استاد صفی نژاد

به مناسبت هشتاد و چهارمین زادروز استاد جواد صفی نژاد، شرح حال کوتاهی از ایشان و آثارش را در ادامه مطلب بخوانید.
ادامه نوشته

پادشاهی کوگوریو

پادشاهی کوگوریو در شبه جزیره کره

دولت کوگوریو در سال 37 پ.م در شمال کره تأسیس شد و تا 21 سپتامبر 668م پابرجا ماند. پایتخت این دولت در 40 سال نخست در جولبون (هوانرِن امروزی: 41 و 16 شمالی، 125 و 22 شرقی) بود و سپس به گونگنائه (جیان امروزی در استان جیلین در چین: 41 و 8 شمالی، 126 و 11 شرقی)، در صد کیلومتری شرق جولبون  منتقل شد. پایتخت کوگوریو در 427م از گونگنائه به پیونگ یانگ (39 و 2 شمالی، 125 و 45 شرقی)، در 250 کیلومتری جنوب غربی گونگنائه برده شد و تا فروپاشی این پادشاهی، پایتخت در همانجا باقی ماند. قلمرو کوگوریو در سال 476م به بیشترین گستره خود رسید. جمعیت این پادشاهی در هنگام فروپاشی در سال 668م، حدود سه و نیم میلیون نفر بود.

پس از سقوط دولت کوچوسون در سال 108 پ.م، شبه جزیره کره زیر فرمان امپراتوری چین قرار گرفت. مردم کره کوشیدند تا خود را از زیر سلطه امپراتوری هان خارج کنند. نتیجه این کوششها، ایجاد حکومتهای محلی مانند پویو بود.

حکومت پویو در اواخر سده دوم پیش از میلاد در منچوری تشکیل شد و تا 494م پابرجا بود. پایتخت آن در جایی بود که امروزه شهر نونگ آن (44 و 26 شمالی، 125 و 10 شرقی) در استان جیلین چین واقع است. حکومت پویو شرقی در سال 86 پ.م از پویو جدا شد و تا 410م به حیات خود ادامه داد. دومین شاه پویو شرقی گوموا نام داشت که از 48 تا 7پ.م فرمان راند. گوموا روزی در پای یک کوه، بانو یوهوا (دختر رودخانه هابک) را دید و او را به کاخ خود برد. یوهوا از هاموسو (پسر آسمان) باردار شده بود و جومونگ را به دنیا آورد. جومونگ مورد رشک برادران خود (پسران گوموا) قرار گرفت و ناچار به گریز شد. او به جولبون گریخت و در 21 سالگی توانست پادشاهی کوگوریو را در آنجا تأسیس کند. (37 پ.م)

گوموا در سال 7پ.م درگذشت و پسرش تسو به شاهی پویو شرقی رسید. جنگ میان تسو و جانشینان جومونگ ادامه داشت تا آنکه نوه جومونگ در سال 22م توانست تسو را از پای درآورد.

ششمین پادشاه که تائجو نام داشت، در 6 سالگی بر تخت نشست و 93 سال فرمان راند. او رتبه دوم را در میان شاهان همه تاریخ، از نظر مدت پادشاهی داراست. رتبه نخست از آن پِپی دوم است که 94 سال فرعون مصر بود (سده بیست و سوم پیش از میلاد).

دودمان هان در سال 220م سقوط کرد و دولت وِی در شمال چین به قدرت رسید. این دولت در سال 244م به شبه جزیره لیائودونگ در غرب کوگوریو حمله کرد و سپس به مرزهای کوگوریو نیز لشکر کشید و پایتخت آن را به دست غارت داد.

کوگوریو در سال 313م به لیائودونگ لشکر کشید و توانست پادگان چینی لِلانگ را تصرف کند. بدین ترتیب، سلطه چهارصد ساله چین بر شمال کره پایان یافت.

هسیانبِی ها که از اهالی مغولستان بودند و بر بخشی از چین هم فرمان می راندند، در زمستان آغاز سال 342م به کوگوریو حمله کردند. آنان پس از غارت پایتخت، بسیاری از اهالی کوگوریو را به اسارت گرفتند. قلمرو پویو نیز که در شمال شرق کوگوریو واقع بود، در سال 346م توسط هسیانبی ها غارت شد.

در سال 371م، پادشاه پاکچه (گونچوگو) به کوگوریو حمله کرد و شاه کوگوگ وون را در نبردی نزدیک پیونگ یانگ از پای درآورد. دولت پاکچه در جنوب غرب شبه جزیره کره قرار داشت و از سال 18 پ.م تا سال 660م فرمانروایی می کرد.

هفدهمین شاه کوگوریو که سوسوریم نام داشت، در سال 372م آیین بودا را، مذهب رسمی کشور اعلام کرد.

ارتش کوگوریو در زمان پادشاهی گوانگاتو (391 تا 413م) به اوج نیرومندی خود رسید. این پادشاه توانست بر 64 شهر و 1400 روستا دست یابد. او با خُتَنیهای مغولستان و دولتهای پویو در شمال، شیلا و پاکچه در جنوب و ژاپن در آن سوی دریای شرق وارد جنگ شد و به پیروزی دست یافت. دولت یان پسین نیز که بر شرق چین فرمان می راند، در سال 404م از گوانگاتو شکست خورد. یک سنگ نوشته از این پادشاه به جا مانده که در شهر جیان قرار دارد. قلمرو کوگوریو در زمان گوانگاتو سه چهارم شبه جزیره کره را شامل می شد و بخشی از گوشه جنوب شرقی روسیه کنونی را هم در بر داشت.

جانگسو که جانشین گوانگاتو شد، در سال 479م توانست به همراه خان روران، بر طوایف دیدویو در شرق مغولستان چیره شود و قلمرو پادشاهی کوگوریو را به بیشترین حد خود برساند.

حکومت پویو در سال 494م توسط پادشاهی کوگوریو برچیده شد.

در اوایل سده ششم میلادی پادشاهی کوگوریو دچار جنگ داخلی شد و رو به نشیب گذاشت. دو پادشاهی شیلا و پاکچه همدست شدند و در 551م به جنوب کوگوریو تاختند و دست به غارت زدند. پادشاهی شیلا از میانه سده ششم کوشید تا روابط خود را با امپراتوری چین گسترش دهد. نتیجه این کوششها، ورود فرهنگ و فنون از سرزمین چین به قلمرو شیلا در جنوب شرق کره بود. سرانجام نیز دو پادشاهی پاکچه و کوگوریو توسط شیلا و با همدستی امپراتوری چین برچیده شدند.

