم خان از پای درآمد و حکومت کریم خان زند رسما آغاز گردید که تا 1157خ ادامه داشت.

حسین خان پسر ابوالفتح خان

رمضان خان آسترکی پسر احمد خان

علی صالح خان بهرامسری آسترکی پسر یوسف خان؛ فرمانده قشونی چهار هزار نفری را در سپاه نادرشاه عهده دار شد و در فتح قندهار نقش اساسی بازی کرد.

ابدال خان بهرامسری آسترکی پسر علی صالح خان؛ به دست آقامحمد خان قاجار کشته شد.

ابوالفتح خان بهرامسری پسر علی صالح خان

حسام خان بهرامسری پسر ابدال خان

علی خان گاهیوند آسترکی

نظرعلی خان گاهیوند آسترکی

روشنعلی خان گاهیوند آسترکی

خوانین بعدی بختیاری از طایفه دورکی و از تیره زراسوند بودند. نیای آنان شخصی به نام حیدر از ایل پاپی در جنوب لرستان بود. حیدر به سبب اختلاف خانوادگی، به لر بزرگ کوچید و  در نزد طایفه زراسوند پناهنده شد و به دامادی شهباز خان رسید. پس از مرگ شهباز خان، حیدر به کلانتری ایل زراسوند برگزیده شد. شهبازخان خدرسرخ پسری به نام محمدعلی خان داشت و او پسری به نام علیداد داشت که داماد کلبعلی خان دورکی شد.

مشهورترین خوانین بختیاری در سده سیزدهم به شرح زیرند:

اسدخان بختیاروند یا بهداروند معروف به شیرکُش، یکی از خانان بزرگ بختیاری از شاخه هفت لنگ بود. جنگهای اسدخانی (1189 تا 1219خ) که میان اسدخان بهداروند هفت لنگ و حبیب الله خان دورکی هفت لنگ روی داد، از مهمترین رویدادهای تاریخ بختیاری است. آنان به خاطر مخالفت با فتحعلی شاه قاجار، مدتی در تهران زندانی بودند. کمی بعد به شرطی که مواد سوختی توپخانه سپاه شاه قاجار را از جنگلهای زاگرس فراهم کنند، آزاد شدند. اسدخان شرط را عملی نساخت و سپاه فتحعلی شاه رهسپار منطقه بختیاری شد تا شورشیان را سرکوب نماید. جنگ کُلُنچی در سال 1191خ میان دو گروه درگرفت. اسدخان و یارانش توانستند از حلقه محاصره رها شوند و در دژ ملکان (دژ اسدخان) پناه بگیرند. بختیاریها چندین سال در پای دژ با نیروهای شاه قاجار درگیر بودند و سرانجام اسدخان حاضر به همکاری شد و صلح برقرار گردید. پس از مرگ اسدخان، پسرش جعفرقلی خان بهداروند به رهبری طایفه رسید و در 1247خ درگذشت.

محمدتقی خان پسر علی خان پسر حبیب الله خان پسر رشید خان کیان ارسی بود. مادر رشید خان، خواهر علیمردان خان محمود صالح بود که به خواست کریمخان زند کشته شد. از طایفه محمود صالح ایل چهارلنگ بود که در 1212خ بر علیه حکومت مرکزی قیام کرد و شهرهای خوزستان و فارس را نیز متصرف شد. قیام او در 1220خ با همکاری حسینقلی خان هفت لنگ و معتمد الدوله (حاکم اصفهان) سرکوب شد. محمدتقی خان در تهران زندانی شد و در 1230خ درگذشت.

حسینقلی خان ایلخانی (1200 تا 24 خرداد 1261خ) پسر جعفرقلی خان دورکی. زاده جونقان (32 و 9 شمالی، 50 و 41 شرقی) در شهرستان فارسان استان چهارمحال و بختیاری. پدرش در 28 آذر 1215خ در جنگ منار و توسط جعفرقلی خان بهداروند کشته شد. حسینقلی خان به همراه دو برادرش، امامقلی خان حاجی ایلخانی و رضاقلی خان ایل بیگی، تحت سرپرستی عمویشان، کلبعلی خان دورکی قرار گرفتند. کمی بعد سه برادر با عمویشان اختلاف پیدا کردند و درگیر جنگهای دراز شدند. جعفرقلی خان بهداروند پسر اسدخان، در این جنگها با کلبعلی خان همکاری داشت. سرانجام این سه برادر بودند که بر عمو چیره شدند. حسینقلی خان در 1225خ توانست فرمان حکومت بر منطقه بختیاری را از حاکم اصفهان برای یکی از عموهای پیر خود بگیرد و در عمل خود به حکومت بپردازد. حسینقلی خان خود را به حکومت مرکزی نزدیک نمود و شورش محمدتقی خان چهار لنگ را نیز خاموش کرد. او در جنگ ایران و انگلستان (1235خ) به نیروهای دولتی یاری رساند و در مهرماه 1239خ لقب ناظم بختیاری را دریافت کرد. در دیماه 1246خ فرمان ایلخانی بختیاری از سوی ناصرالدین شاه برای حسینقلی خان صادر گردید. ناصرالدین شاه از قدرت روز افزون خان بختیاری در هراس شد و به فرزندش ظل السلطان که حاکم اصفهان بود، فرمان داد تا خان را از میان بردارد. ظل السلطان، حسینقلی خان و دو فرزندش (اسفندیار و علیقلی) را به اصفهان فراخواند و خان را با قهوه قجری مسموم ساخت و خان در 24 خرداد 1261خ درگذشت. حسینقلی خان از 10 همسر خود، 12 دختر و شش پسر داشت.

امامقلی خان حاجی ایلخانی (1203 تا 1278خ). او پس از کشته شدن برادرش، حسینقلی خان، به ریاست ایل بختیاری رسید و تا زمان مرگ در این مقام بود. وی در شهر اردل و در کنار قبر امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.

رضاقلی خان ایل بیگی (1209 تا 1280خ) برادر ناتنی حسینقلی خان. از 1228 تا 1261خ حاکم چهارمحال و بختیاری بود. ز 1267 تا 1270خ ایلخان بختیاری بود. در ده سال پایانی عمرش با خانواده برادرانش اختلاف شدید داشت.

اسفندیار خان ایلخانی یا سردار اسعد یکم (1223 تا 1282خ) پسر حسینقلی خان. او هفت سال پایانی عمرش ایلخان بختیاری بود. خلیل اسفندیاری (1280 تا 1362خ) پسر اوست. خلیل از 1331 تا 1340خ سفیر ایران در آلمان بود. ثریا اسفندیاری (1311 تا 1380خ)، دومین همسر محمدرضا شاه پهلوی، دختر خلیل بود.

نجفقلی خان صمصام السلطنه (1229 تا 1309خ) پسر حسینقلی خان. دو دوره نخست وزیر بود. بار نخست از 13 اردیبهشت تا 25 تیر 1288خ و بار دوم از 10 اردیبهشت تا 16 امرداد 1297خ. در دوره چهارم مجلس نیز نماینده مردم تهران بود.

علیقلی خان سردار اسعد دوم (1236 تا 1 آبان 1296خ) پسر حسینقلی خان. او از 1279 تا 1281خ به هند و مصر و مکه و اروپا سفر کرد. وی فرمانده نیروهای فاتح تهران بود. مدتی وزیر داخله و سپس وزیر جنگ شد.

خسرو خان سردار ظفر (1240 تا 6 بهمن 1312خ) پسر حسینقلی خان. کتابی درباره تاریخ بختیاری در 300 صفحه نوشته است.

یوسف خان امیر مجاهد (زاده 1249خ) پسر ششم حسینقلی خان. او در نهضت مشروطه و فتح تهران شرکت داشت و در قیام شیخ خزعل، همراه دیگر خوانین بختیاری، با شیخ خزعل همکاری می کرد. پس از سرکوب قیام، مدتی در زندان بود و آزاد شد.

بی بی مریم (1253 تا 1316خ) دختر حسینقلی خان. او از مشوقان برادرش، علیقلی خان در فتح تهران بود و خودش نیز از نخستین کسانی بود که پیش از فاتحان وارد تهران شد و  در خط مقدم نبرد حضور داشت. سردار مریم بختیاری در جنگ جهانی نخست در اصفهان از آلمانیها پشتیبانی کرد و به آنها پناه داد. به همین سبب، ویلهلم دوم (امپراتور آلمان) کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و صلیب آهنین را که مهمترین نشان دولت آلمان است، برای بی بی مریم فرستاد. سردار مریم در جهان تنها زنی است که این نشان را دریافت کرده است.

نصیر خان سردار جنگ (1234 تا 1310خ) پسر امامقلی خان. مدتی حاکم اصفهان و مدتی نیز ایلخان بختیاری بود. در دوره چهارم مجلس شورای ملی هم، نماینده بختیاریها بود. در 1303خ برای درمان به آلمان رفت و در برلین درگذشت. او را در نجف به خاک سپردند.

لطفعلی خان امیر مفخم (1236 تا 1325خ) پسر امامقلی خان. او فرمانده قشون محمدعلی شاه قاجار بود ولی در فتح تهران (1288خ) به عموزاده های خود پیوست. امیر مفخم از 1309 تا 1312خ ایلخان بختیاری بود.

سلطان محمد خان سردار اشجع (1241 تا اسفند 1302خ) پسر امامقلی خان. او از دی 1288 تا شهریور 1301خ، پنج دوره به حکومت اصفهان منصوب شد و سرانجام در پاریس و بر اثر بیماری درگذشت.

غلامحسین خان سالار محتشم (1242 تا 1329خ) پسر امامقلی خان.

محمدرضا خان سردار فاتح (1263 تا 1313خ) پسر امامقلی خان و پدر شاپور بختیار. در زندان رضاشاه تیرباران شد.

ابراهیم خان ضرغام السلطنه (1234 تا 1297خ) پسر رضاقلی خان. او فاتح اصفهان در بهار 1288خ بود و پس از فتح تهران، از مخالفان سیاستهای انگلستان شمرده می شد. وی را در فرادنبه بروجن به خاک سپردند.

جعفرقلی خان سردار بهادر و سردار اسعد سوم (1259 تا 9 فروردین 1313خ) پسر علیقلی خان سردار اسعد دوم بود و در زندان قصر کشته شد.

علیمردان خان (1271 تا اسفند 1313خ) پسر علیقلی خان محمود صالح چهارلنگ و سردار مریم. در 1302خ رئیس شاخه چهار لنگ شد و از 1308 با دولت رضاشاه وارد جنگ گردید. شیر علیمردان در 1313خ در زندان اوین اعدام شد.

 

روستای دابانلو

دابانلو یکی از 24 روستای دهستان یورتچی شرقی در بخش کورائیم شهرستان نیر در استان اردبیل است. شهرستان نیر در 35 کیلومتری غرب شهرستان اردبیل واقع است. روستای دابانلو در 37 درجه و 52 دقیقه عرض شمالی و 48 درجه و 12 دقیقه طول شرقی قرار دارد. فاصله این روستا از شهرهای نیر و اردبیل حدود 50 کیلومتر در سوی جنوب است. جمعیت دابانلو در هنگام سرشماری آبانماه 1390، تنها 28 نفر بوده است. البته این جمعیت در تابستان بیشتر می شود. جمعیت روستای دابانلو تا چند دهه گذشته بیش از 300 خانوار بوده (حدود دو هزار نفر) ولی در نیمه نخست دهه 1360خ بیشتر اهالی دابانلو به شهر اردبیل کوچیدند.

برای رفتن از اردبیل به دابانلو باید 20 کیلومتر تا مهمان دوست بالا راه سپرد و سپس 15 کیلومتر تا شهر کورائیم ادامه مسیر داد. البته در راه رفتن به کورائیم از روستای شمس آباد نیز گذر می کنیم. 10 کیلومتر از کورائیم تا خادملو و سرانجام 5 کیلومتر دیگر هم تا دابانلو را باید طی کرد.

واژه دابانلو از دو بخش تشکیل شده است، بخش نخست «دابان» در زبان ترکی به معنی پاشنه است. بخش دوم «لو» به معنی صاحب و دارنده است. در نتیجه «دابانلو» به معنی پاشنه دار می باشد.

این منطقه در نیمه نخست هزاره یکم پیش از میلاد، بخشی از قلمرو دولت اورارتو و دولت ماننا و سپس دولت ماد بوده است. آثاری از اورارتوها در روستای دابانلو وجود داشته که امروزه دیده نمی شوند. تا اواخر دهه 1340خ چندین پیکره قوچ در کنار بنای مسجد دابانلو به چشم می خورد که روی آنها تصاویری از خطوط اورارتویی و نگاره های آنان نقش بسته بود.

دابانلو از توابع شهرستان نیر است. شهرستان نیر در 35 کیلومتری غرب مرکز استان در مسیر جاده ترانزیتی اردبیل به تبریز قرار دارد. این شهر به لحاظ سنگ نبشته میخی اورارتوئی و نزدیکی به سراب و سبلان و معماری خاص صخره ای از استقرارگاههای قدیمی استان محسوب می شود. ضمناً قرار گرفتن خطوط فرعی جاده تاریخی ابریشم از آن نشانگر رونق آن در دوره های گذشته است. در منابع تاریخی اسم این شهر بصورت نریز، نیریز ذکر شده است.

آب و هوای آن در زمستان کوهستانی سرد و در سایر فصول معتدل و مطبوع می باشد. 

رودهای مهم شهرستان نیر مشتمل بر :

بالیقلو، نیرچائی (آغلاغان)، جوراب چائی، قوری چای بوده و عمده ترین محصولات کشاورزی و دامی آن غلات، سیب زمینی، علوفه، حبوبات، لبنیات و عسل میباشد.

آثار تاریخی و جاذبه های گردشگری شهرستان  نیر:

1- پل تاریخی قرمز (قیرمیزی کورپی) بر روی رودخانه آغلاغان یا نیرچائی مربوط به دوره صفوی که در بافت مرکزی شهر قرار گرفته است.

2- بقعه کورائیم واقع در روستای کورائیم متعلق به قرن هفتم هجری است. این بقعه در 40 کیلومتری نیر قرار دارد.

3- کاروانسرای شاه عباسی یا رباط سنگی در 10 کیلومتری غرب درکنار جاده قدیم نیر-سراب

4- دهکده های صخره ای اباذر، گلستان با فضاهای معماری خاص که در فاصله 5/9 کیلومتری جنوب نیر ( بعد از عبور از روستای سقزچی و روستای فعلی اباذر) واقع شده است.

