نوشته دكتر فاروق انصاري
هرات يكي از شهرهاي بسيار قديمي در شرق است كه داراي قدمت چند هزار ساله بوده و با توجه به موقعيت خاص و مهم جغرافيايي خويش ازهمان دوران، مورد توجه اقوام و گروههاي انساني جوياي بقا از جمله آرياها (ايرانيها) قرار گرفته و نام خويش (اري، اريه و آريا) را از نام اين قوم گرفت و حتي در كتاب مقدس زردشتي آريايي (اوستا) در كنار شانزده ايالت متعلق به طوايف اين نژاد(1) از آن نيز ذكر به ميان آمده است. اين موقعيت مناسب و برتر به ويژه به گاه آمدن اعراب مسلمان نيز همچنان موجود بود و جغرافي نويسان اين قوم كه پس از فتوح اوليه به اين نواحي سفر نمودهاند، به خطه هرات نيز توجه نشان داده و در ضمن گزارشهاي شان از آن به عنوان يكي از ولايات معمور خراسان اسم بردهاند كه در مجموع، همين گزارشها، افزون بر ارايه اطلاعات سياسي و اقتصادي، ميتواند اطلاعات جالب مهم و درخور تحسيني در باب جغرافياي تاريخي ولايت مذكور در نخستين قرون اسلامي در اختيارمان قرار دهد و ما نيز به همين دليل از آنها سود جسته و در گفتار خويش از آنها، مطالبي را گرد آورديم. منتهي چون در عينحال، گزارشهاي مهم ديگري از جغرافي نويسان غير عرب (ايراني) نيز وجود داشت كه هر پژوهشگر اين حوزه لامحاله بايد در تحقيق پيرامون اين قرون آنها را در نظر گيرد تا از يكسويه نگري و اتكا بر منابع صرفاً عربي در امان باشد، ما نيز چنين كرديم و در نتيجه از تلفيق اين دو، تحقيقي پديد آمد تحت عنوان «جغرافياي تاريخي هرات از ديدگاه جغرافي نويسان مسلمان» كه اينك ذيلاً تقديم ميشود.
همچنانكه ميدانيم از ميان نخستين منابع جغرافيائي كه توسط جغرافي نگاران مسلمان تحرير يافته، يكي هم «البلدان» است كه توسط يعقوبي مورخ و جغرافيدان مشهور (متوفي284ه.ق) فراهم آمده و در آن، ضمن بحثي درباره مرو از شهرهاي مهم خراسان، به هرات نيز توجه معطوف داشته و آنرا معمورترين شهر مملكت خراسان دانسته است.(2) و لكن گزارش مشروحتري در اين باب ذريعه ابن خرداد به (متوفي300ه.ق) در كتاب المسالك و الممالك ارايه شده است و با توجه به اينكه وي، رئيس چاپارخانه (صاحب بريد) در ايالت جبال بود و حسب الوظيفه تحقيق پيرامون ايالات خلافت اسلامي از جمله هرات را انجام ميداد گزارشها و نوشتههايش به عنوان منبع قابل اعتمادي براي نويسندگان بعدي شناخته ميشود.