در ژوئن 598م نبرد لینیوگوان در گذر شانهای (40 و 1 شمالی، 119 و 45 شرقی) در 300 کیلومتری شرق پکن روی داد. سپاه 70 هزار نفری کوگوریو و مغولان توانست بر سپاه 300 هزار نفری امپراتوری سویی چیره شود. دولت سویی در سال 589م بر سراسر چین دست یافت و پس از چهار سده سرزمین چین دوباره زیر فرمان یک امپراتوری درآمد. چینیها بار دیگر در سال 612م از کره ایها شکست خوردند. این بار سپاه 300 هزار نفری سویی به پیونگ یانگ حمله کرد. این سپاه در حال گذر از رود سالسو در نزدیکی پایتخت بود که کره ایها سد روی رودخانه را شکستند و همه چینیها غرق شدند.

یونگنیو که در 618م به شاهی رسید، تصمیم گرفت تا از نیرومندتر شدن سرداری به نام یون گاسومون جلوگیری کند و او و همراهانش را از پای درآورد؛ ولی گاسومون پیشدستی نمود و شاه را در زمستان 642م بکشت. بوجانگ به شاهی برگزیده شد ولی یون گاسومون فرمانروای حقیقی بود. امپراتور چین (تایزونگ) در تابستان 645م به کوگوریو لشکر کشید. چینیها با همراهی پادشاهی شیلا در سال 660م بر قلمرو پاکچه در جنوب غرب کره حمله کردند و این دولت را برانداختند. کوگوریو در سالهای 661 و 662م مورد حمله قرار گرفت ولی پیروز شد. یون گاسومون در پاییز 666م درگذشت و پسرش یون نامسانگ به فرماندهی سپاه رسید.

شهر سیسونگ (فوشون کنونی: 41 و 52 شمالی، 123 و 54 شرقی) در سال 667م به تصرف چینیها درآمد. شهر پویو (سیپینگ کنونی: 43 و 10 شمالی، 124 و 22 شرقی) نیز در بهار 668م تصرف شد. سرانجام در 21 سپتامبر 668م، پیونگ یانگ که در محاصره ارتش شیلا بود، توسط آنان و با همراهی چینیها گشوده شد و سراسر شبه جزیره کره زیر فرمان پادشاهی شیلا قرار گرفت.

شاهان کوگوریو

 

Goguryeo

1.     King Chumo 37-19 BCE

2.     King Yuri 19 BCE-18 CE

3.     King Daemusin 18-44

4.     King Minjung 44-48

5.     King Mobon 48-53

6.     Taejo the Great 53-146

7.     King Chadae 146-165

8.     King Sindae 165-179

9.     King Gogukcheon 179-197

10.                        King Sansang 197-227

11.                        King Dongcheon 227-248

12.                        King Jungcheon 248-270

13.                        King Seocheon 270-292

14.                        King Bongsang 292-300

15.                        King Micheon 300-331

16.                        King Gogug-won 331-371

17.                        King Sosurim 371-384

18.                        King Gogug-yang 384-391

19.                        King Gwanggaeto 391-413

20.                        King Jangsu 413-490

21.                        King Munja 491-519

22.                        King Anjang 519-531

23.                        King An-won 531-545

24.                        King Yang-won 545-559

25.                        King Pyeong-won 559-590

26.                        King Yeong-yang 590-618

27.                        King Yeong-nyu 618-642

28.                        King Bojang 642-668

 

اوستروگوتها

پادشاهی اوستروگوتها در ایتالیا از 15 مارس 493 تا اکتبر 552م ادامه داشت. پایه گذار این دولت، تئودوریک نام داشت که در 30 اوت 526م درگذشت.

گوتها که دسته ای از ژرمنها بودند، در سال 257م به دو شاخه غربی (ویزیگوتها) و شرقی (اوستروگوتها) تقسیم شدند. ارماناریک در اواخر سده سوم میلادی به رهبری اوستروگوتها رسید. او در سال 372م در جنگ با هونها کشته شد. هونها در این سال از رود ولگا گذشتند و اوستروگوتها را در اوکراین شکست دادند. اوستروگوتها در 455م با اجازه امپراتور روم، سرزمینهای پانونیا و دالماسی را تصرف کردند.

در سال 475م تئودومیر درگذشت و پسر 21 ساله اش تئودوریک به رهبری اوستروگوتها رسید. تئودوریک از 10 سالگی به عنوان گروگان در قسطنطنیه (پایتخت بیزانس) نگاه داشته شده بود. او بر بخش وسیعی از شبه جزیره بالکان فرمان می راند. تئودوریک در پاییز سال 488م با سپاهی 20 هزار نفره رهسپار ایتالیا شد. ایتالیا از تابستان سال 476م و پس از سقوط امپراتوری روم غربی، زیر فرمان اودواکر بود. جنگ میان تئودوریک و اودواکر چهار سال به درازا کشید. اودواکر در 28 اوت 489م در نبرد ایسونزو شکست خورد. نیروهای اودواکر در یکم آوریل 490م در میلان تسلیم شدند. اودواکر در 11 اوت 490م در کنار رود آدا شکست خورد. وی سرانجام در 25 فوریه 493م در راونا تسلیم شد و در 15 مارس در 58 سالگی کشته شد. تئودوریک در ایتالیا به شاهی رسید و تا 526م فرمان راند.

شهر بلگراد در سال 504م به تصرف تئودوریک درآمد. این شهر از 488م در تصرف گپیدها بود. تئودوریک در 510م منطقه پروانس در جنوب شرقی فرانسه را ضمیمه قلمرو خود ساخت. پروانس در 563م دوباره به دست فرانکها افتاد. قلمرو ویزیگوتها در اسپانیا نیز در سال 511م به زیر فرمان تئودوریک درآمد. بوئِتیوس، فیلسوف ایتالیایی، در سال 522م به صدارت برگزیده شد ولی کمی بعد به اتهام دسیسه چینی بر ضد تئودوریک زندانی و در 23 اکتبر 524م کشته شد. تئودوریک در 30 اوت 526م درگذشت و نوه اش، آتالاریک در 10 سالگی جانشین او شد.

آتالاریک به سبب زیاده روی در عمل جنسی، در دوم اکتبر 534م و در 18 سالگی درگذشت. مادر او (آمالاسونتا) که در مدت 8 سال، نایب السلطنه بود، پادشاهی را به پسرعموی خود پیشنهاد داد. تئوداهاد ملکه را به زندان انداخت. ملکه هم از بیزانس یاری خواست. آمالاسونتا در اوایل ماه می 535م اعدام شد.