5- غار فرهاد یا فرهاد کهلی در فاصله 17 کیلومتری غرب نیر، کنار جاده قدیم نیر به سراب .

6- آیی قالاسی و آب معدنی بوشلی درحدود 5 کیلومتری غرب نیر، کنار جاده فعلی نیر به سراب

7- سنگ افراشتهای دوران باستان که در فاصله 17کیلومتری روستای میمند و شمال نیر قرار دارد.

8-تپه قلعه یئری در روستای دابانلو حدود 53 کیلومتری جنوب شرقی نیر

9-آب معدنی حمام و قبرستان قره شیران در فاصله 10 کیلومتری جنوب نیر

10-دژ و پناهگاه زیرزمینی گلستان درفاصله 12کیلومتری شمال شرق نیر

11- استخر و دژ بوینی یوغون واقع در دهکده کورعباسلو، 10کیلومتری جنوب نیر

12- چشمه های جوشان و دیدنی بولاغلار در 1 کیلومتری شمال نیر این محل همراه با گیاهان بومی چون، بولاغ اوتی (آب تره) و امکانات استراحتی و تفریحی از جاهای باصفای شهرستان به شمار میرود.

13- آب معدنی قینرجه در 6 کیلومتری غرب نیر و کنار جاده نیر به سراب

14- چشمه آب گرم حمام دره سی ایلانجیق واقع در 8 کیلومتری غرب نیر و 500 متری روستای ایلانجیق

15- چشمه دیب سیز گول در فاصله 4 کیلومتری جنوب نیر و یک کیلومتری روستای سقزچی

16- دامنه باصفای ارتفاعات کوه قصر در شمال غرب نیر و بزگوش در جنوب نیر که به عنوان ییلاق طایفه ایل شاهسون مورد استفاده قرار می گیرد.

17- چشمه ایستی سو (سقزچی) در 4 کیلومتری جنوب نیر

18- سد مخزنی یامچی در 5 کیلومتری شهرستان نیر و در کنار روستای یامچی سفلی

19- دهکدۀ توریستی سبلان (قینرجه- بوشلو) در کیلومتر 5 جاده نیر به سراب

 

شهر چغامیش

چغامیش یا شهرک دولتی یکی از 15 آبادی دهستان چغامیش از بخش چغامیش شهرستان دزفول در استان خوزستان است (32 و 13 شمالی، 48 و 33 شرقی).  این شهرک در 25 خرداد 1389خ به شهر تبدیل و مرکز بخش چغامیش از شهرستان دزفول شد. فاصله چغامیش از دزفول و شوش 30 کیلومتر است. دزفول در شمال غربی و شوش در غرب چغامیش قرار دارند.

چغا(chogha)در گویش لری بختیاری به معنای تپه می‌باشد. اهالی این منطقه از قوم بختیاری میباشند. جمعیت شهر چغامیش با توجه به سرشماری سال 1385، 1960 نفر بود.

تپه باستانی چغامیش در کنار شهر، در نیمه نخست هزاره چهارم پیش از میلاد مسکون بوده است. این تپه، شهری از دوران پیش از اختراع خط است و قدمت آن به حدود ۳۴ قرن پیش از میلاد می رسد. چغامیش را باید نخستین مرکز در ایران دانست که خط و کتاب، اول بار در آنجا ظاهر شده است. وجود تپه های باستانی در میان دو رودخانه دز و کارون، نشانگر مسکونی بودن این منطقه در هزاره چهارم پیش از میلاد است.

هلن کانتور درباره کاوشهای چغامیش در موزه ایران باستان و در سال 1351 سخنرانی ای با عنوان« شهری در سپیده دم تاریخ » ایراد کرده و در آن به این مطلب اشاره کرده است :

« در این تپه این واقعیت نهفته است که از هفتمین هزاره پیش از عصر جدید تا شکوفایی کامل تمدن شوش فرهنگهایی در این منطقه بی وقفه جانشین یکدیگر بوده اند.از قاعده تا راس این تپه 15 لایه روی هم قرار گرفته است .بر خاک زرین آثاری از فرهنگ و تمدن و مدنیت در 9 هزار سال پیش به چشم می خورد این انسانها چگونه می زیسته‌اند ؟ درباره اینان نمی توان گفت عیلامی بوده اند. مردم این شهر کوچک 7 هزار سال پیش از میلاد از کشاورزی و دامپروری گذران زندگی می کردند.»

حفاری و کاوش علمی در این تپه کهن، در 50 سال پیش آغاز شد. کاوشهای علمی تپه چغامیش در سالهای 1340 تا 1345خ ادامه یافت و حفاریهای آن در پاییز ۱۳۴۸خ دنبال شد. برای اولین بار، چهارمین فصل کاوشها در تپه چغامیش به صورت حفاریهای مشترک ایران و موسسه شرقی دانشگاه کالیفرنیای لوس آنجلس انجام پذیرفت. عملیات حفاری هیئت در این فصل از 6 آبان 1348خ تا اواسط فروردین 1349خ به طول انجامید. بقایای فشرده استقرار در تپه چغامیش، بر روی ناحیه‌ای به وسعت بیش از ۵۰ جریب گسترده شده بود. در برخی نقاط، ارتفاع تپه بیش از ۲۰ متر بود که شامل بقایایی از دوره‌های مختلف می‌شد. نتایج حاصل از این حفاری، با توجه به اشیای بدست آمده، از جدیدترین تا کهنترین دورانها، به طور اجمال به شرح زیر است: در واقع اگر بر فرض این تپه را مانند کیکی ببریم و آن را از بالا به پایین نگاه کنیم به ترتیب به دورانهای مختلف زیر می‌رسیم:

قبرستان دوره جدید که با توجه به گمانه زنی‌های انجام گرفته متعلق به اواخر دوران ساسانی بودند.

یافته‌های دوره اشکانی

یافته‌های دوره هخامنشی که از آن آثاری جالب توجه بدست آمد همچون گاو کوچکی که بسیار شبیه گاوهای سرستونهای شناخته شده هخامنشی شوش بود.

آثار ایلامیان

یافته‌های دوره آغاز ادبیات نیز قابل تامل بودند همچو خانه‌ها و راه‌های سفالی آب

یافته‌های دوره شوش میانی که در ان آثار ومجسمه‌های فراوان یافت شد.

لایه مربوط به زمان شوش قدیم

لایه مربوط به دوره شوش آرکائیک یا باستانی

امتیاز حفاری این تپه را هیأت مشترک باستان شناسان اعزامی از دانشگاه کالیفورنیا و مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی پروفسور پینهاوس دولوگاز به نام مؤسسه اورینال از ایران درخواست کرد. پس از وی دکتر هلن کانتور در سال های 1340 تا 1355خ کاوش کرد. این دانشمندان ۴ بار و به تناوب در تپه های چغامیش به کاوش پرداختند.

در میان اشیای مکشوفه، قدیمی ترین سند دریانوردی که ریشه فرهنگی آن به ۶ هزار سال قبل از میلاد برمی گردد کشف شده است. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینانش نشان می دهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته و اسیران زانوزده در جلوی او دیده می شوند.همچنین در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده می شوند.

در کاوش‌هایی که از سال 1961 تا 1966 توسط مؤسسه شرقی دانشگاه شیکاگو انجام گرفت،مُهری به دست آمد که یکی از سندهای مهم تاریخ تکامل موسیقی در تمدن انسان به شمار می رود.این مهر توسط دو باستان شناس از دانشگاه شیکاگو به نام های پیناس دلوگاس(pinhas delougaz) و هلن کانتور( Helene Kantor ) کشف و در گزارش کاوش آنها معرفی شد. در این گزارش آمده است:

«این تصاویر با توجه به ارزشی که از نظر هنری و آگاهی ما نسبت به زندگی این دوران دارند از ارزشهای والایی برخوردارند و به راستی نخستین یافته های بشری هستند که ارزش جهانی دارند. یکی از این نمونه ها ، نخستین سندی است که بشر از موسیقی به شکل سازمان یافته دارد. دراین تصویر گروهی نوازنده نشان داده می شوند که در حقیقت پیشرو و نخستین شکل ارکسترهای امروزی را مجسم می کند. دراین تصویر چنگ بزرگی مشاهده می شود که در پشت سر آن نیمرخ نوازنده ای در حال زانو زده دیده می شود. فرد دیگری با دستهای باز در حال طبل زدن به چشم می خورد. نوازنده سوم دو آلت شاخ مانند در دست دارد که نشان می دهد نوازنده در حال نواختن سازی بادی است که احتمالاً بوق می باشد و آن دیگری که در دست دارد ظاهراً نواختنش متفاوت است. نفر چهارم خواننده را در حال آواز خواندن نشان می دهد که دستش را زیر گوشش نهاده، این حالت در آواز خوانی مصر باستان مشاهده می شود. این شیوه آواز خوانی هنوز در خاورمیانه متداول است. بنابراین در این تصویر ارکستری را مشاهده می کنیم که سازهای زهی، بادی و کوبه ای را در بردارد و خواننده با آن ها همکاری می کند. اما این ارکستر گوشه ای از صحنه اصلی را نشان می دهد و نوازندگان به جز طبل زن همه به سمت راست چرخیده اند. در برابر ،مردی مشاهده می شود که روی بالشی نشسته و میزی در جلویش قرار دارد که روی آن خوراکی های گوناگون چیده شده است و خدمتکار در حال پذیرایی از اوست. می توان چنین پنداشت که این تصویر صحنه ای را نشان می دهد که به مراسم مذهبی بستگی دارد.»(Delouoaz-kantor: 1996)

گویاترین کشفیات در چغامیش اثر مهرهای استوانه ای است. این مهر ها قطعات سنگی بودند که روی آنها تصاویری حک شده بود که با این وسیله روی ظروف و غیره علامت گذاری می کردند.

یکی از این مهر ها پادشاهی را نشان می دهد که از جنگ برمی گردد که در قایقی نشسته و عده ای اسیر دست بسته در جلوی پاهای او افتاده اند. در یک دست فرمانده، گرز و در دست دیگرش ریسمانی است که با آن اسیران را نگاه داشته است. در این کشتی تصویر دریانوردی به چشم می خورد که یکی از آنها روی دماغه کشتی نشسته و شیئی شبیه علامت یا پرچمی را در دست دارد.

به اعتقاد پروفسور دولوگاز این تصویر نمایشگر یک جنگ دریایی است که به احتمال زیاد در رودخانه های داخلی روی داده. چند لوح گلی نیز با اشکالی از نقطه و خط فشرده کشف شده و عقیده بر این است که اینها تنها سیستم اعداد بود که به احتمال قوی برای مقاصد حسابداری به کار می رفته است. اما مشاهده گاو لوح روی این نقش گلی که یکی از جاشوها به مراقبت از آن می پردازد حاکی از آن است که فرمانده کشتی از راه دوری برمی گردد و نیز رسم همراه بردن حیوانات زنده در کشتی ها از زمان های گذشته میان دریانوردان ایرانی خلیج فارس معمول بوده است.

صحنه ها و موضوع هایی که صدها اثر مهر یافته شده در چغامیش را نشان می دهند بسیار تنوع دارد. در این نقش ها جانور، آدم و دیو هر کدام به فعالیتی سرگرم هستند و ساده ترین این طرح ها که تنها جانوران و گیاهان را نشان داده از هنر پیشرفته حکاکی روی سنگ حکایت می کند. حالت های اصلی جانوران با برجستگی های دقیق تجسم یافته است. در آنها صحنه های فعالیت انسانی با واقع بینی ترسیم شده است. از جمله در آنها مردانی دیده می شوند که بز و گوسفندی را راهنمایی می کنند، قسمت های خالی صحنه عموماً با ظرف هایی پر شده که ظاهراً شبانان و ماست بندان به کار می برده اند، روی دو قطعه گل که اثر یک مهر منعکس است ۲ زن دیده می شود، یکی سمت راست نشسته نخ می ریسد و دیگری مشکی دو دهانه را می زند.

بخش بزرگی از مهرهای چغامیش موضوع های نظامی را نشان می دهد. روی دیگر نمونه هایی از جنگ ها دیده شده است. روی یک اثر مهر چهره بزرگ تیراندازی دیده می شود که تجهیزات وی جزو به جزو پیداست. این صحنه که تا به امروز در هیچ کجا مانندی ندارد گروهی مرد را نشان می دهد که با گام های فشرده راه می روند، گویا یک واحد نظامی آزموده و با انضباط است. همچنین در این تپه تعداد زیادی الواح گلی (شمارشی) و قطعات و ظروف و کاسه های سفالی مشهور به «لبه واریخته» که از سفالینه های شاخص دوره آغاز کتابت است به دست آمده است؛ سفال هایی که سخت صیقل یافته و اغلب این سفال ها با موضوع هایی نقاشی شده که به طرز شگفت انگیزی به نسبت آن زمان پیشرفته بوده است. سفال های دوران های بعدی با نقش های هندسی تزئین شده که تَنگ هم و با موتیف های مخصوص قلم خورده است.

یکی دیگر از آثاری که از این تپه ها کشف شده ظرف سفالی با نقش کنده (مرد ماهیگیر، ماهی و دو درنده) مربوط به عصر آغاز نگارش در اواسط هزاره چهارم پیش از میلاد می باشد که در موزه ملی ایران به شماره ۹۰۷۸ نگهداری می شود.

از تپه های چغامیش آثار باستانی دیگر بسیاری کشف شده که برخی از آنها در موزه شیکاگو آمریکا نگهداری می شوند.

 

هفت اقلیم

از روزگاران کهن تا کنون عدد هفت در میان همه اقوام و ملل از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و ماهیتی راز آلود داشته است. بخش کردن ماه و سال به قسمتهای هفت روزه (هفته) و تعداد سیارات شناخته شده در جهان باستان که هفت تا بودند و هفت کشور بر روی زمین یا همان هفت آسمان و هفت زمین نیز از جمله کاربردهای عدد هفت است.

 

در کتاب کهن ایرانیان، اوستا، سرزمینهای موجود در جهان به هفت بخش تقسیم شده و هر بخش را کشور نامیده اند. هفت کشور عبارتند از: ارزَه در خراسان (شرق)، سَوَه در خاوران (غرب)، فرَدَدَفش و ویدَدَفش در نیمروز (جنوب)، وُروبَرِشن و وُروجَرِشن در اباختر (شمال)، خونیرس در میانه.

سرزمینی که ایرانیان در آن زندگی می کردند (ایران ویج) در کشور میانی (خونیرس) جای داشت. در بیشتر اساطیر ملل، سرزمین صاحب اسطوره در میانه جهان قرار دارد.

