اویغورها

اویغورها دسته ای از اقوام ترک ساکن مغولستان بودند که به یاری قرلقها و باسمیلها توانستند در سال 744م بر خان گوک ترکها چیره شوند و دولت اویغورها را تأسیس نمایند. این دولت در سال 840م توسط قرقیزهای ینیسِی از میان برداشته شد.

اویغور به معنی یکپارچه و متحد است. نخستین خان اویغورها، قُتلُغ بیلگه کول نام گرفت که به معنی پر افتخارِ خردمندِ نیرومند است.

نخستین خان اویغورها در 747م درگذشت و پسرش بایانچور خان (اِل اِتمیش بیلگه) به خانی رسید. او در سال 751م پایتخت شمالی را بنا کرد که اردو بالیق یا خان بالیق نام گرفت. (47 و 26 شمالی، 102 و 40 شرقی). فرستاده امیر سامانی، تمیم بن بحر مطوّعی، در سال 821م (200خ) از اردو بالیق دیدن نمود. سنگ نوشته اورخون در 30 کیلومتری شمال شرقی این شهر واقع است که بازمانده ای از خانات ترک در آغاز سده هشتم میلادی است.

پایتخت جنوبی بِشبالیق (43 و 59 شمالی، 89 و 4 شرقی) نام داشت. مساحت قلمرو اویغورها در سال 800م به حدود سه میلیون و صد هزار کیلومتر مربع می رسید که از شرق دریای گرگان تا منچوری کشیده شده بود.

تنگری بوگو در 759م به خانی نشست و دوران اوج قدرت اویغورها آغاز شد. او در 762م به امپراتور چین یاری رساند و شورش آن لوشان که در اواخر سال 755م آغاز شده بود، سرکوب شد. خان اویغورها پس از دیدار با یک مبلغ مانوی که از اهالی فرارود بود، آیین مانی را دین رسمی اویغورها اعلام کرد (763م).

حکومت اویغورها از آغاز سده نهم رو به نشیب گذاشت و ضعیف شد. در بهار سال 840م قرقیزها که در شمال ساکن بودند، به دعوت یکی از سران اویغور، به اردو بالیق حمله کرده و آن را اشغال کردند. آخرین خان اویغورها نیز، 7 سال بعد کشته شد.

اویغورها پادشاهی قوچو یا قراخوجا را در سال 856م تأسیس کردند که تا 1389م پابرجا بود. پایتخت زمستانی این دولت شهر قراخوجا یا گائوچانگ (42 و 59 شمالی، 89 و 11 شرقی) در نزدیکی تورفان بود. بشبالیق نیز پایتخت تابستانی آنان شمرده می شد. لقب امرای این دولت، ایدیقوت بود و از همین رو، این دولت را «امارت ایدیقوت» نیز نامیده اند. ایدیقوتها تا میانه سده دوازدهم مستقل بودند ولی از آن پس، زیر فرمان قراختائیان و از سال 1209م زیر فرمان مغولان قرار گرفتند.

اویغورهای شرقی در سال 870م پادشاهی گانژو را تأسیس کردند که تا 1036م پابرجا بود. پایتخت آنها در نزدیکی شهر ژانگیه (38 و 36 شمالی، 100 و 27 شرقی) قرار داشت. آنان مذهب خود را از مانویت به بودیسم لامایی تغییر دادند. این دولت توسط دولت تانگوت از میان رفت.

قرلقها به همراه چِگِلها و یغماها، بر سرزمینهای غربی چیره شدند و دولت قراخانیان را پایه ریزی کردند. این دولت از 840 تا 1212م بر کاشغر و فرارود و سرزمینهای شمالی فرمان می راندند. فرمانروای قراخانی در میانه سده دهم مسلمان شد.