امپراتور یوستینیانوس فرمان حمله به ایتالیا را صادر کرد و سپاهیان بیزانس به فرماندهی بلیساریوس در دسامبر 535م رهسپار شدند. بدین ترتیب جنگهای گوتیک آغاز شد که تا اکتبر 554م ادامه داشت.

در 31 دسامبر 535م اوستروگوتها در سیراکوز شکست خوردند و سیسیل به طور کامل به دست بیزانسیها افتاد. شهر رم نیز در 9 دسامبر 536م تصرف شد. ویتیگس که در 536م جانشین تئوداهاد شده بود، شهر رم را محاصره کرد ولی در 12 مارس 538م محاصره را رها کرد. شهر راونا در 540م به تصرف بلیساریوس درآمد و ویتیگس کشته شد. توتیلا در 542م توانست شهر ناپل را پس از 6 سال، از تصرف بیزانسیها خارج کند. شهر رم نیز در 17 دسامبر 546م به دست توتیلا افتاد. رم در 16 ژانویه به دست توتیلا افتاد. توتیلا در ژوئیه 552م در جنگ با نارسس بیزانسی کشته شد. اوستروگوتها در اکتبر 552م نیز از بیزانسیها شکست خوردند و فرمانروایی آنان بر ایتالیا پایان یافت.

شاهان اوستروگوت در ایتالیا

 

امپراتوری مغول

چنگیزخان مغول که پایه گذار امپراتوری مغولان بود، در دیماه 533خ زاده شد و در 3 شهریور 606خ درگذشت. امپراتوری مغول در بهار 1206م پدید آمد و در 14 سپتامبر 1368م برچیده شد.

سرزمین مغولستان از هزاران سال پیش، محل زندگی طوایف صحرانشین بوده است. هسیونگنوها (هونها) از سده سوم پیش از میلاد تا سده پنجم میلادی، رورانها از میانه سده چهارم تا میانه سده ششم میلادی، گوک ترکها از 552 تا 744م، اویغورها از 744 تا 848م، قرقیزها از 848 تا 922م و ختنیها از 922 تا 1125م بر مغولستان فرمان راندند.

طوایف مغول از سده دهم میلادی وارد تاریخ می شوند. آنان زیر فرمان حکومت خانات خاماگ بودند. تموچین که بعدها به چنگیز مشهور شد، در سال 1189م به مقام خانی دست یافت. او که در 16 سالگی (1171م) پدرش را از دست داده بود، پس از رسیدن به حکومت کوشید تا طوایف پراکنده مغول را در زیر یک پرچم گرد آورد. چنگیزخان در 1202م تاتارها را به اطاعت واداشت و با متحد کردن قبایل و طوایف گوناگون در بهار 1206م امپراتوری مغول را تأسیس کرد.

مغولان در اوت 1211م با دولت جین در شمال چین وارد جنگ شدند و در یکم ژوئن 1215م توانستند شهر پکن (پایتخت دولت جین) را تصرف کنند. دولت جین پایتخت را به کایفنگ منتقل کرد. شهر کاشغر (پایتخت قراختائیان) در 1218م به اشغال مغولان درآمد و این دولت که در 1125م تأسیس شده بود، برچیده شد.

چنگیزخان برای برقراری روابط اقتصادی با ایران، فرستادگانی را به سوی مرز خوارزمشاهیان راهی کرد. این فرستادگان در شهر اوترار (واقع در قزاقستان کنونی) به دست حاکم شهر کشته شدند. خبر به چنگیزخان رسید و او حمله به ایران را به ادامه فتوحات در چین ترجیح داد و در 1219م رهسپار فرارود شد. شهر بخارا در 11 فوریه 1220م (29 بهمن 598خ) گشوده شد و 30 هزار تن از مردان شهر کشته شدند. شهر سمرقند (پایتخت خوارزمشاهیان) در 17 مارس (4 فروردین 599خ) تصرف شد. مرو در 5 مارس 1221م (21 اسفند 599خ) و نیشابور در 5 آوریل (23 فروردین 600خ) تصرف شد.

در 31 می 1223م روسها و کومانها در کنار رود کالکا از مغولان شکست خوردند. چنگیزخان در 18 اوت 1227م (3 شهریور 606خ) درگذشت و همه مغولان برای شرکت در نشست مشورتی برای انتخاب خان جدید، به مغولستان بازگشتند. اوکتای پسر چنگیزخان در 1229م به خانی برگزیده شد. مساحت امپراتوری مغول در هنگام مرگ چنگیزخان، حدود 24 میلیون کیلومتر مربع بود.

در 9 فوریه 1234م دولت جین که در 1115م توسط جورچِنها تأسیس شده بود برچیده شد. یورش مغولان به شبه جزیره کره از 1236م آغاز شد. شهر مسکو در روسیه در دسامبر 1237م غارت شد. شهر کییف اوکراین در 6 دسامبر 1240م به تصرف درآمد. پیشروی مغولان در اروپا همچنان ادامه داشت به طوری که شهر کراکو در لهستان در 18 مارس 1241م غارت شد. سپاهیان لهستانی و آلمانی در 9 آوریل در لیگنیتس از باتوخان مغول شکست خوردند. مجارها نیز دو روز بعد در نبرد موهی شکست را پذیرفتند. شهر زاگرب در 27 دسامبر 1241م تصرف شد. با مرگ اوکتای در 11 دسامبر 1241م، ماشین جنگی مغولان از پیشروی در اروپا بازماند.

گیوک پسر اوکتای به مقام خانی برگزیده شد و تا 22 ژوئیه 1249م فرمانروایی کرد. در زمان او و جانشینش (منگو)، فرستادگانی از اروپا به مغولستان رفتند.

منگو پسر تولی پسر چنگیز در یکم ژوئیه 1251م به خانی برگزیده شد و تا 23 سپتامبر 1259م فرمان راند. هولاکو در 1253م به حکومت ایران منصوب شد و دولت ایلخانیان تأسیس گردید. دژ الموت در 19 نوامبر 1256م (6 آذر 635خ) به تصرف هولاکوخان درآمد و دولت اسماعیلیان که در 1090م توسط حسن صباح تأسیس شده بود، برافتاد. مغولان در 1257م وارد ویتنام شده و پایتخت آن، هانوی را غارت کردند. خلافت عباسی هم که در سال 750م تأسیس شده بود، در 10 فوریه 1258م (29 بهمن 636خ) برچیده شد.