ابوریحان بیرونی (352 تا 427خ) در کتاب التفهیم، هفت اقلیم را چنین شمرده است: یکم، هندوستان. دوم، عربستان و حبشه. سوم، مصر و شام. چهارم، ایران. پنجم، سقلاب (اسلاو) و روم. ششم، ترک و یأجوج. هفتم، چین و ماچین.

اگر بخواهیم تا هفت اقلیم نامبرده شده توسط بیرونی را با هفت کشور یاد شده در اوستا تطبیق دهیم، نتیجه چنین خواهد بود:

اقلیم یکم در شرق: ارزه = هند

اقلیم دوم در جنوب: فرددفش = عربستان و حبشه

اقلیم سوم در جنوب: ویددفش = مصر و شام

اقلیم چهارم در میانه: خونیرس = ایران

اقلیم پنجم در غرب: سوه = اسلاو و روم

اقلیم ششم در شمال: وروجرشن = ترک و یأجوج

اقلیم هفتم در شمال: وروبرشن = چین و ماچین

 

 

بندر گوانگژو

یکی از مراکز تجاری در جنوب شرق چین، بندر گوانگژو بود که بازرگانان مسلمان در سده های هشتم و نهم میلادی به این بندر رفت و آمد بسیار داشتند.

بندر گوانگژو در 23 درجه و 8 دقیقه عرض شمالی و 113 درجه و 16 دقیقه طول شرقی و در استان گوانگ دونگ واقع است. این شهر 21 متر از سطح دریا بلندی دارد. مساحت گوانگژو 7434 کیلومتر مربع و جمعیت آن در سال 2013م حدود 14 میلیون نفر بود. این بندر در کنار رود پارل و در 120 کیلومتری شمال غرب هنگ کنگ قرار دارد.

در سال 206 پ.م دولت نانیوئه به پایتختی پانیو یا همان گوانگژو تأسیس شد که شمال ویتنام و جنوب شرقی چین را دربر می گرفت. این شهر در سال 111 پ.م به تصرف امپراتوری هان درآمد. دولت وو از 222 تا 280م در جنوب شرقی چین فرمان می راند و گوانگژو نیز یکی از مراکز مهم قلمرو وو شمرده می شد.

نخستین فرستاده دربار امپراتوری روم در سال 166م از راه جنوب چین وارد دربار امپراتور هان شد. نخستین بازرگان رومی نیز در سال 226م وارد ویتنام شد و با پادشاه وو دیدار نمود. دولت جین که در 265م به قدرت رسید، تا سال 420م فرمان راند. دولت سونگ از 420 تا 479م، دولت چئی تا 502م، دولت لیانگ تا 557م، دولت چِن تا 589م، دولت سویی تا 618م و دولت تانگ تا 907م بر گوانگژو فرمانروا بودند.

پرستشگاه بودایی گوانگ شیائو در سال 401م در این شهر ساخته شد. پرستشگاه شش درخت بانیان (انجیر هندی) نیز در سال 537م در گوانگژو بنا گردید.

گفته شده که مسجد هوایشنگ در سال 651م به دست سعد بن ابی وقاس ساخته شد. این روایت بی گمان اشتباه است ولی آوازه اسلام در آغاز سده هشتم میلادی به پایتخت چین (چانگ آن) رسیده بود. مسجد چانگ آن در 742م ساخته شد. مسجد گوانگژو در 1314م در آتش سوخت ولی در 1351م بازسازی گردید.

نخستین فرستادگان مسلمان به دربار امپراتور چین، در سال 713م و احتمالا از سوی قتیبه بن مسلم به چانگ آن رفتند.

با انتقال مرکز خلافت از دمشق به بغداد در میانه سده هشتم میلادی، تجارت دریایی میان بندر سیراف در خلیج فارس (بندر طاهری در استان بوشهر) با هند و خاور دور دوباره شکوفا شد. بازرگانان مسلمان در بنادر جنوب شرق آسیا و جنوب شرق چین مهاجرنشین هایی تشکیل داده بودند. جمعیت مسلمانان در بندر گوانگژو به 200 هزار تن می رسید. افزون بر گوانگژو، مسلمانان در دو بندر دیگر در جنوب شرقی چین زندگی می کردند. این دو بندر عبارت بودند از: کوانژو (24 و 55 شمالی، 118 و 35 شرقی) در استان فوجیان که اعراب آن را بندر زیتون می خواندند. بندر هانگژو (30 و 15 شمالی، 120 و 10 شرقی) در استان ژجیانگ نیز از شمالی ترین بنادر چین بود که مسلمانان به آنجا می رفتند. البته تجارت از راه خشکی و از طریق جاده ابریشم نیز میان ایران و چین برقرار بود. بازرگانان از بغداد تا گوانگژو می بایست حدود 9 هزار کیلومتر را طی می کردند تا به مقصد برسند. البته بازرگانان برای رفتن به بنادر چین، راه دریایی را به جاده ابریشم و راه خشکی ترجیح می دادند.

دزدان دریایی عرب و ایرانی که در جزیره هاینان به سر می بردند، در 30 اکتبر 758م به بندر گوانگژو حمله کردند و دست به غارت زدند. این دریانوردان راههای دریایی میان جنوب چین و شمال ویتنام را در کنترل داشتند. مسلمانان بندر گوانگژو را که نام دیگرش کانتون بود، خانفو یا سینکالان می خواندند.

یکی از سرداران چینی به نام هوانگ چائو در سال 875م بر ضد امپراتور شورید. او از 881 تا 884م به عنوان امپراتور چین فرمانروا بود. نیروهای این سردار شورشی در سال 879م شهر گوانگژو را تصرف کردند و حدود 120 هزار تن از بازرگانان ایرانی و عرب را از دم تیغ گذراندند. بازرگانان ثروتمند مسلمان پیش از این هم یک بار در سال 760م در شهر یانگژو قتل عام شده بودند. علت اصلی کشتار این بازرگانان توسط چینیها، ثروتمند بودن این مردمان بیگانه بود که رشک و حسد چینیها را برمی انگیخت. گزارش این کشتارها توسط یک گردشگر ایرانی به نام ابوزید سیرافی به ما رسیده است.

در سده های دهم تا دوازدهم میلادی در بندر گوانگژو به زنانی برمی خوریم که از خلیج فارس آمده اند. چینیها به این زنان (داشی) یا زنان پارسی لقب داده اند؛ اعم از اینکه این زنان ایرانی هستند یا عرب.

جهانگرد مسلمان آفریقایی، ابن بطوطه، در سده چهاردهم میلادی از این بندر دیدن کرد. پرتغالیها نیز در 1514م به بندر گوانگژو رسیدند. در پایان سده هفدهم پرتغالیها از ماکائو، اسپانیاییها از فیلیپین و مسلمانان از هند و خاورمیانه به گوانگژو رفت و آمد داشتند.

بندر گوانگژو یا به گفته اروپاییها، کانتون، در سده هجدهم شاهد ورود ملل گوناگون به بندرگاه خود بود. انگلیسیها در 1717م، هلندیها در 1729م، دانمارکیها در 1731م، سوئدیها در 1732م، کشتیهای آمریکا در 1784م و کشتیهای استرالیا در 1788م به گوانگژو آمدند.

در سده نوزدهم بود که بندر گوانگژو درگیر جنگ شد. جنگ تریاک از 1839 تا 1841م میان چین و انگلستان در جریان بود و بندر کانتون هم در این جنگ حضوری مستقیم داشت. جنگ داخلی میان دو قبیله به نامهای پونتی و هاکا در 1855م آغاز شد که 12 سال ادامه یافت.

بیماری طاعون که در نیمه دوم سده نوزدهم در چین گسترش یافت، در مارس 1894م موجب مرگ 60 هزار تن در گوانگژو شد.

ارتش امپراتوری ژاپن در اکتبر 1938م بندر گوانگژو را تصرف کرد و این شهر تا سپتامبر 1945م در اشغال ژاپنیها بود.

 

کوروش بزرگ

روز 29 اکتبر یا 7آبان، روز بزرگداشت کوروش بزرگ است. این پادشاه نیکنام که پایه گذار شاهنشاهی هخامنشی بود، در حدود سال 530 پ.م از دنیا رفت.

کوروش از خاندان هخامنش و از قوم پارس بود.پارسها در سده نهم پیش از میلاد در سرزمینی که امروزه به نام آنها، پارس، خوانده می شود؛ ساکن شدند. هخامنش در آغازین سالهای سده هفتم پیش از میلاد حکومت پارسوماش را بنیان گذاشت. چیشپیش پسر هخامنش که در 675 پ.م جانشین پدرش شد، شهر انشان را تصرف کرد و خود را شاه انشان خواند. این شهر که امروزه تل مالیان نام دارد (30 و 1 شمالی، 52 و 24 شرقی)، از آغاز هزاره دوم  تا پایان سده هشتم پیش از میلاد بخشی از قلمرو دولت عیلام شمرده می شد. ویرانه های انشان امروزه در 60 کیلومتری شمال غرب شیراز برجا است. چیشپیش در 640 پ.م درگذشت و کوروش جای پدر را گرفت. حدود 40 سال بعد، کمبوجیه پسر کوروش به شاهی رسید و در 559 پ.م کوروش دوم پسر کمبوجیه جانشین پدرش در حکومت انشان شد.

از دوران کودکی کوروش دوم چندان آگاهی درست و تاریخی ای در دست نیست. سال زایش او را 600 یا 576 پ.م تخمین زده اند. در داستانها آمده که پدر کوروش (کمبوجیه) با ماندانا دختر آخرین شاه ماد (ایشتوویگو یا آستیاگ) عروسی کرد. آستیاگ در خواب دید که پسر ماندانا موجب نابودی پادشاهی ماد خواهد شد؛ به همین سبب به وزیرش هارپاگ فرمان داد تا نوزاد را از میان ببرد. وزیر هم این کار را به چوپانش واگذار نمود. همسر چوپان که به تازگی نوزادش را از دست داده بود، از کشته شدن شاهزاده جلوگیری کرد و او را به جای فرزند خود پرورش داد. بدین ترتیب، کوروش از مرگ رهایی یافت.

کوروش که در 559 پ.م در انشان به قدرت رسید، از همان سالهای نخستین، آهنگ گسترش قلمرو فرمانروایی کرد. شورش پارسها بر ضد پادشاه ماد در تابستان 553 پ.م آغاز گردید. نخستین نبرد میان سپاهیان شاه ماد با کوروش در بهار 552 پ.م در جایی به نام هیربا رخ داد که با پیروزی شکننده پارسها همراه بود. دومین نبرد در سال 551 پ.م روی داد که طی آن، آستیاگ مادی توانست کوروش را شکست دهد. نبرد سرنوشت ساز در سال 550 پ.م روی داد و چون هارپاگ (وزیر آستیاگ) به کوروش پیوست؛ مادها شکست خوردند و هگمتانه به تصرف پارسها درآمد. بدین ترتیب، فرمانروایی 150 ساله مادها بر ایران پایان یافت و شاهنشاهی هخامنشی جای آن را گرفت که تا 330 پ.م نیز پابرجا بود.

کوروش پس از سامان دادن به امور داخلی ایران، برای گشودن قلمرو لیدی لشکر آراست. نخستین نبرد میان ایرانیان و لیدیاییها در پاییز 547 پ.م در پتریا واقع در کاپادوکیه روی داد که با شکست کرزوس (شاه لیدی)همراه بود. نبرد دوم در دسامبر همان سال در تیمبرا (39 و 57 شمالی، 26 و 14 شرقی) رخ داد.این مکان همان محل تروای باستانی بود. کرزوس شکست خورد و به سارد (پایتخت لیدی) در 350 کیلومتری جنوب شرقی عقب نشست. سارد (38 و 29 شمالی، 28 و 2 شرقی) در نوامبر 546 پ.م به دست ایرانیان افتاد. کوروش پس از مطیع کردن مهاجر نشینهای یونانی در آسیای صغیر به پارس بازگشت.

هدف بعدی کشور گشایی کوروش، قلمرو بابل بود. سپاه ایران در پایان تابستان 539 پ.م به مرز شمالی قلمرو بابل رسید. بابلیها در نبرد اوپیس (170 کیلومتری شمال پایتخت بابل) در کنار رود دجله شکست خوردند. این جنگ چهار روزه در 28 سپتامبر 539 پ.م به پایان رسید و طی آن، بلشزر یا بالتازار (ولیعهد بابل) کشته شد. ایرانیان در 6 اکتبر شهر سیپار را نیز تصرف کردند و سرانجام در 13 اکتبر بود که گوبارو (فرماندار گوتیوم و سپهسالار ایران) وارد شهر بابل شد و به پادشاهی 17 ساله نبونید پایان داد. کوروش در 29 اکتبر 539 پ.م وارد شهر بابل شد و از این رو، این روز را (روز جهانی کوروش) نامیده اند. کمبوجیه (کامبیز) از سوی پدرش کوروش، فرماندار بابل شد و کوروش به پارس بازگشت.

درباره مرگ کوروش روایات گوناگون هست اما مشهورترین روایت همان است که توسط هرودوت گفته شده است: کوروش برای جنگیدن با صحرا گردان ماساژت به شمال شرقی خراسان رفت. تومیریس که شهبانوی ماساژتها بود، به پیشنهاد ازدواج کوروش پاسخ رد داد و جنگ میان دو گروه درگرفت. پسر تومیریس کشته شد. تومیریس نیرنگ زد و کوروش را برای عروسی با خود فراخواند. کوروش به نزد تومیریس رفت و کشته شد. داستان هرودوت درباره مرگ کوروش، با شخصیت این پادشاه سازگار نیست! کوروش کسی نبود که به خاطر عروسی با یک زن، سرزمین خود و امنیت خود و سپاهش را به خطر افکند. شاید حقیقت این باشد که کوروش برای رویارویی با حملات صحراگردان به سیردریا لشکر کشیده و در جنگ کشته شده باشد.

بر اساس نوشته های بابلی می توان حدس زد که مرگ کوروش در 4 دسامبر 530 پ.م اتفاق افتاده است. البته نوشته هایی نیز که نام کمبوجیه در آن آمده است و مربوط به ماه اوت همین سال است، یافت شده است.

همسر کوروش که از خاندان هخامنش بود، کاساندانه دختر فرناسپ نام داشت. کوروش از او دارای دو پسر به نامهای کمبوجیه و بردیا و دو دختر به نامهای آتوسا و آرتیستونه شد. هر دو دختر با داریوش بزرگ عروسی کردند و خشایارشا از آتوسا زاده شد. کاساندانه در 21 مارس 538 پ.م درگذشت و همانند کوروش در پاسارگاد به خاک سپرده شد. پاسارگاد (30 و 12 شمالی، 53 و 11 شرقی) در 140 کیلومتری شمال شرق شیراز واقع است. این شهر نخستین پایتخت شاهنشاهی هخامنشی بود.