فهرست خانان اویغور بر پایه دو گاهنگاری

  1. 744–747 Qutlugh bilge köl (K'u-li p'ei-lo)
  2. 747–759 El-etmish bilge (Bayan Chur, Mo yen ch'o), son of 1
  3. 759–779 Qutlugh tarqan sengün (Tengri Bögü, Teng-li Mou-yü), son of 2
  4. 779–789 Alp qutlugh bilge (Tun bagha tarkhan), son of 1
  5. 789–790 Ai tengride bulmïsh külüg bilge (To-lo-ssu), son of 4
  6. 790–795 Qutlugh bilge (A-ch'o), son of 5
  7. 795–808 Ai tengride ülüg bulmïsh alp qutlugh ulugh bilge (Qutlugh, Ku-tu-lu)
  8. 805–808 Ai tengride qut bulmïsh külüg bilge (spurious reign: tenure belongs to 7, name to 9)
  9. 808–821 Ai tengride qut bulmïsh külüg bilge (Pao-i), son of 7
  10. 821–824 Kün tengride ülüg bulmïsh alp küchlüg bilge (Ch'ung-te), son of 9
  11. 824–832 Ai tengride qut bulmïsh alp bilge (Qasar, Ko-sa), son of 9
  12. 832–839 Ai tengride qut bulmïsh alp külüg bilge (Hu), son of 10
  13. 839–840 Kürebir (Ho-sa), usurper
  14. 841–847 Öge, son of 9
  1. 744–747 Kutlug Bilge Köl Kagan
  2. 747–759 Bayan Çor
  3. 759–779 Bögü Kagan
  4. 779–789 Tun Baga Tarkan
  5. 789–790 Ay Tengride Kut Bulmış Külük Bilge Kagan
  6. 790–795 Kutluk Bilge Kagan
  7. 795–808 Ay Tengride Ülüg Bulmış Alp Ulug Kutlug Bilge Kagan
  8. 805–808 Ay Tengride Kut Bulmış Alp Külük Bilge Kagan
  9. 808–821 Ay Tengride Kut Bulmış Alp Bilge Kagan
  10. 821–824 Kün Tengride Ülüg Bulmış Alp Küçlüg Bilge Kagan
  11. 824–832 Alp Bilge Hasar Tigin Tengri Kagan
  12. 832–839 Alp Külüg Bilge Kagan
  13. 841–847 Üge Kagan

 

قوم بختیاری

تاریخ ایل بختیاری

مردم بختیاری بخشی از مردم لر هستند که در جنوب غربی ایران زندگی می کنند. بر پایه سرشماری عشایر سال 1387 تنها 140342 نفر از جمعیت 5 میلیونی بختیاریها کوچنده بوده اند.

کوههای بختیاری و لرستان از هزاران سال پیش مسکن مردمانی است که آغازگر کشاورزی و اهلی کردن جانوران (مانند بز) بوده اند. دولت عیلام تا سده هفتم پیش از میلاد و سپس پارسهای آریایی بر این منطقه فرمانروا بودند. از سده چهارم هجری، نویسندگان، این منطقه را «لر بزرگ» نامیدند. در دوره صفوی، کهکیلویه و بویر احمد از آن جدا شد و بختیاری نام گرفت. دولت اتابکان لر بزرگ از 534 تا 803خ بر ناحیه بختیاری حکومت داشتند. نخستین بار در کتاب حمدالله مستوفی به واژه بختیاری برمی خوریم. او بختیاری را یکی از طوایف لر بزرگ شمرده است.

قوم بختیاری شامل دو ایل هفت لنگ و چهار لنگ می شود. سبب این نامگذاری به درستی روشن نیست ولی دو گمان قوی وجود دارد که به شرح زیر است:

برخی گفته اند که هفت لِنگ و چهار لِنگ باید باشد و سبب آن هم میزان مالیاتی است که در زمان شاه عباس صفوی از تعداد دامهای بختیاری گرفته می شد. به این صورت که بخشی از بختیاریها که داراتر بودند، در برابر هر بیست گوسفند باید یک مادیان (چهار لِنگ) به دولت می پرداختند. این بخش از بختیاریها را چهار لنگ یا چالنگ می نامیدند. بخش دیگر که فقیرتر بودند، در برابر هر 35 گوسفند باید یک مادیان می دادند. یعنی هفت لِنگ این گروه به اندازه چهار لِنگ گروه دیگر شمرده می شد. این گروه را هفت لنگ یا هفلنگ نامیدند.

اشکالی که به این فرضیه وارد است، آن است که، ملاک سنجش گروه داراتر و فقیرتر در زمان شاه عباس چه بوده است؟ به نظر می آید که بختیاری باید پیش از دوره شاه عباس نیز دو شاخه بوده باشند.