قوبیلای پسر منگو قاآن از 3 ژوئن 1260 تا 18 فوریه 1294م خان مغولان بود. ایلخانان ایران از 1260م دیگر زیر فرمان خان بزرگ نبودند. مغولان در 3 سپتامبر 1260م در عین جالوت (شمال بیت المقدس) از مسلمانان مصر شکست خوردند و پیشروی آنان به سوی آفریقا ناکام ماند. قوبیلای در 18 دسامبر 1271م خود را امپراتور نامید و بدین ترتیب دولت مغولی یوان در شمال چین تأسیس شد و تا 1368م پابرجا ماند. مغولان به ژاپن نیز حمله کردند ولی در 20 نوامبر 1274م در بونِی در کاماکورا شکست خوردند. دولت سونگ جنوبی که در 1126م تأسیس شده بود، در 19 مارس 1279م برچیده شد و سراسر چین به زیر فرمان مغولان درآمد. در این زمان مساحت قلمرو امپراتوری مغول به 33 میلیون کیلومتر مربع رسید و 110 میلیون نفر جمعیت داشت که بیش از یک چهارم جمعیت آن روز جهان را در بر می گرفت. ناوگان مغولان در 15 اوت 1281م در سواحل ژاپن بر اثر طوفان شدید نابود شد. مغولان در 1284م برای دومین بار از ویتنامیها شکست خوردند. سومین حمله مغولان به ویتنام در 1288م نیز با پیروزی ویتنام همراه بود. آخرین لشکرکشی مغولان در زمان قوبیلای قاآن، حمله آنان به جزیره جاوه در اندونزی کنونی در 1293م بود.

حمله مغولان به برمه از 1277م آغاز شد. پادشاهی پاگان در برمه که در 23 دسامبر 849م تأسیس شده بود، در 17 دسامبر 1297م برافتاد. غازان خان که از 1295 تا 1304م فرمانروای ایران بود، در 19 ژوئن 1295م (5 تیر 674خ) در منطقه لار دماوند مسلمان شد و پیرو او، صد هزار تن از مغولان هم مسلمان شدند. ازبک خان که در ژانویه 1313م به فرمانروایی دشت قبچاق (اردوی زرین) رسید، در 1315م مسلمان شد و اسلام در قلمرو او نیز گسترش یافت.

دولت ایلخانان در 1335م در ایران برافتاد و سرداران مغول بر سر تخت و تاج با یکدیگر درگیر شدند. دولت مغولی آل جلایر در عراق از 1340 تا 1410م فرمان راند. طغاتیمور از اوت 1336م بر فرارود و شمال خراسان فرمان می راند و در 1337 و 1339م به غرب ایران لشکر کشید ولی ناکام ماند. او در 14 دسامبر 1353م (یکم دیماه 732خ) به دست رهبر سربداران کشته شد.

تغان تیمور خان دوازدهمین و آخرین امپراتور یوان بود که در 19 ژوئیه 1333م به امپراتوری رسید و تا 23 می 1370م که درگذشت، فرمانروای مغولان و چینیها بود. امپراتوری یوان در سپتامبر 1368م از سرزمین چین برچیده شد و تغان تیمور از پکن به شانگدو در 280 کیلومتری شمال پکن رفت و در 1370م در یینگ چانگ درگذشت. پس از مرگ او، دولت یوان شمالی در مغولستان و به پایتختی قراقروم (47 و 12 شمالی، 102 و 49 شرقی) تأسیس شد که تا 1691م پابرجا بود.

قلمرو وسیع امپراتوری مغول میان امپراتوری مینگ در چین، امپراتوری گورکانی در ایران و اردوی زرین در دشت قبچاق تقسیم شد.

 

خوارزمشاهیان

دولت خوارزمشاهی در 477خ تأسیس شد و در یکم شهریور 610خ از میان رفت. وسعت قلمرو این دولت در آستانه یورش مغولان به سه میلیون و 600 هزار کیلومتر مربع می رسید که از سیردریا تا زاگرس و از سند تا دریای مازندران کشیده شده بود. پایتخت خوارزمشاهیان شهر گرگانج در کنار دریاچه آرال (دریاچه خوارزم) بود. سلطان محمد در 591خ پایتخت را به سمرقند منتقل کرد.

انوشتگین غارچایی که غلامی از اهالی غرجستان بود، در دستگاه ملکشاه سلجوقی (451 تا 471خ) به مراتب عالی دست یافت و در 456خ به حکومت خوارزم منصوب شد.

قطب الدین محمد پسر نوشتگین از 477 تا 507خ. او زیر نظر سلاطین سلجوقی بر خوارزم فرمان راند.

آتسز پسر قطب الدین محمد زاده خرداد 476خ، از 507 تا 535خ. سلطان سنجر در شهریور 517خ آتسز را شکست داد و تا بهمن ماه در خوارزم ماند. آتسز از سرگرم بودن سنجر با قراختاییان در فرارود بهره برد و در 4 آبان 520خ مرو را تصرف و غارت کرد. او همواره با سلطان سنجر سلجوقی در کشمکش بود و سرانجام در 16 تیر یا 14 امرداد 535خ در قوچان درگذشت.

ایل ارسلان پسر آتسز از 7 شهریور 535 تا 4 فروردین 551خ. در تیر 537خ شهرهای سمرقند و بخارا را از قراخانیان گرفت. او همچنین توانست در 542خ بر بخشهایی از خراسان هم دست یابد.

سلطانشاه محمود پسر ایل ارسلان از 4 فروردین تا 28 آذر 551خ. او توسط برادرش (تکش) خلع شد و در 572خ درگذشت.

علاء الدین تکش پسر ایل ارسلان از 28 آذر 551 تا 19 تیر 579خ. مؤید الدین آی ابه (حاکم خراسان) از تکش شکست خورد و در 27 تیر 553خ اعدام شد. تغانشاه پسر آی ابه به حکومت خراسان منصوب شد و تا 565خ فرمان راند. سلطانشاه محمود در اردیبهشت 560خ به خراسان حمله کرد و تغانشاه را شکست داد و چند سالی در خراسان تاخت و تاز نمود. تکش در 20 تیر 568خ در شهر توس، خود را سلطان نامید. سلطانشاه محمود که حاکم مرو بود، در 14 مهر 572خ درگذشت. طغرل سوم سلجوقی در 6 فروردین 573خ در نزدیکی شهر ری از سلطان تکش خوارزمشاه شکست خورد و کشته شد. بدین ترتیب، فرمانروایی سلجوقیان در ایران برچیده شد. سلطان تکش در 4 خرداد 574خ در آن سوی سیردریا، از قادر بوقو (خان دشت قبچاق) شکست خورد. نیروهای خوارزمشاه در شهریور 574خ از نیروهای خلیفه عباسی شکست خوردند و از همدان عقب نشسته به ری رفتند. سلطان تکش در 29 تیر 575خ توانست همدان را دوباره تصرف کند. در فروردین 576خ پسر و ولیعهد تکش (ناصرالدین ملکشاه) در نیشابور درگذشت. سلطان علاء الدین تکش در 19 تیر 579خ در قهستان درگذشت.