شخصیت کوروش در قرآن و تورات هم ستوده شده است. یهودیان به خاطر رها شدن از بند بابلیان، کوروش را مسیح نامیدند. در قرآن نیز از ذوالقرنین نام رفته که همان کوروش هخامنشی است. سخنان کوروش که بر روی یک استوانه کشف شده و به بیانیه حقوق بشر مشهور است؛ نشانگر اندیشه نیک این مرد ایرانی است.

 

طفلان مسلم

طفلان مسلم

بر پایه روایتی که شیخ صدوق آن را نقل کرده است: دو پسر از مسلم بن عقیل که در کاروان اسرای کربلا بودند، به فرمان عبیدالله بن زیاد (حاکم کوفه) زندانی شدند. یک سال بعد، آنها به یاری زندانبان از زندان گریختند و به خانه پیرزنی در کوفه پناه بردند. داماد آن پیرزن آن دو طفل را گردن زد تا پاداشی را که عبیدالله وعده داده بود، دریافت نماید.

با اینکه این داستان توسط شیخ صدوق نقل شده ولی نمی تواند واقعیت تاریخی داشته باشد. دلایل رد تاریخی بودن این روایت به شرح زیر است:

یکم: دو پسر مسلم بن عقیل که عبدالله و محمد نام داشتند، در روز عاشورا در واقعه کربلا به شهادت رسیدند.

دوم: این دو پسر طفل نبوده و در سنین جوانی بوده اند؛ زیرا در کربلا چند ده نفر از دشمنان را از پای درآوردند.

سوم: چرا عبیدالله تنها این دو تن را زندانی کرد و آنها را به همراه دیگر اسرا به دمشق نفرستاد؟

چهارم: آیا حضرت زینب (س) به عبیدالله اجازه می داد تا دو طفل یتیم را از کاروان جدا کند؟

پنجم: آیا عبیدالله این جسارت را داشت که با وجود آگاه شدن اهالی کوفه از ستم او به خاندان پیامبر، دو طفل یتیم را زندانی کند؟

ششم: اگر عبیدالله به خاطر آشوبی که در کوفه برپا شده بود، از مسلم بن عقیل کینه داشت، چرا طفلان مسلم را از پای درنیاورد و آنها را زندانی ساخت؟

هفتم: گزارشی مبنی بر وجود چهار پسر برای مسلم بن عقیل وجود ندارد؛ در نتیجه، دو پسر مسلم همانند که در کربلا شهید شدند و پسران دیگری وجود نداشت که در کوفه زندانی شوند.

با آنکه داستان طفلان مسلم واقعیت تاریخی ندارد، ولی به سبب رواج این داستان در میان مردم و اجرای تعزیه دو طفلان مسلم در سده اخیر؛ این داستان همچنان در ایام محرم و صفر مطرح می شود.

 

زبیر بن بکار

زبیر بن بکار، مورخ عرب، در سال 167خ در مدینه زاده شد و در 4 آبان 249خ در مکه درگذشت.

ابوعبدالله زبير بن بكار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن عوام از نوادگان زبير بن عوام، صحابي شناخته شده، و از راويان اخبار و انساب و ادب است. در سال 172ق (167خ) در مدينه زاده شد و علوم حديث، تاريخ و ادب را از استادان گوناگون فراگرفت. در آن‌جا با علويان اختلاف يافت و به بغداد، پايتخت خلافت عباسي، كوچ كرد. این  مهاجرت پيش از وفات اسحاق موصلي در 235ق (228خ) بوده؛ زيرا زبير در بغداد با اين دانشور ديدار كرده و ديگر بار به مدينه بازگشته است.

او پس از مرگ پدرش، (بکار بن عبدالله) از سوی خلیفه متوکل عباسی (225 تا 240خ) به منصب قضاوت شهر مکه برگزیده شد. بکار نیز قاضی شهر مکه بود و زبیر نیز تا پایان عمر در همین منصب باقی ماند. مرگ بکار در سال 242ق (235خ) روی داده و پسرش نیز در همین سال قاضی شهر مکه شد. بکار حدود 12 سال در مکه قضاوت داشت.

زبیر بن بکار همانند نیای خود، عبدالله بن زبیر، با خاندان اهل بیت و فرزندان حضرت علی مخالف بود. در پایان عمر به خاطر اختلاف با یکی از طالبیین و سوگند دادنش به محراب و قبر پیامبر، دچار بیماری پیسی شد و سرانجام در 23 ذیقعده 256ق (4 آبان 249خ) در 82 سالگی در مکه درگذشت.

زبير از مشايخي چون محمد بن حسن بن زَباله، سفيان بن عُيينه، ابوالحسن مدائني و ابن ابي‌فُدَيك بهره گرفت. برخي از شاگردان شناخته شده او عبارتند از: ابن ماجه قزويني، ابوبكر بن ابي‌الدنيا، و اسماعيل بن عباس وراق. محدثان اهل سنت او را از ثقات دانسته و بر اعتبار و منزلت روايي وي تصريح كرده‌اند.

زبير در رويداد مِحنت خَلق قرآن، رويكردي ميانه و زيركانه‌ در پيش گرفت و در پاسخ به پرسش اسحاق بن راهويه، هر دو ديدگاه، يعني رويكرد رسمي خَلق قرآن و نيز غير مخلوق بودن قرآن به باور محدثان، را بدعت خواند. شايد دليل او آن بود كه اين مفاهيم و اوصاف در سنت و نص صحيح اسلامي نيامده‌اند.

زبير از كار‌گزاران دستگاه عباسي بود. نگارش كتاب الموفقيات در قصه‌هاي تاريخي ـ اخلاقي به نام الموفق فرزند متوكل عباسي، نشانه اين واقعيت است. از ديگر آثار وي، اخبار العرب و ايامها، نسب قريش و اخبارها، اخبار الاوس و الخزرج، نوادر المدنيين، العقيق و اخباره و شماري تك‌نگاشته موضوعي درباره شاعران حجاز، شايسته ذكرند كه تنها بخش‌هايي از برخي باقي‌مانده و منتشر شده‌ است.

بر خلاف گزارش برخي منابع معاصر در الفهرست ابن نديم، كتابي با نام اخبار المدينه در ميان آثار زبير بن بكار ياد نشده است. ابن نديم در ميان 30 اثر از وي، به نوادر المدنيين و العقيق و اخباره درباره چاه‌ها، وادي‌ها و قصرهاي منطقه عقيق مدينه اشاره كرده و همين ‌گزارش در متون بعدي تكرار شده است. در سده نهم قمری ابن حجر عسقلانی (درگذشته 852ق؛ 827خ) در گزارش‌هاي مربوط به صحابه مدني و رخدادهاي مدينه، به متون مدينه‌شناسي بسيار مراجعه كرده و ‌گزارش‌هايي بي‌واسطه از اخبار المدینه زبیر بن بکار آورده است. سخاوي (د. 902ق؛ 875خ) نيز در فهرست كتاب‌هاي مدينه به اثري از زبير بن بكار اشاره كرده كه احتمالاً همان اثري است كه در كتاب‌شناسي‌هاي جديدتر با عنوان اخبار المدينه شناخته مي‌شود. خواه اين سه عنوان، يك كتاب و داراي موضوع واحد باشند و خواه آن‌ها را گوناگون تلقي كنيم، جز گزيده‌ها و اقتباس‌ها، نسخه‌اي از هيچ يك بر جاي نمانده يا به دست نيامده است.

درباره اين كتاب، دو ابهام اساسي وجود دارد: 1. آيا اخبار المدينه، نوادر المدنيين و العقيق در واقع يك اثرند يا چند اثر كه در سده‌هاي بعد، با جابه‌جايي مباحث، در نظر نويسندگان آميختگي يافته و ماهيت ويژه خود را از دست داده‌اند؟ بر پايه احتمال دوم، آن چه از زبير بن بكار در المناسك حربي و معجم الادباي حموي و ديگر مآخذ، بدون اشاره به نام كتاب، گزارش شده، شايد از مباحث گوناگون اين سه كتاب هم‌موضوع و نه تنها از اخبار المدينه برگرفته شده باشد. شاهد ديگر بر آميختگي و يكساني مباحث اين كتاب‌ها، ياد نشدن نام اخبار المدينه در الفهرست ابن نديم و كتاب‌شناسي‌هاي بعد است. اين‌كه ابن حجر از اخبار المدینه گزارش كرده، شايد پس از آميختگي ميان اخبار المدينه زبير و ابن زباله از جانب كساني باشد كه ابن حجر را دچار اين خطا كرده‌اند.

زبير بن بكار در مدينه‌شناسي شاگرد ابن زباله (د. حدود 200ق؛194خ) است و معمولاً ‌گزارش‌هايي كه در متون به طور مسند و مسلسل از زبير بن بكار آورده شده، به ابن زباله مي‌رسد. از اين رو به نظر مي‌رسد زبير صرفاً بازگوينده اخبار المدينه ابن زباله است و اثري مستقل در تاريخ مدينه ننوشته است. يك شاهد اين سخن آن است كه زبير همه كتاب ازواج النبي ابن زباله را روايت كرده و اين كتاب در منابع به نام زبير ثبت شده است. بررسي اين‌گونه گزارش‌ها نشان مي‌دهد كه زبير بن بكار در مباحث مدينه‌شناسي و سيره و مغازي، نقش راوي ابن زباله را دارد. دليل ديگر آن است كه سمهودي (د. 911ق؛ 884خ) كه معمولاً متون تخصصي و كهن مدينه‌شناسي را گزارش مي‌كند، از اخبار المدینه زبیر بن بکار جز دو ‌گزارش كوتاه درباره اراضي بني‌مَغاله و حُدَيله و مؤذن مسجد احزاب، گزارشي نياورده و در ديگر موارد اشاره كرده كه زبير آن‌ها را از ابن زباله برگرفته است. سمهودي به كتاب العقيق في المدينه زبير بن بكار درباره چاه‌ها، وادي‌ها و قصرهاي منطقه عقيق توجه ويژه كرده و بخش‌هايي از آن را گزارش و تلخيص نموده است.

به درستي روشن نيست كه كتاب اخبار المدينه تا چه هنگام در دسترس بوده و از كدام زمان گم شده است. ابواسحاق حربي (د. 285ق؛ 277خ) از هم‌روزگاران زبير بن بكار نخستين كسي است كه آگاهي‌هاي تاريخي ـ جغرافيايي او را با واسطه يحيي بن حسن علوي (د. 277ق؛ 269خ) گزارش كرده است. اين ‌گزارش‌ها درباره اِقطاع پيامبر به صحابه، افزوده بناي مسجدالنبي به دست وليد بن عبدالملك، مكان و موقعيت قبر فاطمه زهرا3، قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)، توصيف جزیره العرب و ‌گزارش از دو روستا به نام‌هاي بُناج و حِمَي ضَريّه است.

البكري (د. 487ق؛ 473خ) در وصف‌هاي جغرافيايي و مفهوم‌شناسي جاي‌ها بدون اشاره به اخبار المدينه، ‌گزارش‌هايي بيشتر از زبير بن بكار آورده است؛ مانند معناشناسي حجاز،‌گزارش درباره منطقه اَثَبَه در بقيع، منطقه اُكحُل در مدينه داراي نخل بسيار، وادي اِضَم و اَكاحِل،‌ تاريخ چاه بدر، خبر از قريه جَثجاثَه و جُرف در مدينه، وادي حرسان بني‌عجلان، وادي خَرَّار، شناسايي جبل عَير و روستاي فُرع، وادي لِقف و راه نَقم و وادي يَليل. ياقوت حموي (د. 627ق؛ 609خ) قلمروها و منطقه‌هاي جغرافيايي گمنام مدينه را به واسطه ‌گزارش‌هاي ابن زبير، فراوان شناسايي و معرفي كرده است. كتاب مهم ديگر كه ‌گزارش‌هاي ابن بكار را به شكل مستند آورده، الدرة الثمينه ابن نجار (د. 643ق؛ 624خ) است. منشأ ابن زباله‌اي كتاب زبير، در اين اثر كاملاً هويدا است؛ زيرا در سند همه گزارش‌هاي ابن نجار از زبير، نام محمد بن حسن بن زباله ديده مي‌شود. فيروزآبادي (د. 817ق؛ 793خ) باب دوم المغانم را از كتاب زبير و آثار ديگر گزارش مي‌كند. مطالب اين باب در بيان تاريخ نخستين ساكنان مدينه، درگيري اوس و خزرج با يهوديان، معرفي دژهاي مدينه، ارتباط قبايل و گروه‌ها، موقعيت منازل و محلات مدينه، و نيز خانه‌هاي پيرامون مسجدالنبي(صلي الله عليه و آله) است. برخي از مطالعه اين گزارش‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه فيروزآبادي كتاب زبير را ديده و به آن دسترسي داشته است. احمد بن عبدالحميد عباسي (سده دهم) نيز در باب دوم عمدة الاخبار همين آگاهي‌ها را از كتاب زبير گزارش كرده است كه نشان مي‌دهد يا كتاب زبير را در اختيار داشته يا آن را عيناً از المغانم برگرفته است. در همين كتاب، در جاي‌هاي گوناگون ضمن شناسايي جاي‌ها، نام‌ها و رخدادهاي كهن از دانش تاريخي زبير بن بكار، ‌گزارش‌هايي آمده است.

از مجموع اخبار اقتباس شده تاريخ‌نگاران و تراجم‌نگاران و مدينه شناسان از زبير بن بكار در موضوع مدينه، مي‌توان به اين نتيجه دست يافت كه تاريخ‌نگاري وي بر مبناي شيوه مورخان مدني است. شعر و ادب و نسب و تاريخ در اين‌گونه ‌گزارش‌ها به هم آميخته‌اند و نشانه‌هاي تاريخ‌نگاري قبايلي و جمع و تدوين روايات در كارهاي او آشكارند. وي از روايت‌هاي كهن‌تر، زمينه‌اي تاريخي فراهم كرده، مشاهدات خود را در آن‌جاي داده و به مكان‌ها و جاي‌هاي ناشناخته و روستاهاي دور مدينه سفر كرده، نام‌ها و ويژگي‌هاي آن‌ها را ثبت و ضبط نموده است. بخشي از آگاهي‌هاي او درباره مناطق ناشناخته و دور از دسترس مدينه، در كتاب‌هاي جغرافيايي مانند معجم ما استعجم و معجم البلدان بازتاب يافته‌اند.