فرضیه دوم که درست تر می نماید این است که لَنگ به معنی زمین یا تکه زمینی با مساحت معین بوده است. عبارت "لَنگ" در نام شهرهایی مانند لنگرود و بندر لنگه و لنگان یا لنجان هم وجود دارد. در گویش هفت لنگ، واژه "آولَنگ" معنی " چراگاه" می دهد. در گویش چهار لنگ واژه "لَنگی" وجود دارد به معنی "مقدار زمینی که گاو در یک مرحله شخم می زند". آیا " لَنگ" ارتباطی به " شخم" و یا " خیش" دارد؟ در زبان بختیاری پیش از اسلام واژه "لَنک" وجود داشته است به معنی "رودخانه" و "لَنگ" صورت تغییر یافته ی "لَنک" است و اشاره به تعداد رودخانه های موجود در دو قلمرو چهارلنگ و هفت لنگ دارد. مجموعه ی این اطلاعات این نظر را تقویت می کند که واژه ی "لَنگ" باید به هر حال به نوعی تقسیم بندی یا تفکیک قلمرو بر اساس چراگاه، یا رودها و یا زمین زراعی اشاره داشته باشد. به نظر می آید که لنگ را باید کوتاه شده واژه لانگَلهَه سانسکریت دانست که به معنی خیش است و با شخم زدن رابطه دارد.

در میان بختیاریها، یک «خیش» مقدار زمینی است که صد من یا هفتصد کیلوگرم بذر در آن کاشته می شود. می توان همین مقدار زمین را به عنوان یک «لنگ» در نظر گرفت. بنابر این شاید ایل هفت لنگ دارای هفت لنگ یا هفت خیش چراگاه بودند و چهارلنگ ها نیز چهار لنگ چراگاه داشتند!

ایلخانان بختیاری پس از سقوط اتابکان لر بزرگ، از طایفه آسترکی هفت لنگ بودند که عبارتند از:

امیر بهرام آسترکی

امیر بختیار بهرامسری پسر امیر بهرام

میر عزیز پسر امیر بهرام

بابک شاه پسر امیر بختیار

تاجمیر خان پسر بابک شاه به سبب مخالفت با سیاستهای شاه عباس صفوی، در سال 978خ از ایلخانی بختیاری برکنار شد و پسرش به جای او نشست.

میر جهانگیر خان پسر تاجمیر خان؛ از سال 978 تا 1006خ حاکم مناطق بختیاری بود.

خلیل خان پسر جهانگیر خان؛ از 1006 تا 1045خ ایلخان بختیاری بود.

شاه حسین خان آسترکی

آقاسی خان بهرامسری آسترکی پسر خلیل خان

علیمراد خان پسر خلیل خان

یوسف خان پسر خلیل خان

ابراهیم خان حاجی لر آسترکی پسر شاه حسین آسترکی

شاه منصور خان آسترکی پسر ابراهیم خان

قاسم خان آسترکی پسر شاه منصور خان؛ معاصر شاه سلطان حسین صفوی.

احمد خان آسترکی پسر قاسم خان؛ در 1111خ درگذشت. در آغازین سال پادشاهی نادرشاه افشار، علیمراد خان زلقّی چهارلنگ سر به فرمان وی نداد و نادرشاه با او وارد جنگ شد. علیمراد خان شکست خورده و در 1115خ کشته شد.

ابوالفتح خان آسترکی پسر قاسم خان؛ در 1111خ به همراه چندین تن از سران آسترکی به اصفهان کوچانده شد و به فرمان نادرشاه، حاکم مرو شاهجان شد. ابوالفتح خان تا زمان پادشاهی ابراهیم افشار در مرو شاهجان بود و به فرمان ابراهیم شاه افشار، حاکم اصفهان شد. علیمردان خان چهار لنگ در 1129خ به اصفهان حمله کرد و از کریم خان زند هم یاری گرفت. سرانجام سه سردار با هم پیمان همکاری بستند. کمی بعد ابوالفتح خان توسط علیمردان خان کشته شد و علیمردان خان نیز در 1134خ به دست یکی از نزدیکان کریم خان از پای درآمد و حکومت کریم خان زند رسما آغاز گردید که تا 1157خ ادامه داشت.

حسین خان پسر ابوالفتح خان

رمضان خان آسترکی پسر احمد خان

علی صالح خان بهرامسری آسترکی پسر یوسف خان؛ فرمانده قشونی چهار هزار نفری را در سپاه نادرشاه عهده دار شد و در فتح قندهار نقش اساسی بازی کرد.

ابدال خان بهرامسری آسترکی پسر علی صالح خان؛ به دست آقامحمد خان قاجار کشته شد.