علاء الدین محمد پسر تکش از 20 امرداد 579 تا دیماه 599خ. او در شهریور 580خ غوریان را در نزدیکی نیشابور شکست داد و به تاخت و تاز چند ماهه آنان پایان بخشید. شهر هرات در 18 اردیبهشت 583خ، پس از 58 روز محاصره، به تصرف سلطان محمد خوارزمشاه درآمد. عمادالدین (حاکم بلخ) در 20 آبان 585خ خود را دست نشانده سلطان محمد اعلام کرد و به شش ماه محاصره بلخ توسط سپاه خوارزمشاه پایان داد. سلطان محمد در سال 590خ سرزمین فرارود را تسخیر کرد و به حکومت 270 ساله قراخانیان پایان داد. شاخه شرقی این دولت هم چند ماه پیشتر، به دست قراختاییان برچیده شده بود. شهر غزنین که بر علیه حاکم دست نشانده خوارزمشاه شوریده بود، در دی 594خ به تصرف سلطان محمد درآمد. دسته ای از مغولان به رهبری جوچی پسر چنگیز، در پاییز 595خ از سلطان محمد شکست خوردند. سلطان محمد در حال گریز از برابر مغولان بود که در 5 اردیبهشت 599خ وارد نیشابور شد. او در دیماه 599خ در جزیره آبسکون در دریای مازندران درگذشت.

سلطان محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقی‌هان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادرش ترکان خاتون بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی‌رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می‌شدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد نفرت عام ساخت.

در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛

در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‌ای در حال طلوع بود .

مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‌ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‌ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده می‌شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‌گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود.

دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که می‌توانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهم‌تر مردم محروم نمود.

جلال الدین منکوبرتی پسر علاء الدین محمد از دیماه 599 تا 1 شهریور 610خ. شهر گرگانج یا جرجانیه (پایتخت خوارزمشاهیان) در اردیبهشت 600خ و پس از 4 ماه محاصره، به دست پسران چنگیزخان مغول تصرف شد. نیشابور هم در 23 فروردین 600خ به تصرف مغولان درآمد. جلال الدین در 11 آذر 600خ در کنار رود سند از مغولان شکست خورد. او در 10 امرداد 604خ تبریز را تصرف کرد و به حکومت اتابکان آذربایجان پایان داد. در شهریور همان سال، بخشی از گرجستان را تسخیر نمود و 20 هزار تن از گرجیها در جنگ کشته شدند. در 25 اسفند 604خ نیز تفلیس به اشغال جلال الدین درآمد. اخلاط ارمنستان از 23 آبان تا یکم دیماه 605خ در محاصره جلال الدین بود ولی نتیجه ای حاصل نشد. مغولان در 11 شهریور 607خ جلال الدین را در نزدیکی اصفهان شکست دادند. منکوبرتی در 20 شهریور وارد اصفهان شد تا برای مقابله با مغولان نیرو فراهم کند ولی بدرفتاری او با مردم موجب خشم آنان گردید. شهر اخلاط در 11 اردیبهشت 608خ به تصرف جلال الدین درآمد. منکوبرتی در نبرد یاسی چمن که در میان سیواس و ارزنجان روی داد، از سپاه مشترک ایوبیان و سلجوقیان روم شکست خورد (28 امرداد 609خ). سلطان جلال الدین منکوبرتی سرانجام در یکم شهریور 610خ در کوههای میافارقین به دست کردها کشته شد.

 

تقویم تاریخ شهریور

برای دیدن مهمترین رویدادهای شهریور ماه ادامه مطلب را ببینید.

ادامه نوشته

کمبوجیه

کمبوجیه یا به گفته غربیها، کامبیز، پسر کوروش هخامنشی بود که در تابستان 530 پ.م به شاهی رسید و در 28 اوت 522 پ.م درگذشت.

کوروش بزرگ که شاهنشاهی هخامنشی را در 550 پ.م تأسیس کرده بود، در سال 546 پ.م کشور ثروتمند لیدی را در آسیای صغیر تصرف کرد. او در 29 اکتبر 539 پ.م وارد شهر بابل شد و این سرزمین کهن را نیز ضمیمه قلمرو شاهنشاهی ایران کرد. کوروش حکومت بابل را به پسرش کمبوجیه واگذاشت و کمبوجیه در 23 مارس 538 پ.م (نوروز) در بابل تاجگذاری نمود. کوروش در ژوئیه سال 530 پ.م از فرمانروایی کناره گرفت و شاید هم در جنگ کشته شد.

کمبوجیه در تابستان 530 پ.م شاهنشاه ایران شد و تصمیم گرفت تا پادشاهی کهنسال مصر را نیز ضمیمه قلمرو هخامنشی کند. ایرانیان در ماه می 525 پ.م مصریها را در پلوزیوم شکست دادند و سه ماه بعد، در اوت 525 پ.م، شهر ممفیس (پایتخت مصر) را تصرف کردند.

کمبوجیه در مصر، همانند کوروش در بابل، به همه خدایان احترام گذاشت. پژوهشگران برای تایید صحت این مطلب به سندی معتبر از یک فرد مصری که معاصر کمبوجیه بود، دست یافتند. توضیح اینکه در مقر کلیسای واتیکان، مجسمه ای از یک فرد مصری وجود دارد که شاهد فتح مصر بدست کمبوجیه بوده است. این مجسمه دارای کتیبه ای است که حاوی شرح زندگانی صاحب مجسمه و وقایع آن زمان مصر است. این مجسمه مربوط به پسر رئیس معابد مقدس شهر سائیس است. او در زمان آمازیس، خزانه دار پادشاه، رئیس قصر سلطنتی و فرد مورد اعتماد کامل پادشاه بوده است. او سپس در زمان پسامتیک سوم، رئیس کل کشتیهای مصر باستان شد. پس از تسلط کمبوجیه بر مصر، او فرد مورد اعتماد و پزشک بزرگ مصر میشود. او از کمبوجیه خواهش میکند که عظمت معبد بزرگ نیت (مادر خدایان مصر باستان) و چند معبد دیگر را که مربوط به خدایان مهم بود و در شهر سائیس قرار داشت، به آنجا برگرداند و آساییها را که در معبد (نیت) اقامت داشتند، از آنجا بیرون کند.