 


 

عام الفیل

عام الفیل

در میان مورخان عرب، سالی که سپاه ابرهه با فیل به مکه حمله کرد تا کعبه را ویران کند، سال فیل یا عام الفیل نامیده شده است. در مورد زمان رویداد این واقعه اتفاق نظر وجود ندارد. مشهور آن است که سال فیل همان سالی است که پیامبر اسلام در آن سال چشم به جهان گشود. اگر این روایت را بپذیریم، باید سال 571م را عام الفیل بدانیم. زیرا تولد پیامبر در 29 آوریل این سال (17 ربیع الاول 53-ق) بوده است. مسعودی در مروج الذهب می گوید که روز نابودی اصحاب فیل در مکه، 17 محرم بود. اگر سال فیل با سال تولد پیامبر یکی باشد، روز نابودی ابرهه و اصحاب فیل، 59 روز پیش از تولد پیامبر و یکم مارس 571م خواهد بود.

ولی دلایلی هست که همزمان بودن واقعه اصحاب فیل و تولد پیامبر را رد می کند. مهمترین این دلایل به شرح زیر است:

حبشیها در آغاز تابستان سال 525م به یمن لشکر کشیدند و ذونواس یهودی را شکست دادند. فرمانده حبشیها اریات نام داشت که کمی بعد (شاید چند ماه) به دست یکی از سردارانش به نام ابرهه از پا درآمد. در نتیجه باید آغاز فرمانروایی ابرهه را در 525م دانست.

در تواریخ عرب آمده است که ابرهه مدت 23 سال در یمن فرمانروا بوده و سرانجام در مکه و توسط پرندگان ابابیل کشته شده است. پس می توان سال 548م را زمان مرگ ابرهه به شمار آورد.

در تواریخ عرب آمده که حبشیها به مدت 72 سال بر یمن فرمان راندند. این عدد که بی گمان عددی ساختگی است. ولی مدت فرمانروایی حبشیها در یمن باید 45 سال باشد؛ زیرا ایرانیان در حدود سال 570م به یمن لشکر کشیدند و آن سرزمین را گشودند. جنگ میان ایران و بیزانس نیز در 572م دوباره آغاز شد. پس نمی توان عام الفیل را در 570م قرار داد. زیرا برای دو تن جانشینان ابرهه کمتر از دو سال مدت فرمانروایی باقی می ماند. ایرانیان باید یمن را گرفته باشند تا بیزانس به جبران از دست دادن یک سرزمین مسیحی نشین تحت نفوذ خود، با ایران وارد جنگ شود.

کتیبه هایی از ابرهه به دست آمده که مربوط به سالهای دهه 40 از سده ششم میلادی است. اگر ابرهه تا سال 570م زنده بود، نوشته های بیشتری از او باقی می ماند. ابرهه شاهی نبود که بیست سال سکوت کند و از اقدامات کوچک و بزرگ خود داد سخن ندهد.

با توجه به دلایل بالا، می توانیم سال 548م را به عنوان عام الفیل و زمان نابودی اصحاب فیل به شمار آوریم.

نگارنده با محاسبات تقویمی، روز 6 نوامبر 548م که برابر با 17 محرم بوده را به عنوان تاریخ نابودی اصحاب فیل پیشنهاد می کند.

پس تولد پیامبر اسلام نیز 23 سال پس از عام الفیل بوده است و نه همان سال.

 

سوگواری محرم

در تقویم هجری قمری، آغازین روز سال، نخستین روز ماه محرم است. ماه محرم با سوگواری برای کشتگان کربلا همراه شده است. با فرارسیدن ماه محرم، فضای شهرها غمبار می گردد. این غم پیشترها به خاطر دشواریهایی بود که بر خاندان پیامبر در سده ها پیش پدید آمده بود؛ ولی امروزه غمی که با آغاز محرم بر دلهای شیعیان می نشیند، غم انحراف در شیوه سوگواری برای شهدای کربلاست!

نخستین عالمی که به انحرافات در سوگواری محرم پرداخت، شادروان شهید مطهری بود. او در سخنانش که در کتاب «حماسه حسینی» گرد آمده است، به افسانه پردازیها در ماجرای عاشورای سال 61 هجری اشاره کرد. بیشتر این افسانه پردازیها توسط نویسنده «روضه الشهدا» یعنی واعظ کاشفی سبزواری صورت گرفته است. او نخستین کسی بود که در اوایل فرمانروایی دولت صفوی، مقتل را به زبان فارسی نوشت. همین امر سبب استقبال ایرانیان از این کتاب شد و افسانه هایی که در روضه الشهدا بود، وارد سوگواریها و روضه خوانیها شد.

شهید مطهری به درستی می گفت که باید برای این تحریفات سوگواری کرد که مهمتر از سوگواری برای شهدای کربلاست.

خویشکاری (وظیفه) مسؤولان فرهنگی کشور است که به جای حمایت کردن از سوگواریهای به سبک نوین، به آسیب شناسی آیینهای سوگواری بپردازند. می گویند که سوگواریهای نوین موجب جذب جوانان نسل جدید به مجالس عاشورایی است. آیا سوگواری به شیوه اشتباه موجب زنده ماندن نهضت عاشورا است؟ آیا انگیزه امام حسین از قیام، با این آیینهای خطا، در دل و ذهن جوانان ماندگار می شود؟ آیا این سوگواریها انسان ساز است و امر به معروف را گسترش می دهد؟

جامه دریدن، بر سر زدن با بلندگو، خون ریختن از سر و صورت با قمه و ناخن، سینه زنی به سبک رقصیدن و حسین حسین گفتن به سبک موسیقی جاز و تکنو، بخشی از انحرافاتی است که در سوگواری محرم راه یافته است. تولید صداهای ناهنجار با طبل و دهل و بلندگوهای پرصدا در هنگام شب در کوی و برزن، آیا پاداش اخروی دارد؟ آیا امام حسین از اینگونه سوگواری که موجب آزار مردم است، خوشنود خواهد بود؟

امیدوارم که تک تک ما شیعیان در راه بهبود آیین سوگواری محرم بکوشیم.

 

 

بخت النصر

نبو کودوری اوسور (نبوکدنصر دوم) که به بخت النصر مشهور شده، در سال 604 پ.م به شاهی بابل رسید و در 7 اکتبر 562 پ.م درگذشت.

پدر او (نبو اپله اوسور یا نبوپولاسار) در سال 612 پ.م، با همراهی هوخشتره (شاه ماد) توانست بر نینوا (پایتخت آشور) دست یابد. در آن سال یا کمی بعد، نبوکدنصر با نوه هوخشتره (آمیتیس) عروسی کرد و اتحادی میان دو دولت پدید آمد که صلحی 60 ساله را در پی داشت.

در سال 604 پ.م نبوکدنصر به جنگ نخائو دوم (فرعون مصر) رفت و او را در کرکمیش (شمال سوریه) بشکست. خبر مرگ پدر موجب بازگشت نبوکدنصر به بابل شد. او برای گردآوری خراج سالیانه از سوریه و فلسطین و فینیقیه مجبور بود تا همه ساله به آن سرزمینها لشکر بکشد.

در سال 602 پ.م یهویاقیم (شاه یهودا) بدون جنگ حاضر به پرداخت خراج شد. شاه بابل نیز تعدادی از بزرگان اورشلیم را به عنوان گروگان به بابل برد که به احتمال زیاد، دانیال نبی هم در میان آنان بود.

نبوکدنصر در سال 601 پ.م تا مرز مصر پیشروی نمود و پس از نبردی سخت، ناچار شد بدون نتیجه بازگردد. پس از بازگشت شاه به بابل، نخائو آماده جنگ با نبوکدنصر شد. یهویاقیم هم به حمایت از او برخواست.

نبوکدنصر در زمستان 597 پ.م رهسپار فلسطین شد. یهویاقیم در دسامبر 598 پ.م درگذشت و یهویاقین جانشین پدرش شد. بابلیها در 16 مارس 597 پ.م اورشلیم را تصرف کردند و یهویاقین و ده هزار تن از یهودیان را به بابل کوچاندند. یکی از برادران یهویاقیم که صدقیا نام گرفت و تنها 21 سال داشت، به حکومت یهودا منصوب شد و نبوکدنصر با ثروت بسیار معبد اورشلیم به بابل بازگشت.

در سال 588 پ.م، فرعون تازه (آپریئز) به فلسطین و فینیقیه لشکر کشید و چندین شهر را غارت نمود. صدقیا به گمان اینکه دوران چیرگی بابل پایان یافته است، از پرداخت خراج سر باز زد. نبوکدنصر با سپاهی گران راهی غرب شد. مصریها عقب نشستند و اورشلیم پس از 18 ماه مقاومت، سرانجام در 18 ژوئیه 586 پ.م گشوده شد. شاه بابل فرمان کشتار و تخریب صادر کرد. شهر تقریبا به طور کامل ویران گردید و 15 هزار تن از یهودیان به بابل برده شدند. بدین ترتیب، دولت یهودا که در سال 928 پ.م و پس از مرگ سلیمان نبی تأسیس شده بود، برچیده شد.

بندر صور که یکی از مراکز بزرگ تجاری جهان باستان در فینیقیه به شمار می رفت، در سال 571 پ.م و پس از 13 سال مقاومت در برابر بابلیان، سقوط کرد و فرماندهی بابلی در آنجا منصوب شد. بندر کارتاژ (واقع در کشور تونس کنونی) که در پایان سده نهم پیش از میلاد توسط فینیقیها بنا شده بود، در سال 574 پ.م از دولت صور مستقل شد و سه سده بعد به قدرتی جهانی تبدیل گردید.

بخت النصر در 562 پ.م درگذشت و جانشینان او نتوانستند از قلمرو بابل به خوبی نگهداری کنند. پدیدار شدن قدرت تازه ای به نام هخامنشیان موجب شد تا از قدرت بابل روز به روز کاسته شود. سرانجام در 13 اکتبر 539 پ.م شهر بابل به تصرف ایرانیان درآمد و از آن دولت پرآوازه، تنها نام آن و نام بخت النصر و باغهای معلق آن به جا ماند.

باغهای معلق بابل یکی از عجایب هفتگانه جهان باستان می‌باشد. این باغها در حدود 600 پیش از میلاد به فرمان نبوکدنصر دوم ساخته شدند. به این باغها در نوشته‌های مورخان یونانی مانند استرابو و دیودور سیسیلی اشاره شده‌است ولی همچنان در مورد وجود آنها ابهاماتی هست. در حقیقت در هیچ یک از نوشته‌های بابلی در مورد وجود این باغ مطلبی ذکر نشده‌است. در طول قرنها این منطقه با باغهای نینوا درآمیخته ولی در حکاکی‌های موجود در آن نواحی روش‌های انتقال آب رود فرات به ارتفاعی که برای این باغها احتیاج بوده‌است آورده شده‌است. این باغها برای خوشحال کردن همسر نبوکدنصر که بیمار بوده‌است ساخته شده‌اند. آمیتیس دختر ایختوویگو و نوه هوخشتره (پادشاهان ماد) با نبوکدنصر ازدواج کرد تا میان دو قوم صلح پایدار برقرار گردد. سرزمین ماد که آمیتیس از آن می‌امد سرزمینی سرسبز و کوهستانی و پوشیده از گیاهان و درختان مختلف بود ولی سرزمین بابل در منطقه‌ای مسطح و فلاتی خشک قرار گرفته بود. یکی از دلایل بیماری آمیتیس هم دوری او از سرزمین خوش آب و هوای خود بود بنابراین نبوکدنصر تصمیم گرفت باغهای معلق بابل را در بلندی برای همسر خود بسازد واژهٔ معلق که برای این باغها استفاده می‌شود در حقیقت به این معنی نیست که باغها به‌وسیله طناب یا ریسمان به یکدیگر متصل بوده‌اند بلکه احتمالاً ترجمه اشتباه کلمه‌ای یونانی به معنای تراس یا بالکن بوده‌است. استرابو در قرن اول قبل از میلاد می‌نویسد: تراسها در طبقاتی روی یکدیگر واقع شده بودند و هرکدام دارای ستونهای سنگی مکعب شکل توخالی بوده‌اند که توسط گیاهان پوشیده شده بود. تحقیقات بیشتر در منطقه بابل منجر به یافتن پایه‌های این ستون‌ها شده‌است.

 

دولت بابل

دولت بابل که یکی از نامی ترین دولتهای جهان باستان است، در سال 1830 پ.م تأسیس شد و در 13 اکتبر 539 پ.م به دست ایرانیان برافتاد.

این دولت نام خود را از شهر بابل گرفته است. شهر بابل (32 و 32 شمالی، 44 و 25 شرقی) در 85 کیلومتری جنوب بغداد کنونی واقع بود. این شهر پیش از تشکیل دولت نیز دارای اهمیت بازرگانی بود و از شهرهای مهم دولت سومر و اکد به شمار می رفت.

طوایف سامی نژاد عموری در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد به میان رودان کوچیدند و با سومریها و اکدیها درآمیختند. همین عموریها بودند که یک سده پس از سقوط دولت نیرومند «سلسله سوم اور»، دولت بابل را به مرکزیت همین شهر تأسیس کردند.

شاهان سلسله یکم بابل

سومو اَبوم 1830 تا 1817 پ.م

سومو لائل 1817 تا 1781 پ.م

سَبیوم 1781 تا 1767 پ.م

اَپیلسین 1767 تا 1749 پ.م

سین موبَلیت 1749 تا 1729 پ.م؛ سلسله دوم بابل در سال 1732 پ.م در کران خلیج فارس تأسیس شد که تا 1460 پ.م پابرجا بود. این سلسله همزمان با سلسله یکم و سلسله سوم (کاسیها) فرمان می راند.

حمورابی 1729 تا 1686 پ.م؛ سنگ نوشته ای از این شاه باقی مانده که شامل قانون نامه است. حمورابی در 1699 پ.م به دولت سومری لارسا (31 و 17 شمالی، 45 و 51 شرقی) حمله کرد و به فرمانروایی 59 ساله ریم سین در این شهر پایان داد و لارسا را ضمیمه قلمرو دولت بابل ساخت. شهر ماری (34 و 33 شمالی، 40 و 53 شرقی) در سوریه نیز در 1693 پ.م غارت و ویران گردید.