ابوالفتح خان بهرامسری پسر علی صالح خان

حسام خان بهرامسری پسر ابدال خان

علی خان گاهیوند آسترکی

نظرعلی خان گاهیوند آسترکی

روشنعلی خان گاهیوند آسترکی

خوانین بعدی بختیاری از طایفه دورکی و از تیره زراسوند بودند. نیای آنان شخصی به نام حیدر از ایل پاپی در جنوب لرستان بود. حیدر به سبب اختلاف خانوادگی، به لر بزرگ کوچید و  در نزد طایفه زراسوند پناهنده شد و به دامادی شهباز خان رسید. پس از مرگ شهباز خان، حیدر به کلانتری ایل زراسوند برگزیده شد. شهبازخان خدرسرخ پسری به نام محمدعلی خان داشت و او پسری به نام علیداد داشت که داماد کلبعلی خان دورکی شد.

مشهورترین خوانین بختیاری در سده سیزدهم به شرح زیرند:

اسدخان بختیاروند یا بهداروند معروف به شیرکُش، یکی از خانان بزرگ بختیاری از شاخه هفت لنگ بود. جنگهای اسدخانی (1189 تا 1219خ) که میان اسدخان بهداروند هفت لنگ و حبیب الله خان دورکی هفت لنگ روی داد، از مهمترین رویدادهای تاریخ بختیاری است. آنان به خاطر مخالفت با فتحعلی شاه قاجار، مدتی در تهران زندانی بودند. کمی بعد به شرطی که مواد سوختی توپخانه سپاه شاه قاجار را از جنگلهای زاگرس فراهم کنند، آزاد شدند. اسدخان شرط را عملی نساخت و سپاه فتحعلی شاه رهسپار منطقه بختیاری شد تا شورشیان را سرکوب نماید. جنگ کُلُنچی در سال 1191خ میان دو گروه درگرفت. اسدخان و یارانش توانستند از حلقه محاصره رها شوند و در دژ ملکان (دژ اسدخان) پناه بگیرند. بختیاریها چندین سال در پای دژ با نیروهای شاه قاجار درگیر بودند و سرانجام اسدخان حاضر به همکاری شد و صلح برقرار گردید. پس از مرگ اسدخان، پسرش جعفرقلی خان بهداروند به رهبری طایفه رسید و در 1247خ درگذشت.

محمدتقی خان پسر علی خان پسر حبیب الله خان پسر رشید خان کیان ارسی بود. مادر رشید خان، خواهر علیمردان خان محمود صالح بود که به خواست کریمخان زند کشته شد. از طایفه محمود صالح ایل چهارلنگ بود که در 1212خ بر علیه حکومت مرکزی قیام کرد و شهرهای خوزستان و فارس را نیز متصرف شد. قیام او در 1220خ با همکاری حسینقلی خان هفت لنگ و معتمد الدوله (حاکم اصفهان) سرکوب شد. محمدتقی خان در تهران زندانی شد و در 1230خ درگذشت.

حسینقلی خان ایلخانی (1200 تا 24 خرداد 1261خ) پسر جعفرقلی خان دورکی. زاده جونقان (32 و 9 شمالی، 50 و 41 شرقی) در شهرستان فارسان استان چهارمحال و بختیاری. پدرش در 28 آذر 1215خ در جنگ منار و توسط جعفرقلی خان بهداروند کشته شد. حسینقلی خان به همراه دو برادرش، امامقلی خان حاجی ایلخانی و رضاقلی خان ایل بیگی، تحت سرپرستی عمویشان، کلبعلی خان دورکی قرار گرفتند. کمی بعد سه برادر با عمویشان اختلاف پیدا کردند و درگیر جنگهای دراز شدند. جعفرقلی خان بهداروند پسر اسدخان، در این جنگها با کلبعلی خان همکاری داشت. سرانجام این سه برادر بودند که بر عمو چیره شدند. حسینقلی خان در 1225خ توانست فرمان حکومت بر منطقه بختیاری را از حاکم اصفهان برای یکی از عموهای پیر خود بگیرد و در عمل خود به حکومت بپردازد. حسینقلی خان خود را به حکومت مرکزی نزدیک نمود و شورش محمدتقی خان چهار لنگ را نیز خاموش کرد. او در جنگ ایران و انگلستان (1235خ) به نیروهای دولتی یاری رساند و در مهرماه 1239خ لقب ناظم بختیاری را دریافت کرد. در دیماه 1246خ فرمان ایلخانی بختیاری از سوی ناصرالدین شاه برای حسینقلی خان صادر گردید. ناصرالدین شاه از قدرت روز افزون خان بختیاری در هراس شد و به فرزندش ظل السلطان که حاکم اصفهان بود، فرمان داد تا خان را از میان بردارد. ظل السلطان، حسینقلی خان و دو فرزندش (اسفندیار و علیقلی) را به اصفهان فراخواند و خان را با قهوه قجری مسموم ساخت و خان در 24 خرداد 1261خ درگذشت. حسینقلی خان از 10 همسر خود، 12 دختر و شش پسر داشت.