کمبوجیه هم چنین میکند و زمینها و خانه های خوب به مصریها میدهد. او در مورد خدمات خود به مردم مصر مینویسد که آنها را از بدبختی و گرسنگی نجات داده است. از این نوشته ها چنین بر می آید که کمبوجیه دقیقا مانند کوروش کبیر در بابل رفتار کرد و به تمام آداب و رسوم مصریها احترام گذاشت.

در بعضی از روایت ها نوشته اند که کمبوجیه، معابد مصری را ویران کرد ولی به مکانهای مقدس یهودیان و قوم بنی اسرائیل احترام گذاشت. ولی طبق اسناد و نوشته های مصریان، آنها کمبوجیه را زاده خدای بزرگ (را) و فرعون قانونی خود میدانستند و بر این عقیده بودند که با رفتن او به مصر، سلسله بیست و ششم فراعنه یا سلسله پادشاهان سائیس، منقرض میشود و سلسله بیست و هفتم تاسیس میشود که تا زمان پادشاهی اردشیر دوم هخامنشی (404 پ.م) ادامه پیدا میکند.

کمبوجیه سه سال در مصر ماند و در هنگام بازگشت به ایران، خبر یافت که گئومات مغ در هگمتانه به شاهی نشسته است. کمبوجیه در 28 اوت 522 پ.م، هنگامی که در حمات سوریه بود، بر اثر یک حادثه کشته شد.

گئومات مغ در 11 مارس 522 پ.م در هگمتانه قیام کرد و چون مردم از کشته شدن بردیا (پسر دیگر کوروش) به دست کمبوجیه بی خبر بودند، خود را بردیا نامید و به تخت شاهی تکیه زد. داریوش و همراهانش در 29 سپتامبر 522 پ.م توانستند گئومات را بکشند و داریوش به شاهی برگزیده شد.

 

 

دولت اخشیدیان


Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

اخشیدیان در مصر

دولت اخشیدی در 26 اوت 935م توسط محمد بن طغج در مصر تأسیس شد که تا 30 ژوئن 969م پابرجا بود. اخشید لقب فرمانروایان سغد و فرغانه بود. واژه خشثره در فارسی به معنی شاه بود و همین واژه در سغدی و به مرور زمان به اخشید تبدیل شد. خلیفه عباسی (مقتدر) به محمد بن طغج لقب اخشید داده بود.

اخشید در دوران ولایتداری خود در مصر، با قدرت تازه پدیدار شده ای به نام فاطمیان در زد و خورد بود. فاطمیان نتوانستند بر اخشید چیره شوند و در سال 936م با او از در صلح درآمدند. فرستاده خلیفه عباسی در سال 940م از اخشید شکست خورد و مصر از بغداد مستقل شد. حکومت اخشید بر شام و حجاز هم گسترش یافت. او در 946م درگذشت و پسرش انوجور جانشین او شد. کافور که با انوجور مانند استاد و شاگرد بود، قدرت را در دست گرفت و انوجور تنها نام حاکم را بر خود داشت.

بى‏گفتگو كافور به قدرت دلبستگى فراوان داشت زيرا از پس انوجور كه ابو الحسن على بن اخشيد ولايت يافت، با آنكه ولايتدار جديد بيست و سه ساله بود كافور فرصت خودنمائى به او نداد و مردم را از ديدار وى منع كرد. در حقيقت ابو الحسن در قصر خويش اسير كافور بود و كارى جز عياشى و عبادت نداشت. او نيز مانند برادرش انوجور، از كافور 400 هزار دینار مقررى سالانه مي گرفت و جز به نام ولايت نداشت و همچنان بود تا به همان علت كه انوجور مرده بود او نيز بمرد (سال 355ق؛ 960م)

از پس ابو الحسن، فرزندش احمد وارث مقام او بود اما كافور نگذاشت او را به ولايت بردارند؛ به اين بهانه كه وى خردسال است و صلاحيت حكومت ندارد. ماهى گذشت و اميرى تعيين نشد؛ آنگاه كافور نامه‏اى از خليفه عباسى نشان داد كه ولايت مصر را به او داده بود و همراه آن خلعت‏ها بود و بر منبرها نام او گفتند و عنوان او همچنان كه از پيش بود، استاد بود.

بدين گونه كافور دو سال و چند ماه بر مصر حكومت كرد. دوران وى حوادث بسيار داشت. قرمطيان در شام آشوب كردند و شهرها را چپاول كردند و يك كاروان مصرى را كه به مكه ميرفت و بيست هزار شتر داشت زدند. در مصر نيز زلزله‏هاى سخت شد و حريقى بزرگ رخ داد كه هزار و هفتصد خانه را در فسطاط بسوخت. پادشاه نوبه نيز بر مصر هجومى سخت برد و چند شهر را بسوخت و مردم آن را با شمشير بكشت و مالشان را به غارت برد. از همه بدتر كمبود آب نيل بود كه بلای بلاها بود.

به دوران حکومت كافور، المعز، خليفه چهارم فاطمى، آهنگ حمله به مصر كرد و با سپاه خويش به حدود غربى ولايت رسيد و بر واحه‏ها دست يافت. كافور نيروئى به مقابله او فرستاد و خليفه فاطمى را از قلمرو خود براند؛ اما دعوتگران فاطمىان را كه به حضور وى آمدند به نيكى پذيرفت و بسيار كسان از اطرافيان و بزرگان دولت وى به خليفه فاطمى وعده ارادت دادند.

ابو المحاسن به نقل از ذهبى گويد: «كافور شاعران را تقرب مي داد و جايزه‏هاى بزرگ مى‏بخشيد .هر شب به حضور وى سرگذشت و اخبار دولت اموى و عباسى را مى‏خواندند.نديمان بسيار داشت، حرمت و شوكت او بزرگ بود، حاجيان فراوان داشت و كنيزان آوازه خوانش بيشمار بودند، غلامان سياه و سپيد چندان داشت كه به وصف نمي گنجد.قدرتش از اخشيد فراتر رفت، خلعت و بخشش بسيار مي داد، رموز سياست را نيك مي دانست، مدبر و باهوش بود، با معز فاطمى مدارا مي كرد و چنان مي نمود كه دل با او دارد و از سوى ديگر اطاعت عباسيان مي كرد و با ملايمت و فريب كار خويش را پيش مي برد و حكومت مي كرد.»