سمسو ایلونا 1686 تا 1648 پ.م؛ در 1678 پ.م، ریم سین دوم در لارسا شورید و توانست 4 سال در این شهر فرمانروایی کند. کاسیها که از تبار کوهنشینان زاگرس بودند، در 1677 پ.م از سمسو ایلونا شکست خوردند. پادشاهی لارسا که در 1961 پ.م تأسیس شده بود، سرانجام در 1674 پ.م، توسط سمسو ایلونا از میان برداشته شد.

ابی اَشوه 1648 تا 1620 پ.م

اَمی دیتانا 1620 تا 1583 پ.م

امی صدوقا 1583 تا 1562 پ.م

سمسو دیتانا 1562 تا 1531 پ.م؛ دولت حیتی که در میانه سده شانزدهم پدیدار شده بود، کم کم نیرومند شد و مورسیلی یکم (شاه حیتی) در 1531 پ.م توانست شهر بابل را تصرف و غارت کند. بدین ترتیب، سلسله یکم بابل پس از سه سده فرمانروایی سقوط کرد.

کاسیها که در گوشه ای از قلمرو دولت بابل فرمان می راندند، بر بابل چیره شدند و سلسله دوم را تأسیس کردند که تا 1155 پ.م پابرجا بود. آگوم دوم که دهمین شاه کاسیها شمرده می شد، نخستین شاه کاسی بود که در بابل فرمان راند.

در چهارمین سال شاهی ابی اشوه در بابل (1644 پ.م)، کاسیها که مرکز آنها در شهر ماری (تل حریری در سوریه) بود، به رهبری گانداش شکست خوردند. گانداش نخستین شاه کاسیها شمرده می شود.

آگوم دوم که دهمین شاه کاسیها و نخستین آنها در بابل بود، در 1506 پ.م توانست پیکره مردوک (خدای بزرگ بابل) را از حیتیها پس بگیرد.

بورنابوریاش یکم پیمان صلحی با پوزور آشور سوم (شاه آشور از 1515 تا 1491 پ.م) بست. کارائینداش نیز با آشور بل نیشِشو (1419 تا 1410 پ.م) پیمان صلح امضا کرد.

اولام بوریاش (چهارمین شاه در بابل) در سال 1460 پ.م سلسله دوم بابل را که در کران خلیج فارس فرمان می راند، برانداخت.

کوریگالزو یکم که در 1374 پ.م درگذشت، سازنده پایتخت کاسیها در صد کیلومتری شمال بابل بود. این شهر «دور کوریگالزو» یعنی «ساخته کوریگالزو» نام داشت (33 و 21 شمالی، 44 و 12 شرقی). این مکان امروزه عقرقوف نامیده می شود و در 30 کیلومتری غرب مرکز بغداد قرار دارد. این شهر در آغازین سالهای سده چهاردهم پیش از میلاد بنا شد.

کاداشمان انلیل یکم (1374 تا 1360 پ.م) با دختر آشور اوبلیت سوم (1365 تا 1330 پ.م) عروسی کرد. آشور اوبلیت در 1360 پ.م به بهانه مرگ دخترش به بابل حمله کرد و شاه را تغییر داد.

بورنابوریاش دوم (1360 تا 1333 پ.م) با مصر و آشور روابط سیاسی و اقتصادی گسترده داشت. روابط سیاسی و به ویژه بازرگانی میان کاسیها و سرزمینهای اطراف در سده های پانزدهم و چهاردهم پیش از میلاد آشکار است. سنجه ها و مهرهای بابلی در جنوب ارمنستان و ترکیه و حتی در تبس یونان هم یافت شده اند. روابط دیپلماتیک و ازدواجهای سیاسی نیز در این دوران میان دولتهای بابل و مصر و حیتی گسترش یافت.

کوریگالزو دوم (1333 تا 1308 پ.م) انلیل نیراری (شاه آشور از 1330 تا 1320 پ.م) را در نبرد سوگاگی شکست داد.

نازی ماروتاش (1308 تا 1282 پ.م) بخشی از قلمرو خود را به ادد نیراری (شاه آشور از 1308 تا 1275 پ.م) واگذار کرد.

کاشتیلیاش چهارم (1232 تا 1225 پ.م) توسط توکولتی نینورتای یکم (شاه آشور از 1245 تا 1208 پ.م) برکنار شد و سه تن به ترتیب در مدت 8 سال از سوی شاه آشور بر بابل فرمان راندند.

ادد شوما اوسور (1217 تا 1187 پ.م) توانست در 1193 پ.م از جنگ داخلی پدید آمده در آشور بهره برده و مستقل شود. هنگامی که آشوردان یکم به شاهی رسید (1180 تا 1133 پ.م)، دوباره بر بابل دست اندازی کرد.

زبابا شوما ایدین در 1158 پ.م، پس از یک سال حکومت، از شوتروک ناحونته (شاه عیلام) شکست خورد و کشته شد. انلیل ندین آهی به شاهی نشست ولی او نیز سه سال بعد به دست کوتیر ناحونته دوم (شاه عیلام) کشته شد. بدین ترتیب، فرمانروایی 376 ساله کاسیها بر بابل پایان یافت.

سلسله چهارم بابل یا همان سلسله دوم ایسین به روی کار آمد که تا 1025 پ.م فرمان راند. دولت بابل در زمان فرمانروایی نبو کودوری اوسور یکم (1126 تا 1103 پ.م) به اوج قدرت خود در دوران میانه رسید. این پادشاه توانست افزون بر قلمرو آشور، بر سرزمین عیلام هم دست یابد. شهر شوش در آغاز تابستان سال 1110 پ.م به تصرف بابلیها درآمد. جنگ میان دو دولت آشور و بابل به طور متناوب ادامه داشت و گاهی پیروزی از آن بابل بود و گاهی از آن آشور.

سلسله پنجم از 1025 تا 1004 پ.م، سلسله ششم از 1004 تا 985 پ.م، سلسله هفتم تا 979 پ.م و سلسله هشتم تا 943 پ.م در بابل فرمان راندند.

سلسله نهم در 943 پ.م تأسیس شد که تا 732 پ.م پابرجا بود. در این دوره، سرزمین بابل تحت نفوذ دولت آشور بود. نبو نصیر که در 748 پ.م به شاهی بابل دست یافت، به خاطر تدوین تقویم تازه نامدار شده است. این تقویم با آغاز بهار (26 فوریه 747 پ.م) آغاز می شود که در نوشته های اسلامی به تقویم بخت النصری مشهور است.

سلسله دهم بابل که از 732 تا 626 پ.م فرمان راند، متشکل از دست نشانده های آشوری بود. بابل در نوامبر 689 پ.م به دست سناخریب (شاه آشور از 705 تا 681 پ.م) ویران گردید. آسور هادون (681 تا 668 پ.م) این شهر را در 675 پ.م بازسازی کرد.

با مرگ آشور بانیپال (668 تا 626 پ.م) رهبر کلدانیها در بابل توانست دولت بابل نو یا همان سلسله یازدهم را تأسیس کند که تا 539 پ.م پابرجا ماند. نبوپولاسار (626 تا 604 پ.م) در سال 612 پ.م با همکاری دولت ماد بر آشور حمله کرد و پس از برانداختن این دولت، قلمرو آن را میان بابل و ماد تقسیم کرد. فرزند او، نبو کودوری اوسور (بخت النصر دوم) از 604 تا 562 پ.م فرمانروای غرب آسیا بود. او با تصرف اورشلیم در 586 پ.م، دولت یهودا را برانداخت و یهودیان را به اسارت به بابل برد.

در سال 550 پ.م مردی از پارس به نام کوروش توانست دولت ماد را براندازد و شاهنشاهی هخامنشی را در ایران تأسیس کند. او در 546 پ.م دولت نیرومند لیدی را در ترکیه کنونی برانداخت. ایرانیان در 13 اکتبر 539 پ.م بر شهر بابل دست یافتند و کوروش در 29 اکتبر وارد شهر بابل شد. بدین ترتیب، دولت نیرومند و نامدار بابل پس از سیزده سده از میان رفت و قلمرو آن ضمیمه شاهنشاهی ایران شد.

روز 29 اکتبر (7 آبان) که روز ورود کوروش بزرگ به شهر بابل است؛ به عنوان روز بزرگداشت کوروش گرامی داشته می شود. برخی این روز را، زادروز کوروش معرفی می کنند که اشتباه است.

 

رویدادهای تاریخی آبانماه

رویدادهای تاریخی آبان ماه

 

23 اکتبر 42 پ.م: شکست بروتوس (کشنده یولیوس سزار) از مارک آنتونی و اوکتاویان، در دومین نبرد فیلیپی؛ بروتوس خودکشی کرد.

23 اکتبر 524م: کشته شدن آنیسیوس بوئِتیوس، فیلسوف ایتالیایی، در 44 سالگی، به فرمان تئودوریک (شاه اوستروگوتها)

23 اکتبر 1086م: شکست مسیحیان اسپانیا از مسلمانان اندلس و مراکش (به فرماندهی یوسف بن تاشفین) در نبرد زلاقه (ساکرازاس) در نزدیکی مرز اسپانیا و پرتغال؛ از سپاه 50 هزار نفری مسیحیان تنها آلفونس ششم (شاه لئون) و 9 تن دیگر زنده ماندند و گریختند.

23 اکتبر 1260م: آغاز فرمانروایی 17 ساله ملک ظاهر بَیبَرس در مصر

1 آبان 1101خ: تصرف اصفهان به دست افغانها و سقوط دولت صفوی، پس از 221 سال فرمانروایی

1 آبان 1213خ: درگذشت فتحعلی شاه قاجار، شاه ایران، در 65 سالگی در اصفهان، پس از 37 سال فرمانروایی

24 اکتبر 523م: شهادت قدیس آرتاس، رهبر جامعه مسیحیان یمن، به فرمان ذونواس

24 اکتبر 902م: درگذشت ابراهیم دوم، حاکم اغلبی تونس، در جریان محاصره شهر کاسنزا در جنوب ایتالیا، پس از 27 سال فرمانروایی

24 اکتبر 996م: درگذشت هوگ کاپه، شاه فرانسه، پس از 9 سال فرمانروایی؛ او پایه گذار دودمان کاپسین بود که تا 1328م بر فرانسه فرمان می راند.

24 اکتبر 1648م: پایان جنگهای 30 ساله در اروپا، با امضای پیمان صلح وستفالی

24 اکتبر 1812م: شکست ناپلئون از روسها در مسکو و عقب نشینی فرانسویها از روسیه

3 آبان 69خ: شکست مصعب بن زبیر از عبدالملک بن مروان (خلیفه اموی) در کنار رود خازر در شمال میان رودان؛ ابراهیم پسر مالک اشتر که در سپاه مصعب بود، کشته شد.

25 اکتبر 964م: شکست بیزانسیها از مسلمانان در سیسیل و کشته شدن 10 هزار تن از بیزانسیها به همراه فرماندهشان (مانوئل)

25 اکتبر 1147م: شکست آلمانیها از سلجوقیان آناتولی در نزدیکی اسکی شهر

25 اکتبر 1154م: درگذشت استیون، شاه انگلستان، در 58 سالگی، پس از 19 سال فرمانروایی؛ هنری دوم جانشین او شد و تا 1189م فرمان راند.

3 آبان 1192خ: امضای پیمان گلستان میان ایران و روسیه

26 اکتبر 587م: سقوط دولت لیانگ غربی در جنوب چین، پس از 32 سال فرمانروایی

4 آبان 1خ: افزایش رکعات نماز روزانه در دین اسلام از 10 رکعت به 17 رکعت

26 اکتبر 899م: درگذشت آلفرد، شاه وسکس انگلستان، در 50 سالگی، پس از 28 سال فرمانروایی؛ ادوارد مِهین جانشین او شد و تا 924م فرمان راند.

4 آبان 249خ: درگذشت زبیر بن بکّار، محدث و مورخ عرب، در مدینه؛ «انساب قریش» از اوست.

4 آبان 632خ: آغاز حرکت هولاکوخان مغول (نوه چنگیزخان) به سوی ایران، برای از میان بردن اسماعیلیان؛ این روز را می توان تاریخ تأسیس دولت ایلخانان شمرد.

27 اکتبر 101 پ.م: تولد یولیوس سزار، سیاستمدار رومی؛ او در سال 44 پ.م کشته شد.

27 اکتبر 805م: درگذشت جیا دان، فیلسوف و جغرافیدان چینی، در 75 سالگی

27 اکتبر 810م: تصرف جزیره ساردنی در مدیترانه به دست مسلمانان (اغلبیان تونس)

5 آبان 423خ: درگذشت سید مرتضی علم الهدا، فقیه شیعه مذهب عراقی، در 78 سالگی در بغداد؛ تبار او با پنج میانجی به امام موسی کاظم (ع) می رسد.

5 آبان 437خ: درگذشت ابن حزم اندلسی (ابومحمد علی بن احمد بن سعید)، فقیه و ادیب مسلمان، در 64 سالگی در قرطبه؛ کتاب «الفصل فی الملل» پیرامون مقایسه ادیان زرتشتی، یهودی، مسیحی و اسلام، از آثار اوست.

27 اکتبر 1605م: درگذشت محمد اکبر، سومین شاه گورکانی هند، پس از 49 سال فرمانروایی؛ جهانگیر جانشین پدرش شد و تا 1627م فرمان راند.

6 آبان 758خ: تصرف سبزوار توسط امیر تیمور گورکان و سقوط دولت سربداران پس از 43 سال حکومت

28 اکتبر 1636م: گشایش دانشگاه هاروارد در شهر بوستون آمریکا

28 اکتبر 1704م: درگذشت جان لاک، فیلسوف انگلیسی، در 72 سالگی؛ او پایه گذار فلسفه حکومت دموکراسی است.

29 اکتبر 539 پ.م: ورود کوروش بزرگ هخامنشی به بابل؛ این روز به نام روز جهانی کوروش معروف است.

7 آبان 417خ: درگذشت ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی، محدث و مورخ ایرانی، در 90 سالگی؛ «دلائل النبوه» و «تاریخ اصفهان» از آثار اوست.

7 آبان 1173خ: دربند شدن لطفعلی خان زند در شهر بم، به دست آقامحمد خان قاجار؛ بدین ترتیب، دولت زندیه پس از 44 سال حکومت، برافتاد.

30 اکتبر 637م: تصرف انطاکیه به دست مسلمانان، پس از شکست خوردن بیزانسیها در نبرد پل آهنی

30 اکتبر 758م: تصرف بندر گوانگژو در جنوب شرق چین به دست دزدان دریایی ایرانی و عرب؛ اعراب این بندر را سینکالان می خواندند.