ابن خردادبه هرات را ربعي از خراسان دانسته است كه در آن زمان داراي چهار ربع بوده و هر ربعي را مرزباني اداره ميكرد و هرات و فوشنج و بادغيس و سجستان را داراي يك مرزبان دانسته و لكن در صفحات بعدي وقتي ميخواهد القاب حاكمان را بيان دارد، اسم سجستان را از قلم انداخته و لقب حاكم سه شهر (هرات، بادغيس و پوشنگ) را «برازان» ناميده است.(3)
از جمله جغرافي نويسان نيمه اول قرن چهارم هجري دو نفر، گزارشهاي مفصلتري درباره هرات دارند كه حسب آن، هم ميتوان وسعت شهر و ميزان نفوس را حدس زد و هم به اهميت اين ولايت در نزد امرا و خلفاي عباسي پيبرد. يكي از آن دو «ابن رسته» است كه كتابش «اعلاق النفيسه» يكي از مهمترين منابع درباره ولايات خراسان به ويژه از حيث شناخت راهها به حساب ميآيد. ولي در كتابش ضمن بر شمردن استانها و كورههاي ايرانشهر، خراسان را يكي از اين ولايات ايران شهر دانسته و هرات و فوشنج و بادغيس و نيشابور را از زمره خورههاي خراسان معرفي كرده است(4) و به ويژه در باره هرات مينگارد:
((هرات شهري است بزرگ كه اطراف آن را خانهها فرا گرفته و در روستاهايش 400 قريه كوچك و بزرگ وجود دارد و در ميان اين روستاها 47 دشگره (آبادي كوچك) وجود دارد كه در هر دشگره 10 تا 20 نفر سكونت دارند. آن شهر (هرات) 324 آسياب دارد. بين شهر هرات و مرز بادغيس كوهي است كه اين دو را از هم جدا ميكند. در آن كوه سيصد قريه وجود دارد و بين شهر هرات و روستاي گنج «گنج رستاق» 31 فرسخ است. گنج رستاق يكي از روستاهاي هرات است و خود داراي چهار روستا و آباديهاي آباد و سر سبز ميباشد. رودي كه هرات را سيراب ميكند از منابع آبهاي مرو سرچشمه ميگيرد. اين آب از كوهسارها جاري شده و در قسمت بالاي شهر هرات خارج ميگردد. سپس شهر هرات را در مينوردد تا به فوشنج ميرسد. سپس از آنجا بسوي سرخس سرازير ميشود. بعد از طي دو فرسخ از سرخس منشعب شده شعبهاي از آن به شهر سرخس و روستاهاي آن ميرود و در آن جا همين شعبه به نهرهايي تقسيم ميشود كه به نام خشك رود ناميده ميشود. بر خشك رود پلي بزرگ بستهاند و اين نهر مسير خود را طي ميكند تا به موضعي كه به آن الاجمه گفته ميشود و بين سرخس و ابيورد واقع شده ميرسد كه در آن چراگاه و مزارع فراواني است.»(5)
جغرافي نويس ديگر جيهاني است كه اثرش «اشكال العالم» از امهات كتب جغرافيايي در اين دوره به حساب ميآيد و مورخان بزرگي چون گرديزي نيز از آن سـود بـردهانـد. وي به ويژه به مربوطات و متعلقات هرات توجه دقيق نشان داده و مـينـگـارد:
«پوشنگ را حصار است و خندق و سه دروازه: يكي به جانب نيشابور و يكي به هرات و يكي به قهستان و آن را ديهها و قصبهها چون: كوسوي، خرگرد، فريگرد و بزرگتر همه كوسوي.
بادغيس، شهرهاي آن كوه نقره است و كوه كوغناباد، بست، جادو، كابرون، كالون، دهستان و مقام والي به كوغناباد باشد، معمورترين و بزرگترين آن مواضع، دهستان است نيم پوشنج باشد. و آن بر كوهي است و ايشان را سردابها باشد و در زمين اما آب روان آن اندك و بستان و زرع و باغ است همچنين كوه نقره. در كوه نقره كان آن معطل است و كار نميكنند از بيهيزمي. اما كوه در صحرا است و بكوغناباد، بست و جاذوا بستانها و آب بسيار است... و كوه نقره بر راه سرخس است از هرات. بادغيس اهل سنت و جماعتاند».(6)
باز از همين قرن چهارم، اثر ديگري به نام «مسالك و ممالك» از اصطخري فارسي نيز در دست است كه از زمره آثار منظم جغرافيائي به حساب ميآيد. وي كه به «كرخي» نيز معروف است و گفته ميشود كتابش را از روي صوره الأقاليم ابوزيد سهل بلخي (متوفي322ه.ق) تنظيم كرده است، درباره هرات به صورت واضحتر و شفافتري به بحث پرداخته و كتابش ميتواند يكي از منابع مهم نيمه اول قرن چهارم هجري در باره بحث ما به حساب آيد.