به دوران كافور فقيهان و اديبان و مورخان بودند كه از جمله ايشان قاضى ابوبكر حداد و محمد بن موسى كه سيبويه مصر لقب داشت و ابوعمر كندى و حسن بن زولاق را نام مي توان برد.

كافور به سال 357ق در شصت و چند سالگى بمرد.دوران امارت وى سيزده سال بود كه از جمله دو سال و چند ماه به خويشتن عنوان امارت داشت.

از پس مرگ كافور، رجال دولت، ابو الفوارس احمد نواده اخشيد را كه طفلى يازده ساله بود به حکومت برداشتند و حسن بن عبيدالله بن طغج را كه والی شام بود، پيشكار او كردند؛ اما حسن رفتار نیكو نداشت و مردم را بيازرد و مصريان بياشوبيدند و او به ناچار آهنگ شام كرد. معز فاطمى آشفتگى مصر را كه بغداد نيز فرصت دفاع از آن را نداشت، غنيمت شمرد و به سال 358ق سپاهى به فرماندهى جوهر سیسیلی به تصرف آن ولايت فرستاد.

 

فرمانروایان اخشیدی

اخشید، محمد بن طغج 26 اوت 935م تا 24 ژوئیه 946م.

انوجور پسر اخشید تا 28 دسامبر 960م.

علی پسر اخشید تا 7 ژانویه 966م.

کافور تا 21 آوریل 968م.

احمد پسر علی پسر اخشید تا 30 ژوئن 969م.

 

دولت موحدون در مراکش

دولت موحدون در 1121م در مراکش تأسیس شد و تا 1269م پابرجا بود. پایتخت موحدون از 1121 تا 1147م شهر تینمل در 30 درجه و 59 دقیقه شمالی و 8 درجه و 14 دقیقه غربی قرار داشت. عبدالمؤمن در 1147م پایتخت را به شهر مراکش در صد کیلومتری شمال شرقی تینمل برد. مراکش در 31 درجه و 38 دقیقه شمالی و 8 درجه و 1 دقیقه غربی قرار داشت. مساحت قلمرو موحدون یک میلیون و 621 هزار کیلومتر مربع بود.

1.       . محمد بن تومرت دسامبر 1121 تا اوت 1130م. او زاده 21 فوریه 1092م در سوس  مراکش بود و پس از گذراندن تحصیلات دینی در بغداد، در 1117م به مراکش بازگشت. ابن تومرت قیام موحدون را در پایان رمضان 515 ه.ق یا دسامبر 1121م آغاز کرد. آنان در پایان زمستان 1130م شهر مراکش، پایتخت دولت مرابطون را محاصره کردند. پس از 40 روز محاصره، جنگ سختی در 14 آوریل 1130م روی داد که بسیاری از موحدون کشته شدند. ابن تومرت هم در جنگ کشته شد.

2.       عبدالمؤمن بن علی کومی، اوت 1130 تا 26 می 1163م. زاده 1094م. او در 23 مارس 1145م بر تاشفین بن علی مرابطی چیره شد و او را کشت. در تابستان 1146م بر شهر مراکش، پایتخت مرابطون دست یافت و ابراهیم بن تاشفین را هم در جنگ کشت. در آوریل 1147م اسحاق بن علی را هم کشت و دولت مرابطون را برانداخت. در دسامبر 1148م یحیی بن غانیه، والی مرابطون در اندلس را هم کشت. در می 1152م شهر بجایه در الجزایر را تصرف کرد و به حکومت دولت بنی حمّاد پایان داد. بنی حماد از 1008م فرمان می راندند. عبدالمؤمن در 12 ژوئیه 1159م شهر تونس را گرفت. در 7 سپتامبر 1159م ناوگان سیسیل را در سواحل مهدیه شکست داد. نیروهای سیسیل از تابستان 1148م بر شهرهای تونس دست یافته بودند. بندر مهدیه در 21 ژانویه 1160م به دست موحدون افتاد و مسیحیان سیسیل از آفریقا دور شدند.

3.       . یوسف بن عبدالمؤمن 1163 تا 14 اکتبر 1184م. زاده 1135م. او در 1170م به اندلس لشکر کشید. در ژوئن 1184م شهر سانتاروم را در پرتغال محاصره کرد ولی دو ماه بعد ناکام به اسپانیا بازگشت و در اشبیلیه (سویل) درگذشت.

4.       . المنصور یعقوب بن یوسف 1184 تا 3 دسامبر 1198 یا 17 فوریه 1199م، زاده 1162م. او در 20 سپتامبر 1187م بر ابن غانیه (علی بن اسحاق) که حاکم جزیره مایورکا بود، چیره شد. ابن غانیه از 1184م بر سواحل تونس دست یافته بود. یعقوب در نوامبر 1191م شهر شلب در پرتغال را از مسیحیان پس گرفت. پرتغالیها در 1189م شلب را تصرف کرده بودند. در 18 ژوئیه 1195م نبرد آلارکوس یا مرج الحدید در شمال قرطبه روی داد. آلفونسو هشتم، شاه کاستیل، در این جنگ شکست خورد. آلفونسو در فوریه 1196م نیز بار دیگر شکست خورد.

5.       . الناصر محمد بن یعقوب 1199 تا 26 دسامبر 1213م، زاده 1180م. او در می 1203م بر شهسواران مهمان نواز در مدیترانه چیره شد. نبرد عقاب در 16 ژوئیه 1212م روی داد که آلفونسو نهم (شاه کاستیل) در آن پیروز شد.

6.       . المستنصر یوسف بن الناصر محمد 1213 تا نوامبر 1223م. زاده ژوئیه 1198م.

7.       . المخلوع عبدالواحد بن یوسف بن عبدالمؤمن، فوریه تا سپتامبر 1224م.

8.       . العادل عبدالله بن یعقوب 1224 تا 4 اکتبر 1227م

9.       . المعتصم یحیی بن الناصر محمد 1227 تا 1229م. او از حکومت برکنار شد و در 1236م درگذشت.

10.   . المأمون ادریس بن المنصور یعقوب 1229 تا 17 اکتبر 1232م. او برای تصاحب قدرت از فردیناند سوم، شاه کاستیل اسپانیا کمک گرفت. در محاصره شهر سوتا بود که کشته شد.