امامقلی خان حاجی ایلخانی (1203 تا 1278خ). او پس از کشته شدن برادرش، حسینقلی خان، به ریاست ایل بختیاری رسید و تا زمان مرگ در این مقام بود. وی در شهر اردل و در کنار قبر امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.

رضاقلی خان ایل بیگی (1209 تا 1280خ) برادر ناتنی حسینقلی خان. از 1228 تا 1261خ حاکم چهارمحال و بختیاری بود. ز 1267 تا 1270خ ایلخان بختیاری بود. در ده سال پایانی عمرش با خانواده برادرانش اختلاف شدید داشت.

اسفندیار خان ایلخانی یا سردار اسعد یکم (1223 تا 1282خ) پسر حسینقلی خان. او هفت سال پایانی عمرش ایلخان بختیاری بود. خلیل اسفندیاری (1280 تا 1362خ) پسر اوست. خلیل از 1331 تا 1340خ سفیر ایران در آلمان بود. ثریا اسفندیاری (1311 تا 1380خ)، دومین همسر محمدرضا شاه پهلوی، دختر خلیل بود.

نجفقلی خان صمصام السلطنه (1229 تا 1309خ) پسر حسینقلی خان. دو دوره نخست وزیر بود. بار نخست از 13 اردیبهشت تا 25 تیر 1288خ و بار دوم از 10 اردیبهشت تا 16 امرداد 1297خ. در دوره چهارم مجلس نیز نماینده مردم تهران بود.

علیقلی خان سردار اسعد دوم (1236 تا 1 آبان 1296خ) پسر حسینقلی خان. او از 1279 تا 1281خ به هند و مصر و مکه و اروپا سفر کرد. وی فرمانده نیروهای فاتح تهران بود. مدتی وزیر داخله و سپس وزیر جنگ شد.

خسرو خان سردار ظفر (1240 تا 6 بهمن 1312خ) پسر حسینقلی خان. کتابی درباره تاریخ بختیاری در 300 صفحه نوشته است.

یوسف خان امیر مجاهد (زاده 1249خ) پسر ششم حسینقلی خان. او در نهضت مشروطه و فتح تهران شرکت داشت و در قیام شیخ خزعل، همراه دیگر خوانین بختیاری، با شیخ خزعل همکاری می کرد. پس از سرکوب قیام، مدتی در زندان بود و آزاد شد.

بی بی مریم (1253 تا 1316خ) دختر حسینقلی خان. او از مشوقان برادرش، علیقلی خان در فتح تهران بود و خودش نیز از نخستین کسانی بود که پیش از فاتحان وارد تهران شد و  در خط مقدم نبرد حضور داشت. سردار مریم بختیاری در جنگ جهانی نخست در اصفهان از آلمانیها پشتیبانی کرد و به آنها پناه داد. به همین سبب، ویلهلم دوم (امپراتور آلمان) کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و صلیب آهنین را که مهمترین نشان دولت آلمان است، برای بی بی مریم فرستاد. سردار مریم در جهان تنها زنی است که این نشان را دریافت کرده است.

نصیر خان سردار جنگ (1234 تا 1310خ) پسر امامقلی خان. مدتی حاکم اصفهان و مدتی نیز ایلخان بختیاری بود. در دوره چهارم مجلس شورای ملی هم، نماینده بختیاریها بود. در 1303خ برای درمان به آلمان رفت و در برلین درگذشت. او را در نجف به خاک سپردند.

لطفعلی خان امیر مفخم (1236 تا 1325خ) پسر امامقلی خان. او فرمانده قشون محمدعلی شاه قاجار بود ولی در فتح تهران (1288خ) به عموزاده های خود پیوست. امیر مفخم از 1309 تا 1312خ ایلخان بختیاری بود.