اصطخري كرخي توصيف عالي از شهر هرات، حصار و قلعه و مربوطاتش دارد و پيرامون مذهب و مسلك مرام برخي مناطق آن نيز مطالبي نگاشته است. وي ميآورد:
«هرات نام شهري است و اعمال و نواحي آن اين است: مالن، خيسار، استربيان، اوبه، مار آباد، باشان، كروخ، خشت. و به اسفزار: ادرسكر، كواران، كوشك، كواشان».(7)
اصطخري شهر را داراي حصار و خندق و قهندز (كهندژ) و مسجد جامع و سراي امارت (دار الاماره) ميداند كه از آنجمله مسجد جمعه در وسط شهر قرار داشت، مسجدي كه در تمامي خراسان و ماوراءالنهر نظير نداشت و در آن پيوسته علما و فقها حضور داشتند. به گزارش او، شهر هرات را در اين زمان چهار دروازه بود به نامهاي دروازه بلخ كه به طرف راه بلخ قرار داشت، دروازه سيستان كه به جانب سيستان باز ميشد و به آن دروازه پيروزآباد ميگفتند، دروازه غور كه به درِ خشك نيز مشهور بوده و دروازه نيشابور و همچنان حصار شهر را نيز چهار دروازه بوده و هر دري در مقابل يكي از دروازههاي فوقالذكر باز ميشد.(8)
همچنين از گزارش اصطخري آباداني و رونق شهر هرات كه بر اثر جريان يافتن آب رودخانه هري در كوي و برزنها و محلات هرات حاصل آمده بود استنباط ميشود، به نحوي كه به نظر او اين شهر در اين عصر، صورت انبار كالاهاي پارس (ايران) و خراسان را گرفته و فرضه سيستان و خراسان و پارس شده بود.(9)
بيگمان اين آباداني و رونق هرات اگر از يكسو به خاطر واقع شدن در مسير كاروانهاي تجاري بود كه از بلاد مختلف از طريق آن رد و بدل ميگرديد، از جانب ديگر به دليل وجود آب فراوان در اين خطه بود و همين امر نظر جغرافيدان پارسيگوي را به خود جلب كرد و انهار مختلفي را كه در اينجا جريان داشته و او آنها را به نام «رود» مينامد بر ميشمارد و ميگويد:
«دروازهها همه با آب و باغ و بوستان است. آبادترين دروازهها درِ پيروز آباد است. و آب ايشان از نزديك رباط كروان برخيزد، چون از غور بيرون آيد و نزديك هري رسد رودهاي ديگر از او جدا شود. يكي از آن رودها را رود برخوي خوانند ـ نواحي سنداسنگ را آب دهد، و رود بارست كه روستاي كواشان و سياووشان را آب دهد، و رود كراغ به روستاي كوكان رود، و رود غوسمان روستاي كرك را آب دهد و رود كنك به روستاي غوبان و كربگرد رود، و رود فغر كه روستاي سوخير در حد پوشنگ بر آنست و رود آنجير كه شهر هرات و باغها و بوستانها را آب از آنست بر راه سيستان، همه باغهاست پيوسته.»(10)
اما مقدسي به جاي نُه رود از هفت نهر اسم ميبرد و نام كراغ و سكوكان را از قلم انداخته است و در عوض، از پلي سخن ميگويد كه به قول او در همه خراسان شگفت انگيزتر از ساختمان آن نبوده و توسط يك مرد مجوسي (زردشتي) ساخته شـده اسـت.(11)
در ميان نواحي مختلف هرات كه اصطخري از آنها اسم ميبرد دو شهر اسفزار و پوشنگ زيادتر نظر او را به خود جلب كرده و درباره هريك سطوري را نگاشته است. وي پوشنگ را به اندازه نصف هرات با حصار و خندق و داراي سه دروازه توصيف نموده كه شهرهائي چون خرگرد، فرگرد، كوي و كره را در پيرامون خويش داشته است، همچنانكه اسفزار نيز داراي چهار شهر بوده است به اسامي كواشان، كواران، كوشك و ادرسكر.(12)
كار اصطخري را ابن حوقل با نوشتن كتاب صوره الارض پيگيري كرد و او (ابن حوقل) و نيز اصطخري در حقيقت از جمله كسانياند كه كارشان مورد استفاده و استناد بسياري از متاخران بويژه از حيث جغرافياي تاريخي قرار گرفته است.
روايت ابن حوقل در باره هرات با كمي تفصيل بيشتر به روايت اصطخري است و مانند او از دروازههاي چهارگانه، حصار و قلعه، مسجد آدينه، ابواب و بازارهاي كه در آن زمان وجود داشته يادآوري كرده و گمان ميرود كه وي اطلاعات خودرا از اصطخري و يا سهل بلخي گرفته باشد.