11.   . الرشید عبدالواحد بن المأمون ادریس 1232 تا 4 دسامبر 1242م. دولت بنی زیان در تلمسان الجزایر در 1236م اعلان استقلال کرد. در 1242م شهر فاس به تصرف دولت نوپای مرینی درآمد.

12.   . المعتضد السعید ابوالحسن علی بن المأمون ادریس 1242 تا 1248م. او تنها بر بخش کوچکی از مراکش فرمان می راند و دو دولت بنی حفص در تونس و بنی مرین در مراکش قلمرو خود را گسترش می دادند.

13.   . المرتضی عمر بن اسحاق بن یوسف بن عبدالمؤمن 1248 تا 1266م

14.   . الواثق ادریس بن محمد بن محمد بن ابوحفص بن عبدالمؤمن 1266 تا سپتامبر 1269م. دولت موحدون به دست دولت بنی مرین برچیده شد.

دکتر خالقی مطلق

جلال خالقی مطلق، ادیب، پژوهشگر و شاهنامه‌شناس ایرانی است. تولد او در ۲۰ شهریور ۱۳۱۶ در تهران بود. تحصیلات دبیرستانی را در تهران انجام داد. دوره‌های تحصیلات دانشگاهی را در آلمان گذراند و در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) از دانشگاه کلن در رشته‌های شرق شناسی، مردم شناسی و تاریخ قدیم درجهٔ دکتری گرفت. از سال ۱۳۵۰ (۱۹۷۱) در بخش مطالعات ایرانی در دانشگاه هامبورگ مشغول به تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران بوده است.

دکتر جلال خالقی مطلق از آغاز دههٔ ۱۳۵۰ ضمن اقامت و تدریس در کشور آلمان، پژوهش‌های گسترده‌ای در زمینهٔ ادبیات حماسی ایران و شاهنامه انجام داد. مقاله‌های تحقیقی او در مجلهٔ سیمرغ (نشریهٔ بنیاد شاهنامه فردوسی)، مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، ایران نامگ،  ایران شناسی، کلک و نامهٔ ایران باستان انتشار می‌یافت. دو مجموعهٔ برگزیده از مقاله‌های او با عنوان‌های گل رنج‌های کهن (۱۳۷۲) و سخن‌های دیرینه (۱۳۸۱) در تهران به چاپ رسیده است.

مهم‌ترین دستاورد جلال خالقی مطلق، تصحیح شاهنامه فردوسی است در هشت دفتر که طی سال‌های ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۶ در نیویورک زیر نظر احسان یارشاطر انتشار  یافت. تصحیح شاهنامهٔ فردوسی، حاصل بیش از سی سال کار مداوم خالقی در گردآوری و بررسی کهن‌ترین دست‌نویس‌های شاهنامه و مقابلهٔ آنها با پیروی از روش‌های جدید تصحیح متون است. جلال خالقی در کار مقابلهٔ دست‌نویس‌ها از همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی در دفترهای ششم و هفتم بهره گرفت. دورهٔ شاهنامهٔ خالقی در سال ۱۳۸۷ توسط بنیاد دایرةالمعارف اسلامی در تهران تجدید چاپ شد. او هم اکنون به عنوان عضو هیئت علمی کنگره بین‌المللی هزاره شاهنامه فردوسی برگزیده شده است. وی عضو هیات امنای بنیاد فردوسی است.

مختصری از فعالیت‌های علمی جلال خالقی مطلق:

  • تصحیح علمی-انتقادی شاهنامه در هشت دفتر.
  • یادداشت‌های شاهنامه (تا امروز سه بخش از این مجموعه مفصل چاپ شده و مجلدات دیگر نیز در دست چاپ است).
  • دو گزیده مقالات به نام «گل رنج‌های کهن» و «سخن‌های دیرینه».
  • ترجمه جلد اول کتاب «اساس اشتقاق فارسی» اثر «پاول هرن».
  • تألیف بیش از صد مقاله و نقد تخصصی درباره تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران، به ویژه در حوزه شاهنامه‌شناسی و ادب حماسی.
  • تألیف ده‌ها مدخل تخصصی در دانشنامه‌هایی چون ایرانیکا و دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.

 

جهان پهلوان تختي

غلامرضا تختي در ۵ شهريور ۱۳۰۹ چشم به جهان گشود و در ۱۷ دي ۱۳۴۶ درگذشت.

او تحصيلات خود را تا هفت كلاس ادامه داد. در مهر ۱۳۲۷ به استخدام راه آهن درآمد. تختي مدتي هم در شركت نفت مسجد سليمان مشغول كار بود. غلامرضا در ۳۰ بهمن ۱۳۴۵ با شهلا توكلي عروسي كرد و ثمره اين پيوند پسري به نام بابك بود كه در ۱۱ شهريور ۱۳۴۶ به دنيا آمد.

تختي فعاليت خود در كشتي را از ۱۳۲۵ آغاز كرد. در ۱۳۲۹ عضو باشگاه پولاد شد. از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۸، هشت بار قهرمان كشور شد.

كسب مدال نقره جهان در وزن ۷۹ كيلوگرم در هلسينكي در ۱۹۵۱ و مدال نقره المپيك هلسينكي در ۱۹۵۲ آغاز كار تختي در مسابقات بين المللي بود. او به همراه امام علي حبيبي در المپيك ۱۹۵۶ ملبورن توانست نخستين مدالهاي طلاي المپيك در تاريخ ورزش ايران را به دست آورد. تختي از ۱۹۵۶ در وزن ۸۷ كيلو و از ۱۹۶۲ در وزن ۹۷ كيلو كشتي گرفت.

تختي با كسب سه مدال المپيك (يك طلا و دو نقره)، چهار مدال جهاني (دو طلا و دو نقره) و يك طلاي بازيهاي آسيايي، در جدول برترينهاي قرن فيلا (فدراسيون جهاني كشتي) در رده سيزدهم است.

غلامرضا تختي سه بار به مقام پهلوان اول كشور رسيد. او در چند سال پاياني عمر از سوي دربار و حكومت تحت فشار بود و محبوبيت او خاري در چشم حكومت شاه بود. اين فشارها و ناكاميهاي ناشي از آن، سرانجام موجب خودكشي و شايد قتل پهلوان شد.

غلامرضا تختي در اذهان مردم به فروتني و جوانمردي ماندگار شده است. روانش شاد.