سلطان محمد خان سردار اشجع (1241 تا اسفند 1302خ) پسر امامقلی خان. او از دی 1288 تا شهریور 1301خ، پنج دوره به حکومت اصفهان منصوب شد و سرانجام در پاریس و بر اثر بیماری درگذشت.

غلامحسین خان سالار محتشم (1242 تا 1329خ) پسر امامقلی خان.

محمدرضا خان سردار فاتح (1263 تا 1313خ) پسر امامقلی خان و پدر شاپور بختیار. در زندان رضاشاه تیرباران شد.

ابراهیم خان ضرغام السلطنه (1234 تا 1297خ) پسر رضاقلی خان. او فاتح اصفهان در بهار 1288خ بود و پس از فتح تهران، از مخالفان سیاستهای انگلستان شمرده می شد. وی را در فرادنبه بروجن به خاک سپردند.

جعفرقلی خان سردار بهادر و سردار اسعد سوم (1259 تا 9 فروردین 1313خ) پسر علیقلی خان سردار اسعد دوم بود و در زندان قصر کشته شد.

علیمردان خان (1271 تا اسفند 1313خ) پسر علیقلی خان محمود صالح چهارلنگ و سردار مریم. در 1302خ رئیس شاخه چهار لنگ شد و از 1308 با دولت رضاشاه وارد جنگ گردید. شیر علیمردان در 1313خ در زندان اوین اعدام شد.

 

روستای دابانلو

دابانلو یکی از 24 روستای دهستان یورتچی شرقی در بخش کورائیم شهرستان نیر در استان اردبیل است. شهرستان نیر در 35 کیلومتری غرب شهرستان اردبیل واقع است. روستای دابانلو در 37 درجه و 52 دقیقه عرض شمالی و 48 درجه و 12 دقیقه طول شرقی قرار دارد. فاصله این روستا از شهرهای نیر و اردبیل حدود 50 کیلومتر در سوی جنوب است. جمعیت دابانلو در هنگام سرشماری آبانماه 1390، تنها 28 نفر بوده است. البته این جمعیت در تابستان بیشتر می شود. جمعیت روستای دابانلو تا چند دهه گذشته بیش از 300 خانوار بوده (حدود دو هزار نفر) ولی در نیمه نخست دهه 1360خ بیشتر اهالی دابانلو به شهر اردبیل کوچیدند.

برای رفتن از اردبیل به دابانلو باید 20 کیلومتر تا مهمان دوست بالا راه سپرد و سپس 15 کیلومتر تا شهر کورائیم ادامه مسیر داد. البته در راه رفتن به کورائیم از روستای شمس آباد نیز گذر می کنیم. 10 کیلومتر از کورائیم تا خادملو و سرانجام 5 کیلومتر دیگر هم تا دابانلو را باید طی کرد.

واژه دابانلو از دو بخش تشکیل شده است، بخش نخست «دابان» در زبان ترکی به معنی پاشنه است. بخش دوم «لو» به معنی صاحب و دارنده است. در نتیجه «دابانلو» به معنی پاشنه دار می باشد.

این منطقه در نیمه نخست هزاره یکم پیش از میلاد، بخشی از قلمرو دولت اورارتو و دولت ماننا و سپس دولت ماد بوده است. آثاری از اورارتوها در روستای دابانلو وجود داشته که امروزه دیده نمی شوند. تا اواخر دهه 1340خ چندین پیکره قوچ در کنار بنای مسجد دابانلو به چشم می خورد که روی آنها تصاویری از خطوط اورارتویی و نگاره های آنان نقش بسته بود.

دابانلو از توابع شهرستان نیر است. شهرستان نیر در 35 کیلومتری غرب مرکز استان در مسیر جاده ترانزیتی اردبیل به تبریز قرار دارد. این شهر به لحاظ سنگ نبشته میخی اورارتوئی و نزدیکی به سراب و سبلان و معماری خاص صخره ای از استقرارگاههای قدیمی استان محسوب می شود. ضمناً قرار گرفتن خطوط فرعی جاده تاریخی ابریشم از آن نشانگر رونق آن در دوره های گذشته است. در منابع تاریخی اسم این شهر بصورت نریز، نیریز ذکر شده است.

آب و هوای آن در زمستان کوهستانی سرد و در سایر فصول معتدل و مطبوع می باشد. 