حسب فرمايش ابن حوقل، چهار دروازه شهر هرات عبارت بودند از: دروازه سراي به جانب بلخ در سمت شمال شهر، دروازه فيروزآباد در جنوب شهر و به جانب سيستان، دروازه خشك در شرق شهر كه آهنين بود بقيه دروازهها، همه چوبين بودند و وسعت شهر به اندازه نيم فرسخ در نيم فرسخ بوده و دار الاماره با محل نشستن حاكم و عامل، در بيرون شهر و در مكاني موسوم به خراسان آباد قرار داشت.(13)
و اما در مورد نواحي متعلق هرات از دو شهر كروخ و اوفه (اوبه) به بزرگي نام برده و آنها را از نظر مرتبه بعد از هرات قرار ميدهد و مينگارد:
«كروخ شهر پر جمعيتي است كه ساكنان آن از شراه (خوارج) ميباشند و مسجد جامع در محلهاي موسوم به سپيدان واقع شده است... بين شهر و كوههاي كنار آن بيست فرسخ فاصله است و در جميع آن مناطق، آب و باغها با انبوه درختان و قريههاي آبادان وجود دارد. و اوفه، مردم آن اهل جماعت هستند و به اندازه كروخ ميباشد و براي آن نيز باغات فراوان و آبها است».(14)
ابن حوقل همچنين از ديگر نواحي هرات مانند مالن، خسيار، استربيان، مارآباد، باشان، اسفزار با چهار شهر آن و پوشنج (پوشنگ) اسم ميبرد.(15) و در باره بادغيس نيز ميآورد كه داراي نواحي ايست از جمله كوه نقره، كوغناباد، بست، جاذوا، كابرون، كالوون، دهستان، ولي كوغناباد حاكم نشين است.(16)
جالب است كه بدانيم كه ابن حوقل سرخس، اسفزار، پوشنج، بادغيس و... را نيز همچون خراسان «كوره» مينامد منتهي كورههاي كوچك.(17)
باز در همين قرن چهارم، مؤلف پركاري چون ابوالحسن علي مسعودي حضور دارد كه آثار چندي را بوجود آورده است و عليالخصوص مروج الذهب او به درگيريها و تكاپوهاي خوارج يا شراه در نواحي هرات اشاره دارد اما در اثر ديگرش «التنبيه و الإشراف» وقتي به زعم خودش در باب هفت قوم بزرگ روي زمين به بحث مينشيند يكي از اقوام بزرگ دنيا را «پارسيان» ميداند كه در سر زمينهاي كهن نظير ري و طبرستان، ابريشمر (نيشابور)، هرات و مرو زندگي مينمايند و همه آنها را جزء ولايت پارس به حساب ميآورد.(18) اما كاملترين و به تعبير دقيق كلمه يك اثر جغرافيائي كه علاوه بر وضع زمين به جغرافياي انساني، ادبيات، فرهنگ و رسوم شهرها نيز توجه نشان داده كتاب مقدسي «أحسن التقاسيم في معرفه الأقاليم» است كه جامعترين گزارش و اثر تحقيقي قرن چهارم به ويژه از ايالات اسلامي است و ما اكنون مديون اطلاعاتي هستيم كه وي در اثر گران بهاي خويش براي فرهنگ و تمدن بشري به يادگار گذاشته است. وي مينويسد:
«هرات قصبهاي مهم است كه باغستان اين سوي رود و مركز انگورهاي خوب و ميوههاي گوارا است. آباد و پرجمعيت است و حومه نيكو دارد. ساختمانهايش نزديك و درهم، ديههاي مهم دارد، باروهم دارد... شهركي آباد و كهندژي دارد، ربض ايشان بارو و درهايي برابر درهاي شهر و هم نام آنها دارد. كهن ترين آنها دروازه زياد به سوي نيشابور است».(19)
به نظر مقدسي مربوطات خوره (ايالت) هرات عبارت بودند از: كروخ، اوفه، مالن، خيار، استربيان، مارآباد، كوسوي، فركرد، خركرد، بادغيس، جبل فضه(كوه نقره)، كوفا، كوغناباد، گنج، اسفزار، ولي او درميان همه، پوشنگ را مهمترين ناحيه هرات معرفي كرده است و حتي آن را درپارهاي موارد مهمتر از هرات ناميده و ميافزايد كه «بسا سلطانش(سلطان پوشنگ) آن را از هرات جدا ميسازد، گويند در دفتر ديوان( خراسان) نيز نامش پيش از هرات ميآيد».(20)
مقدسي شهر پوشنگ را به اندازه نصف هرات ديده است وميآوردكه در دشتي واقع است كه نزديك به دو فرسنگ از كوه دور است، درخت و آب فراوان دارد و از آنجا به ديگر بخشها چوب صادر ميكنند. مطابق طرح مهندسي شهرسازي آن عصر، پوشنگ نيز داراي بارو و خندق بوده وشهر سه دروازه داشته است : دروازه علي، دروازه هرات و دروازه قهستان.(21)
از جمله اطلاعات بسيار مفيد و خواندني جغرافيايي در قرن چهاردم هجري يكي هم گزارشهايي است كه نويسندگان اين عصر درباب راهها و منازل آنها ارائه كردهاند و درباره تحقيق حاضر نيز افزون بر اطلاعات آن گونهاي، همچنان ميتوان به نقش كليدي هرات از حيث برقراري ارتباط ميان ممالك مختلف در اين بخش از آسيا پي برد و دانست كه هرات در اين نقطه از خراسان، محل اتصال راههاي مختلف شرق ـ غرب و شمال ـ جنوب بوده و از رهگذر آن، داراي اهميت فوق العاده نيز بوده است.