8 آبان 378خ: تصرف بخارا توسط قراخانیان و سقوط دولت سامانیان، پس از 124 سال فرمانروایی

8 آبان 431خ: پایان سفر 7 ساله ناصر خسرو (شاعر ایرانی) در بلخ؛ او سفر خود را در 20 اسفند 424خ از شهر مرو آغاز کرد و به عراق و شام و مصر و حجاز رفت.

31 اکتبر 445 پ.م: تدوین شریعت یهود به دست عزرا در اورشلیم

31 اکتبر 475م: آغاز امپراتوری ده ماهه رومولوس آگوستولوس، آخرین امپراتور روم غربی

9 آبان 304خ: درگذشت محمد بن زکریا رازی، شیمیدان و پزشک ایرانی، در 60 سالگی؛ او کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) است. «الحاوی» نوشته رازی است.

31 اکتبر 1517م: آغاز نهضت اصلاح دینی (پروتستان) در آلمان، توسط مارتین لوتر

نوامبر 689 پ.م: تصرف بابل به دست سناخریب (شاه آشور)؛ بابل چنان ویران شد که تا 14 سال آبادی ندید.

نوامبر 546 پ.م: تصرف شهر سارد (پایتخت دولت لیدی) توسط کوروش هخامنشی

نوامبر 486 پ.م: درگذشت داریوش یکم هخامنشی در 72 سالگی، پس از 36 سال فرمانروایی؛ خشایارشا جانشین پدرش شد و تا اوت 465 پ.م فرمان راند.

نوامبر 380 پ.م: سقوط سلسله بیست و نهم در مصر پس از 18 سال فرمانروایی؛ سلسله سی ام تأسیس شد که تا 343 پ.م پابرجا ماند.

نوامبر 260 پ.م: تولد شی هوانگ تی، امپراتور چین؛ او در 247 پ.م به امارت امیرنشین چئین دست یافت و در 221 پ.م توانست سراسر چین را به زیر فرمان درآورد. شی هوانگ تی در سال 210 پ.م درگذشت.

نوامبر 309م: درگذشت هرمزد دوم ساسانی، شاه ایران، در 52 سالگی، پس از 7 سال فرمانروایی؛ او در ایران نخستین شاهی بود که اجازه داد چهره همسرش را بر سکه نقش کنند.

نوامبر 392م: کشته شدن چینسا، شاه پاکچه در کره، پس از 7 سال فرمانروایی؛ آسین جانشین او شد و تا 405م فرمان راند.

نوامبر 634م (آبان 13خ): شکست اعراب مسلمان از ایرانیان در نبرد جسر (پل)؛ ابوعبیده بن مسعود ثقفی (فرمانده اعراب) در این جنگ کشته شد. او پدر مختار بود که در سال 65خ در کوفه قیام کرد.

نوامبر 636م (آبان 15خ): شکست سپاه 120 هزار نفری ایرانیان از سپاه 30 هزار نفری اعراب مسلمان، در نبرد قادسیه

نوامبر 651م (آبان 30خ): کشته شدن یزدگرد سوم ساسانی، شاه ایران، در 35 سالگی در مرو، پس از 19 سال فرمانروایی؛ بدین ترتیب، شاهنشاهی ساسانی که در سال 224م تأسیس شده بود، برافتاد.

نوامبر 740م: شکست سپاه اموی از خوارج و بربرهای شمال آفریقا، در نبرد اشراف، در نزدیکی طنجه در مراکش

نوامبر 935م: سقوط پادشاهی شیلا در جنوب کره، پس از 991 سال فرمانروایی

نوامبر 963م (آبان 342خ): درگذشت آلپ تگین، پایه گذار دولت غزنویان، پس از یک سال حکومت در غزنین؛ اسحاق جانشین پدرش شد و تا آبان 345خ فرمان راند. غزنویان تا 565خ فرمانروایی داشتند.

نوامبر 1064م (آبان 443خ): کشته شدن عمید الملک کندری، وزیر طغرل سلجوقی

نوامبر 1153م (آبان 532خ): درگذشت محمد شهرستانی، ادیب و متکلم ایرانی، در 77 سالگی؛ «الملل و النحل» از آثار اوست که دانشنامه ای از ادیان و مذاهب شمرده می شود.

نوامبر 1327م: پایان حکومت 250 ساله سلجوقیان روم در آناتولی؛ مرکز حکومت آنان در شهر قونیه بود.

1 نوامبر 333 پ.م: شکست ایرانیان از اسکندر مقدونی در نبرد ایسوس در شمال غربی سوریه

1 نوامبر 630م: حضور سپاه مسلمانان در تبوک (هفتصد کیلومتری شمال غرب مدینه) برای رویارویی با رومیان؛ بیزانسیها در صحنه حاضر نشدند.

1 نوامبر 1337م: آغاز جنگهای صد ساله در اروپا، با اعلان جنگ انگلستان به فرانسه؛ این جنگها در سال 1453م پایان یافت.

11 آبان 62خ: آتش زدن خانه کعبه به دست سپاهیان خلیفه یزید بن معاویه؛ مکه در دست عبدالله بن زبیر بود که خود را خلیفه می خواند.

11 آبان 128خ: بیعت مردم با ابوالعباس عبدالله سفّاح (نخستین خلیفه عباسی) در شهر کوفه؛ خلافت عباسی تا بهمن 636خ پابرجا بود.

3 نوامبر 39م: تولد لوکانوس، شاعر رومی و خواهرزاده سنکا (وزیر نرون)، در شهر کوردوا (قرطبه) در اسپانیا؛ او در سال 65م به فرمان نرون خودکشی کرد.

3 نوامبر 361م: درگذشت کنستانتیوس دوم، امپراتور روم، در 44 سالگی در نزدیکی طرسوس، پس از 24 سال فرمانروایی؛ یولیانوس مرتد جانشین پسرعمویش شد و دو سال فرمان راند.

13 آبان 243خ: آغاز قیام حسن بن زید علوی در کلار طبرستان؛ او از ناخشنودی مردم از دولت طاهری بهره برد و توانست دولت علویان را در 11 آذر تأسیس کند که تا 25 آبان 307خ پابرجا بود.

13 آبان 248خ: درگذشت شاپور بن سهل، یکی از پزشکان بیمارستان گندی شاپور

13 آبان 311خ: درگذشت مقتدر، هجدهمین خلیفه عباسی، در 37 سالگی، پس از 24 سال خلافت

14 آبان 828خ: کشته شدن الغ بیگ نوه امیر تیمور گورکان، حاکم فرارود، در 55 سالگی، پس از 37 سال فرمانروایی، او در سال 800خ مدرسه نجوم و در 804خ رصدخانه ای در سمرقند تأسیس نمود.

6 نوامبر 539 پ.م: درگذشت گئوبارو (گوبریاس)، وزیر کوروش هخامنشی؛ او از سوی نبونید (شاه بابل) بر عیلام فرمان می راند ولی بعد به کوروش پیوست و بابل را گشود.

6 نوامبر 397م: درگذشت شیائو وو (سیما یائو)، شاه جین شرقی در چین، در 35 سالگی، پس از 25 سال فرمانروایی؛ «آن» جانشین او شد و تا 419م فرمان راند.

6 نوامبر 409م: سقوط دولت یان پسین در چین، پس از 25 سال فرمانروایی

6 نوامبر 548م: نابودی اصحاب فیل در مکه؛ ابرهه (حاکم مسیحی یمن) برای تخریب کعبه لشکر کشیده بود ولی با حمله پرندگان از میان رفت.

15 آبان 23خ: کشته شدن عمر بن خطاب، دومین خلیفه مسلمانان، در 60 سالگی در مدینه، پس از 10 سال خلافت

15 آبان 334خ: درگذشت احمد بن محمد بن موسی رازی، مورخ و جغرافیدان ایرانی تبار اندلسی، در 67 سالگی

15 آبان 661خ: درگذشت ابن خلکان، قاضی و مورخ عراقی، در 71 سالگی در دمشق؛ «وفیات الاعیان» پیرامون شرح حال 860 تن از دانشمندان مسلمان، از آثار اوست.

7 نوامبر 348 پ.م: درگذشت پلاتو (افلاطون)، فیلسوف یونانی، در 79 سالگی

16 آبان 284خ: آغاز حکومت دولت حمدانیان در موصل عراق

16 آبان 381خ: درگذشت ابوالحسن جرجانی، فقیه ایرانی و قاضی القضات شهر ری

7 نوامبر 1917م: پیروزی نقلاب اکتبر  روسیه؛ این ز در تقویم ژولیان که در روسیه ایج بد،برابر 25 اکتبر بود.

8 نوامبر 40 پ.م: پیروزی پاکور (شاهزاده اشکانی) بر رومیان و تصرف سوریه به دست ایرانیان؛ دسیدیوس ساکسا (والی سوریه) کشته شد. پاکور فلسطین و غرب آسیای صغیر را نیز تصرف کرد ولی دو سال بعد در جنگ با رومیان کشته شد.

8 نوامبر 393م: آیین مهرپرستی در خانه های رومیان ممنوع شد.

8 نوامبر 534م: تأسیس دولت وِی شرقی در چین که تا 550م پابرجا بود. این دولت تنها شامل یک شاه می شد که یوان شانجیان نام داشت.

17 آبان 312خ: تأسیس دولت آل بویه در ایران که تا 435خ پابرجا بود؛ در این روز، علی پسر بویه از سوی مرداویج به حکومت کرج ابودلف (نزدیک اراک کنونی) منصوب شد.

8 نوامبر 1226م: آغاز پادشاهی لویی نهم در فرانسه که تا 1270م ادامه یافت. لویی در این زمان 12 ساله بود و به همین سبب، مادرش (بلانش دو کاستی) تا 1235م نیابت سلطنت را عهده دار بود.

17 آبان 653خ: تولد شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، محدث و مورخ مسلمان؛ او در 826خ درگذشت.

8 نوامبر 1398م (25 آبان 777خ): تصرف دژ بتنیر در پنجاب به دست امیر تیمور، پس از 6 روز نبرد؛ ده هزار هندی در این جنگ کشته شدند.

17 آبان 779خ: تصرف شهر حلب در سوریه به دست امیر تیمور گورکان

18 آبان 195خ: درگذشت حضرت فاطمه معصومه (س)، خواهر امام رضا (ع)، در 26 سالگی در شهر قم

9 نوامبر 1035م: کشته شدن یحیی بن علی بن حمود، پایه گذار دولت حمودیان در مالاگا در اسپانیا، در اشبیلیه، پس از 21 سال حکومت

10 نوامبر 518 پ.م: پایان ساخت آبراه میان رود نیل و دریای سرخ، به فرمان داریوش هخامنشی؛ این آبراه 84 کیلومتر درازا، 45 متر پهنا و 3 متر ژرفا داشت.

10 نوامبر 36 پ.م: شکست رومیان به فرماندهی مارک آنتونی، از اشکانیان در آذربایجان؛ نیمی از سپاه صد هزار نفری روم جان خود را از دست دادند.

10 نوامبر 409م: درگذشت تائو وو (توبا گوی)، نخستین شاه وِی شمالی در چین، در 38 سالگی، پس از 23 سال فرمانروایی

10 نوامبر 844م: شکست نورمانها از مسلمانان اندلس، در طلیطله (تولدو)؛ نورمانها 6 هفته پیش به اندلس حمله کرده و دست به غارت و کشتار زده بودند.

19 آبان 341خ: درگذشت محمد بن حسن دارقطنی، ادیب و مفسر عرب

10 نوامبر 1025م (25 آبان 404خ): پایان حکومت در مولتان با ورود سلطان محمود غزنوی به این شهر؛ او در حال لشکرکشی به بتخانه سومنات بود.

19 آبان 421خ: وقوع زلزله شدید در تبریز موجب مرگ 40 هزار تن شد.

19 آبان 674خ: جلوس غازان خان بر تخت ایلخانی ایران در تبریز

11 نوامبر 1918م: پایان نخستین جنگ جهانی که 4 سال و سه ماه پیش آغاز شده بود.

12 نوامبر 764م: تصرف چانگ آن (پایتخت چین) به دست تبتیها؛ آنها پانزده روز بعد شکست خوردند. تبتیها سال پیش نیز به چین حمله کرده بودند.

21 آبان 373خ: تولد ابن حزم اندلسی (علی بن احمد)، ادیب و فقیه و مورخ مسلمان؛ او در 437خ درگذشت.

21 آبان 977م: انتقال پایتخت ایران از قزوین به اصفهان

21 آبان 1108خ: شکست اشرف افغان از نادر افشار در مورچه خورت و پایان حکومت 7 ساله افغانها در ایران

13 نوامبر 354م: تولد قدیس آگوستینوس، فیلسوف و روحانی مسیحی، در شمال آفریقا؛ او در سال 430م درگذشت.

22 آبان 62خ: درگذشت یزید بن معاویه، دومین خلیفه اموی، در 36 سالگی در دمشق، پس از سه سال خلافت

22 آبان 127خ: درگذشت نصر بن سیار کنانی، والی دست نشانده امویان در خراسان، در 82 سالگی در ساوه، پس از 10 سال حکومت؛ او در حال گریز از برابر ابومسلم خراسانی بود.

14 نوامبر 565م: درگذشت یوستینیانوس، امپراتور بیزانس، در 83 سالگی، پس از 38 سال فرمانروایی

14 نوامبر 669م: درگذشت فوجیوارا کاماتاری، سیاستمدار ژاپنی، در 55 سالگی؛ او از 645م یکی از وزرای امپراتور بود و اصلاحات اقتصادی بزرگی انجام داد.

23 آبان 219خ: درگذشت بشر حافی، صوفی و عارف، در بغداد

23 آبان 753خ: درگذشت سلطان اویس جلایر، حاکم عراق، پس از 19 سال حکومت

24 آبان 367خ: تصرف شهر کابل به دست ترکان غزنوی، به فرماندهی سبکتکین

16 نوامبر 42 پ.م: تولد تیبریوس، دومین امپراتور روم؛ او در سال 14م به سلطنت رسید و در سال 37م درگذشت.

16 نوامبر 557م: سقوط دولت لیانگ جنوبی در چین، پس از 55 سال فرمانروایی؛ دولت چِن تأسیس شد که تا 589م پابرجا بود.

25 آبان 307خ: سقوط دولت علویان طبرستان، با کشته شدن آخرین حاکم علوی در ساری؛ این دولت در 243خ تأسیس شده بود.