كاملترين اين گزارشها از «ابن رسته» است كه با دقت قابل وصفي راههاي هرات به سيستان، هرات به كرمان و هرات به نيشابور را آورده است كه به ويژه براي مسافرين و تاجرين آن روزگار و همچنين عمال و مأموران خلافت اسلامي بسيار مفيد بوده است و ميتوانسته راهنماي خوبي براي آمد وشد آنان به شمار آيد.(22)
از زمره جغرافي نگاران قرن چهارم همچنين ابوالقاسم جيهاني به اين مهم توجه نشان داده ومنازلي را كه در نيمه دوم قرن چهارم هجري ميان شهرهاي مختلف واقع در حول و حوش هرات وجود داشته چنين ثبت كرده است:
« از بوزجان تا پوشنج چهار منزل و از پوشنچ تا هرات يك منزل و از هرات تا اسفزار سه منزل و از اسفزار تا دره دو منزل و از دره تا سجستان هفت منزل... از نيشابور تا قاين نه منزل و از قاين تا هرات دوازده منزل... از نيشابور تا سرخس پنج منزل و از بلخ تا مروالرود دوازده منزل... از هرات تا پوشنج يك منزل و از پوشنج تا فرگرد يك منزل و از آنجا تا زوزن يك روز، از هرات تا مالن يك منزل و تا اسفرسان يك منزل و تا مارآباد يك منزل و تا چشت يك منزل، از آنجا عمل غور باشد. از هرات تا سر منزلي و تا كيف منزلي و تا بغشور منزلي.»(23)
در همين حال مقدسي نيز اشاره دارد كه شاخهاي از راه سند در هندوستان به نيشابور، به هرات نيز متصل ميگرديد(24) و با توجه به موقعيت جغرافيائي هرات به نظر ميرسد كه كالاهاي هندي از جمله ادويهجات و كالاهاي ايراني از اين طريق داد و ستد ميشده است.
اين رونق و آبادي هرات و آمد و شد تاجران، سياحان و مسافران ساير سرزمينها تا مادامي كه مغولان به اين شهر هجوم آوردند ادامه داشت و ياقوت حموي كه در سال 614 ه.ق (چهار سال پيش از هجوم مذكور) در آنجا بوده است ميگويد:
«در خراسان شهري بزرگتر و مهمتر و نيكوتر و با رونقتر و پر جمعيتتر از هرات نديدهام، باغهاي بسيار و آب فراوان دارد، خيرات آن كثير، علماي آن افزون و مملو از اهل فضل و توانگر است».(25)
مؤلف ديگر همين عصر (قرن7) قزويني است كه در «آثار البلاد و اخبار العباد» خويش همچون ياقوت حموي بر گستردهگي و وسعت، آباداني و باغها و آب فراوان آن تاكيد ورزيده و آورده است كه بزرگترين شهر خراسان است.(26)
اما هجوم مغولان همچنانكه ديگر ولايات خراسان را به كام مرگ و نيستي فرو برد، هرات را نيز به روز سياه نشانيد و چنان كوبيدش كه جز تلي از خاك از آن باقي نماند و براي مدتي جز صداي محزون جغدها چيز ديگري از آن بگوش نميرسيد و به قول جوزجاني از مورخان آن عصر در «طبقات ناصري» بيست و چهار لك نفر در چهار طرف شهر (هرات) شهيد شدند(27) و به روايت سيف هروي «جويهاي خون از درون و بيرون روان كردند و خلق را از جوان و پير و صغير و كبير به قتل رسانيدند... و تمامت بناها و سراهاي شهر را فرو كوفتند.»(28)
با همه اين احوال، هرات به زودي دوباره به جاده ترقي و آبادي قدم گذاشت و كم كم رونق گذشته خودرا بازيافت به طوري كه حدود يك قرن بعد وقتي ابن بطوطه از آن ديدن نمود آن را پس از نيشابور بزرگترين شهر خراسان دانست(29):