25 آبان 328خ: درگذشت عماد الدوله علی پسر بویه، پایه گذار دولت آل بویه، در 57 سالگی در شیراز، پس از 16 سال فرمانروایی؛ عضد الدوله جانشین عمویش شد و تا 362خ فرمان راند.

16 نوامبر 1272م: درگذشت هنری سوم، شاه انگلستان، در 65 سالگی، پس از 56 سال فرمانروایی؛ ادوارد یکم جانشین او شد و تا 1307م فرمان راند.

25 آبان 793خ: تولد نورالدین عبدالرحمان جامی، شاعر و عارف ایرانی، در خراسان؛ او در 871خ درگذشت.

17 نوامبر 9م: تولد وسپاسیانوس، نهمین امپراتور روم؛ او در سال 69م به سلطنت رسید و در سال 79م درگذشت.

17 نوامبر 594م: درگذشت قدیس گرگوریوس اهل تور، مورخ و اسقف فرانسوی، در 55 سالگی؛ «تاریخ فرانکها» از آثار اوست.

26 آبان 201خ: درگذشت طاهر بن حسین، پایه گذار دولت طاهریان در خراسان، در 47 سالگی در مرو، پس از 18 ماه حکومت؛ او در 176خ حاکم پوشنگ شد و در 192خ با کشتن امین، مأمون را به خلافت رساند.

26 آبان 302خ: درگذشت حسن بن قاسم (داعی صغیر)، حاکم علوی طبرستان، در گرگان، پس از 6 سال حکومت

17 نوامبر 1558م: آغاز سلطنت ملکه الیزابت در انگلستان که تا 1603م ادامه یافت.

17 نوامبر 1796م: درگذشت کاترین دوم، امپراتوریس روسیه، در 67 سالگی، پس از 34 سال فرمانروایی

18 نوامبر 763م: تصرف شهر چانگ آن (پایتخت چین) به دست تبتیها؛ آنها 16 روز بعد شکست خوردند.

27 آبان 349خ: تولد سلطان محمود غزنوی، فرمانروای ایران؛ او در 376خ به شاهی رسید و در 409خ درگذشت.

27 آبان 400خ: درگذشت محمد بن حسین سلمی نیشابوری، محدث و صوفی ایرانی، در 79 سالگی در نیشابور؛ «طبقات الصوفیه» از آثار اوست.

27 آبان 691خ: درگذشت سلطان ولد (بهاءالدین محمد)، صوفی ایرانی و پسر مولوی شاعر، در 86 سالگی در قونیه

27 آبان 714خ:کشته شدن شیخ خیفه، فقیه یعه مذهب ایرانی، در مسجد جامع بزوار، به فتوای علمای وابسته به حکومت مغول

19 نوامبر 1412م (7 آذر 791خ): شکست گرجیها و شروانشاهیان از قرایوسف قراقیونلو، در چالاگان (39 و 50 شمالی، 46 و 29 شرقی)؛ کنستانتین (شاه گرجستان) در این جنگ کشته شد.

20 نوامبر 164 پ.م: درگذشت آنتیوخوس چهارم، پادشاه سلوکی، در 51 سالگی در گابه (اصفهان)، پس از 11 سال فرمانروایی

20 نوامبر 129 پ.م: هیپارخوس (اخترشناس یونانی)، با بهره گیری از پدیده خورشید گرفتگی، فاصله ماه تا زمین را اندازه گرفت.

20 نوامبر 284م: آغاز امپراتوری دیوکلِتیانوس در روم که تا سال 305م ادامه یافت. او پایتخت را از شهر رم به شهر نیکومدیا در جنوب غربی دریای سیاه منتقل کرد.

20 نوامبر 762م: غارت لویانگ (پایتخت چین) توسط اویغورها؛ اویغورها از 744 تا 848م بر مغولستان فرمان می راندند.

20 نوامبر 1274م: شکست مغولان مهاجم از ژاپنیها در نبرد بونئی در کاماکورا

29 آبان 656خ: درگذشت محقق حلّی (ابوالقاسم جعفر بن حسن)، فقیه شیعه مذهب عراقی، در 72 سالگی در حله

30 آبان 880خ: تأسیس دولت صفوی در ایران که تا آبان 1101خ پابرجا بود.

 

ادامه نوشته

دولت کوچوسون در کره

کوچوسون

بر پایه روایات کره ای، دانگون وانگوم در 3 اکتبر 2333 پ.م پادشاهی کوچوسون را تأسیس کرد که تا سال 108 پ.م پابرجا ماند.

یافته های باستان شناسی نشان می دهد که فرهنگ کوچوسون از سده نهم تا سده چهارم پیش از میلاد شکوفا بوده است. این فرهنگ در شمال کره و جنوب منچوری و استان کنونی لیائونینگ در چین گسترده بود و در بر گیرنده عصر مفرغ در این منطقه است. سلسله کوچوسون جانشین سلسله بائدال شده بود که آن هم پس از سلسله هوانگوک فرمان رانده بود.

فرمانروای آسمان (هوانین)، پسری به نام هوانونگ داشت. این پسر آرزومند زندگی در زمین بود. هوانین با خواست پسرش موافقت کرد و هوانونگ به همراه سه هزار تن از یارانش در کوه تابک واقع در کوهستان پاکتو فرود آمد. کوهستان پاکتو امروزه در مرز چین با کره شمالی قرار دارد (42 شمالی، 128 و 3 شرقی). هوانونگ با آدمیان همزیستی نمود و زندگی با آنان را تجربه کرد. خرس ماده ای که در یک غار می زیست، پس از 21 روز نیایش، به یک زن زیبا تبدیل شد. این زن که اونگنیو نام داشت، با هوانونگ آمیزش کرد و باردار شد. حاصل این آمیزش، پسری بود که دانگون وانگوم نام گرفت و پادشاهی کوچوسون را تأسیس کرد.

دانگون 93 سال فرمان راند و جانشینان او تا سال 108 پ.م بر شمال کره و جنوب منچوری فرمانروا بودند. نخستین پایتخت کوچوسون شهر آسادال (سرزمین زایش) نام داشت که به گمان بسیار در منچوری واقع بوده است. هنگامی که قلمرو کوچوسون به تصرف چینیها درآمد (108 پ.م) پایتخت در شهر وانگوم سونگ (پیونگ یانگ کنونی) بود.

دوران پادشاهی کوچوسون به دو دوره تقسیم می شود؛ بخش نخست به نام دانگون تا سال 1128 پ.م فرمان راند و بخش دوم نیز از این زمان تا 195 پ.م که گیجا نام گرفت. دوره سوم کوچوسون که دوره تاریخی شمرده می شود، از سال 195 پ.م آغاز شده و تا سال 108 پ.م ادامه می یابد. این دوره به نام نخستین پادشاه آن، ویمان، نام گرفته است و شامل فرمانروایی سه تن می شود.

در جنوب قلمرو کوچوسون و در نیمه جنوبی شبه جزیره کره، کنفدراسیون سامهان و حکومت جین فرمانروایی داشت که با امپراتوری چین و ژاپن نیز در ارتباط بود.

چینیها به مردم کوچوسون، دونگ یی (بربرهای شرقی) می گفتند. دونگ در زبان چینی به معنی شرق است. امیرنشین یان در اواخر سده چهارم پیش از میلاد به کوچوسون حمله کرد. امپراتوری هان در سال 108 پ.م به کوچوسون حمله کرده و شاه اوگئو را شکست داد. چینیها چهار پادگان لِلانگ، لینتون، شوانتو و ژنفان را در شمال شبه جزیره کره و شبه جزیره لیائودونگ مستقر ساختند. 50 سال طول کشید تا مردم کره توانستند پادشاهی مستقلی تشکیل دهند که شیلا نام داشت و در گوشه جنوب شرقی کره واقع بود. پادگانهای لینتون و ژنفان در سال 82 پ.م برچیده شدند ولی پادگان شوانتو که 221 هزار تن جمعیت را زیر فرمان داشت، در سال 302م برچیده شد. پادگان للانگ هم که 406 هزار تن جمعیت داشت، در سال 313م برچیده شد و پادشاهی کوگوریو بر منچوری نیز چیره شد.

فهرست شاهان کوچوسون

#

Personal Name

Hangul

Reign

1

Dangun Wanggeom

왕검

BCE 2333-BCE 2240

2

Buru

부루

BCE 2240-BCE 2206

3

Gareuk

가륵

BCE 2206-BCE 2155

4

Osa

오사

BCE 2155-BCE 2106

5

Gueul

구을

BCE 2106-BCE 2071

6

Dalmun

달문

BCE 2071-BCE 2039

7

Hanyul

한율

BCE 2039-BCE 2014

8

Seohan

서한

BCE 2014-BCE 1957

9

Asul

아술

BCE 1957-BCE 1929

10

Noeul

노을

BCE 1929-BCE 1906

11

Dohae

도해

BCE 1906-BCE 1870

12

Ahan

아한

BCE 1870-BCE 1843

13

Heuldal

흘달

BCE 1843-BCE 1800

14

Gobul

고불

BCE 1800-BCE 1771

15

Beoreum

벌음

BCE 1771-BCE 1738

16

Wina

위나

BCE 1738-BCE 1720

17

Yeoeul

여을

BCE 1720-BCE 1657

18

Dongeom

동엄

BCE 1657-BCE 1637

19

Gumoso

구모소

BCE 1637-BCE 1612

20

Gohol

고홀

BCE 1612-BCE 1601

21

Sotae

소태

BCE 1601-BCE 1568

22

Saekbullu

색불루

BCE 1568-BCE 1551

23

Amul

아물

BCE 1551-BCE 1532

24

Yeonna

연나

BCE 1532-BCE 1519

25

Solla

솔나

BCE 1519-BCE 1503

26

Churo

추로

BCE 1503-BCE 1494

27

Dumil

두밀

BCE 1494-BCE 1449

28

Haemo

해모

BCE 1449-BCE 1427

29

Mahyu

마휴

BCE 1427-BCE 1418

30

Nahyu

내휴

BCE 1418-BCE 1365

31

Deungol

등올

BCE 1365-BCE 1359

32

Chumil

추밀

BCE 1359-BCE 1351

33

Gammul

감물

BCE 1351-BCE 1342

34

Orumun

오루문

BCE 1342-BCE 1322

35

Sabeol

사벌

BCE 1322-BCE 1311

36

Maereuk

매륵

BCE 1311-BCE 1293

37

Mamul

마물

BCE 1293-BCE 1285

38

Damul

다물

BCE 1285-BCE 1266

39

Duhol

두홀

BCE 1266-BCE 1238

40

Dareum

달음

BCE 1238-BCE 1224

41

Eumcha

음차

BCE 1224-BCE 1205

42

Euruji

을우지

BCE 1205-BCE 1196

43

Mulli

물리

BCE 1196-BCE 1181

44

Gumul

구물

BCE 1181-BCE 1174

45

Yeoru

여루

BCE 1174-BCE 1169

46

Boeul

보을

BCE 1169-BCE 1158

47

Goyeolga

고열가

BCE 1158-BCE 1128

 

1.      King Munseong of Gojoseon, Gija 문성대왕 (r. 1126–1082 BCE);자수유/자서여(子須臾/子胥餘)

2.      King Janghye of Gojoseon 장혜왕 (r. 1082–1057 BCE)

3.      King Gyeonghyo of Gojoseon 경효왕 (r. 1057–1030 BCE)

4.      King Gongjeong of Gojoseon 공정왕 (r. 1030–1000 BCE)

5.      King Munmu of Gojoseon 문무왕 (r. 1000–972 BCE)

6.       King Taewon of Gojoseon 태원왕 (r. 972–968 BCE)

7.      King Gyeongchang of Gojoseon 경창왕 (r. 968–957 BCE)

8.      King Heungpyeong of Gojoseon 흥평왕 (r. 957–943 BCE)

9.      King Cheorwi of Gojoseon 철위왕 (r. 943–925 BCE)

10.  King Seonhye of Gojoseon 선혜왕 (r. 925–896 BCE)

11.  King Uiyang of Gojoseon 의양왕 (r. 896–843 BCE)

12.  King Munhye of Gojoseon 문혜왕 (r. 843–793 BCE)

13.  King Seongdeok of Gojoseon 성덕왕 (r. 793–778 BCE)

14.  King Dohoe of Gojoseon 도회왕 (r. 778–776 BCE)

15.  King Munyeol of Gojoseon 문열왕 (r. 776–761 BCE)

16.  King Changguk of Gojoseon 창국왕 (r. 761–748 BCE)

17.  King Museong of Gojoseon 무성왕 (r. 748–722 BCE)

18.  King Jeonggyeong of Gojoseon 정경왕 (r. 722–703 BCE)

19.  King Nakseong of Gojoseon 낙성왕 (r. 722–703 BCE)

20.  King Hyojong of Gojoseon 효종왕 (r. 722–703 BCE)

21.  King Cheonhyo of Gojoseon 천효왕 (r. 658–634 BCE)

22.  King Sudo of Gojoseon 수도왕 (r. 634–615 BCE)

23.  King Hwiyang of Gojoseon 휘양왕 (r. 615–594 BCE)

24.  King Bongil of Gojoseon 봉일왕 (r. 594–578 BCE)

25.  King Deokchang of Gojoseon 덕창왕 (r. 578–560 BCE)

26.  King Suseong of Gojoseon 수성왕 (r. 560–519 BCE)

27.  King Yeonggeol of Gojoseon 영걸왕 (r. 519–503 BCE)

28.  King Ilmin of Gojoseon 일민왕 (r. 503–486 BCE)

29.  King Jese of Gojoseon 제세왕 (r. 486–465 BCE)

30.  King Cheongguk of Gojoseon 청국왕 (r. 465–432 BCE)

31.  King Doguk of Gojoseon 도국왕 (r. 432–413 BCE)

32.  King Hyeokseong of Gojoseon 혁성왕 (r. 413–385 BCE)

33.  King Hwara of Gojoseon 화라왕 (r. 385–369 BCE)

34.  King Seolmun of Gojoseon 설문왕 (r. 369–361 BCE)

35.  King Gyeongsun of Gojoseon 경순왕 (r. 361–342 BCE)

36.  King Gadeok of Gojoseon 가덕왕 (r. 342–315 BCE)

37.  King Samhyo of Gojoseon 삼효왕 (r. 315–290 BCE)

38.  King Hyeonmun of Gojoseon 현문왕 (r. 290–251 BCE)

39.  King Jangpyeong of Gojoseon 장평왕 (r. 251–232 BCE)

40.  King Jongtong of Gojoseon 종통왕 (r. 232–220 BCE)

41.  King Ae of Gojoseon 애왕 (r. 220–195 BCE)