«پس از آنكه بلخ را ترك گفتيم هفت روز در ميان قهستان راه پيموديم تا به شهر هرات رسيديم... هرات بزرگترين شهرهاي آباد خراسان است، شهرهاي خراسان چهار است دو آبادان و دو ويران، دو تاي آبادان عبارت است از هرات و نيشابور و دو تاي ويران عبارت است از بلخ و مرو... هرات شهري بزرگ و داراي ابنيه بسيار است.»(30) و لكن توصيف عاليتر را حمد ا... مستوفي (ماليات بگير)، مامور دستگاه اداري ايلخانان در ايران در كتاب معروف جغرافيائياش در «نزهه القلوب» ارايه كرده و آورده است:
«گــر كـسـي پـرسـد ترا از شهـرها خوشتر كدام
ور جواب راست خواهي گفتن اورا گوهري
اين جهان را همچو دريا و آن خراسان را صـدف
در ميان اين صدف شهر هري چون گوهري
ربع هري ... ولايتي وسيع دارد و همه از اقليم چهارم است ... دور باروش نه هزار گام است و هوائي در غايت نيكوئي و درستي دارد و پيوسته در تابستان شمال وزد و در خوشي آن گفتهاند لو جمع تراب الاصفهان و شمال الهراه و ماء الخوارزم في بقعه قل الناس يموت فيها أبداً و آبش از نهرچه هري رود است. باغستانش بسيار است و هجده پاره ديه است متصل آن شهر، از ميوههايش انگور فخري و خربزه نيكوست و مردم آنجا سلاح ورز و جنگي و عيار پيشه باشند و سني مذهباند و در آنجا قلعه محكم است و آنرا شميرم خوانند.»(31)
مستوفي سپس به رودخانه هرات كه از جبال غور سرچشمه ميگيرد اشاره نموده و نُه نهري را بر ميشمارد كه در زمان حيات او در هرات جريان داشته است كه عبارت بودند از:
«اول نوجوي، دويم آذربايجان، سيم لشكرگان، چهارم كراغ، پنجم غوسمان، ششم كنگ، هفتم سفغر، هشتم آبخيز كه به هرات ميآيد، نهم بارشت و ولايات بسيار مثل فوسنج و نيره بر اين رود مزروع ميشود و اين آب از هرات گذشته به سرخس رود و طول اين رود هشتاد و سه فرسنگ است.»(32)
حمد ا... مستوفي ضمناً به تاريخ گذشته هرات كه در آن زردشتيان و مسيحيان نيز ميزيستند اشاره دارد و ميافزايد كه بر دو فرسخي شهر فعلي بر سر كوه، آتشكدهاي بوده كه آن را «ارشك» ميگفتند و نيز در وسط شهر و آتش خانه كنيسه نصاري قرار داشت.(33) با اين وصف، شكوفائي هرات در پيش از مغولان، به ويژه در عصر غوريان نظر اورا به خود جلب كرده و ميآورد:
«در حين حكومت ملكان غور دوازده هزاردكان آبادان بوده و شش هزار حمام و كاروان سرا و طاحونه و سيصد و پنجاه و نه مدرسه و خانقاه و آتش خانه و چهار صد و چهل و چهار هزار خانه مردم نشين بوده است.»(34)
مورخ ديگر اين دوره سيف هروي است كه در كتابش «تاريخ نامه» وقايع هرات را تا سال 1321 ميلادي ضبط كرده است، ولي نيز بر گذشته پر شكوه هرات حسرت خورده و مينويسد:
«در قديم در شهر هرات هشتصد مسجد بود و شست هزار و چهار صد سراي و سي هزار حجره بود و نهصد حجره و دوكان و هشتاد مسجد و چهل حوض و هيجده حمام و سي و پنج خان.»(35)
اين شكوفائي و ترقي مدارج به ويژه پس از آنكه هرات به عنوان پايتخت برگزيده شد باز هم فزونتر گشت و اين شهر حيثيت پايتخت مملكت وسيع را بخود گرفت و شهرهائي چون بلخ، شبرغان، مرو، نيشابور، گرگان و طبرستان، قندهار و غزنين را نيز تحت اداره خويش داشت كه در منابع اين دوره به ويژه دو اثر ارزشمند جغرافيائي حافظ ابرو و روضاه الجنان في اوصاف المدينه الهراه اسفزاري به تفصيل در مورد آن سخن رفته است كه چون فصل جديدي از جغرافياي تاريخي هرات را به خود اختصاص داده، ما نيز از بيان آن در اين مقال خود داري كرده، آن را به فرصت ديگري موكول مينمائيم.
پينوشتها
1. مجموعه مقالات زردشت يا ونديداد اوستا، ترجمه دكتر موسي جوان، مهر آئين، تهران: 1342، ص63.
2. احمد بن يعقوب المعروف باليعقوبي، كتاب البلدان، دار احياء تراث العربي، بيروت: 1408ه.ق، ص49.
3. ابن خردادبه همچنين پادشاه نيشابور را كُنار، پادشاه مرو را ماهويه، پادشاه سرخس را زاذويه، زابلستان را فيروز، كابل را كابل شاه، باميان را شير باميان، سمرقند را طرخان، سجستان و رخج و داور را رتبيل نام برده است. ر.ك: ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن خردادبه، المسالك و الممالك، ترجمه سعيد خاكرند، مؤسسه مطالعات و انتشارات تاريخي ميراث ملل، تهران: 1371، ص34 و 17.
4. احمد بن عمر بن زسته معروف به ابن رسته، الاعلاق النفيسه، ترجمه حسين قرهچانلو، امير كبير، تهران، 1365، ص122 و 119.
5. همان منبع، ص202.
6. ابوالقاسم بن احمد جيهاني، اشكال العالم، ترجمه علي بن عبدالسلام، آستان قدس رضوي، مشهد، 1368، صص 8ـ168.
7. ابواسحق ابراهيم اصطخري، مسالك و ممالك، بكوشش ايرج افشار، بنياد ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1340، ص209.
8. ر.ك: همان منبع، ص209 و 210.
9. همان منبع، ص 210.
10. مسالك و ممالك اصطخري، ص210.
11. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسي، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه علي نقي منزوي، شركت مولفان و مترجمان، تهران، 1361، ج2، ص283.
12. مسالك و ممالك اصطخري، صص212و211.
13. ابوالقاسم بن حوقل النصيبي، صوره الارض، دار مكتبه الحياه للطباعه و النشر، بيروت، 1992م، ص366.
14. همان منبع، ص366 و 367.
15. همان منبع.
16. همان منبع، ص367 و 368 و 369.
17. همان منبع، ص361.
18. ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1349، ص73 و74.
19. احسن التقاسيم في... ج2، ص447.
20. همان منبع. ص448.
21. همان منبع.
22. ر.ك. الاعلاق النفيسه، صص203.
23. اشكال العالم، صص4ـ173.
24. احسن التقاسيم في ... ج2، ص721.
25. شهاب الدين ابيعبدالله ياقوت حموي، معجم البلدان، اسدي، طهران، 1965م، ج4، ص958.
26. قزويني مينويسد: ماكان بخراسان مدينه أجلّ و لا اعمر و لا احصن و لا اكثر خيراً منها بها بساتين كثيره و مياه غزيره. ر.ك: زكريا بن محمد قزويني، آثار البلاد و اخبار العباد، دار صادر للطباعه و النشر، بيروت، 1380ه، ص481.
27. منهاج السراج جوزجاني، طبقات ناصري، تصحيح عبدالحي حبيبي، دنياي كتاب، تهران، 1363، ج2، ص121.
28. سيف بن محمد هروي، تاريخ نامه هرات، تصحيح صديقي، مطبعه بپتست مشن، كلكته، 1943،ص80.
29. گي، سترنج، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1373، ص35.
30. ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه محمدعلي موحد، نشرآگاه، ]بيجا[، 1370، ج1، ص463.
31. حمدالله مستوفي قزويني، نزهه القلوب، تصحيح سترنج، دنياي كتاب، تهران، 1362، صص2 و15.
32. همان، منبع، ص220.
33. همان منبع، ص153.
34. همان منبع، ص152.
35. تاريخ نامه هرات، ص45.