رودهای مهم شهرستان نیر مشتمل بر :

بالیقلو، نیرچائی (آغلاغان)، جوراب چائی، قوری چای بوده و عمده ترین محصولات کشاورزی و دامی آن غلات، سیب زمینی، علوفه، حبوبات، لبنیات و عسل میباشد.

آثار تاریخی و جاذبه های گردشگری شهرستان  نیر:

1- پل تاریخی قرمز (قیرمیزی کورپی) بر روی رودخانه آغلاغان یا نیرچائی مربوط به دوره صفوی که در بافت مرکزی شهر قرار گرفته است.

2- بقعه کورائیم واقع در روستای کورائیم متعلق به قرن هفتم هجری است. این بقعه در 40 کیلومتری نیر قرار دارد.

3- کاروانسرای شاه عباسی یا رباط سنگی در 10 کیلومتری غرب درکنار جاده قدیم نیر-سراب

4- دهکده های صخره ای اباذر، گلستان با فضاهای معماری خاص که در فاصله 5/9 کیلومتری جنوب نیر ( بعد از عبور از روستای سقزچی و روستای فعلی اباذر) واقع شده است.

5- غار فرهاد یا فرهاد کهلی در فاصله 17 کیلومتری غرب نیر، کنار جاده قدیم نیر به سراب .

6- آیی قالاسی و آب معدنی بوشلی درحدود 5 کیلومتری غرب نیر، کنار جاده فعلی نیر به سراب

7- سنگ افراشتهای دوران باستان که در فاصله 17کیلومتری روستای میمند و شمال نیر قرار دارد.

8-تپه قلعه یئری در روستای دابانلو حدود 53 کیلومتری جنوب شرقی نیر

9-آب معدنی حمام و قبرستان قره شیران در فاصله 10 کیلومتری جنوب نیر

10-دژ و پناهگاه زیرزمینی گلستان درفاصله 12کیلومتری شمال شرق نیر

11- استخر و دژ بوینی یوغون واقع در دهکده کورعباسلو، 10کیلومتری جنوب نیر

12- چشمه های جوشان و دیدنی بولاغلار در 1 کیلومتری شمال نیر این محل همراه با گیاهان بومی چون، بولاغ اوتی (آب تره) و امکانات استراحتی و تفریحی از جاهای باصفای شهرستان به شمار میرود.

13- آب معدنی قینرجه در 6 کیلومتری غرب نیر و کنار جاده نیر به سراب

14- چشمه آب گرم حمام دره سی ایلانجیق واقع در 8 کیلومتری غرب نیر و 500 متری روستای ایلانجیق

15- چشمه دیب سیز گول در فاصله 4 کیلومتری جنوب نیر و یک کیلومتری روستای سقزچی

16- دامنه باصفای ارتفاعات کوه قصر در شمال غرب نیر و بزگوش در جنوب نیر که به عنوان ییلاق طایفه ایل شاهسون مورد استفاده قرار می گیرد.

17- چشمه ایستی سو (سقزچی) در 4 کیلومتری جنوب نیر

18- سد مخزنی یامچی در 5 کیلومتری شهرستان نیر و در کنار روستای یامچی سفلی

19- دهکدۀ توریستی سبلان (قینرجه- بوشلو) در کیلومتر 5 جاده نیر به سراب

 

شهر چغامیش

چغامیش یا شهرک دولتی یکی از 15 آبادی دهستان چغامیش از بخش چغامیش شهرستان دزفول در استان خوزستان است (32 و 13 شمالی، 48 و 33 شرقی).  این شهرک در 25 خرداد 1389خ به شهر تبدیل و مرکز بخش چغامیش از شهرستان دزفول شد. فاصله چغامیش از دزفول و شوش 30 کیلومتر است. دزفول در شمال غربی و شوش در غرب چغامیش قرار دارند.

چغا(chogha)در گویش لری بختیاری به معنای تپه می‌باشد. اهالی این منطقه از قوم بختیاری میباشند. جمعیت شهر چغامیش با توجه به سرشماری سال 1385، 1960 نفر بود.

تپه باستانی چغامیش در کنار شهر، در نیمه نخست هزاره چهارم پیش از میلاد مسکون بوده است. این تپه، شهری از دوران پیش از اختراع خط است و قدمت آن به حدود ۳۴ قرن پیش از میلاد می رسد. چغامیش را باید نخستین مرکز در ایران دانست که خط و کتاب، اول بار در آنجا ظاهر شده است. وجود تپه های باستانی در میان دو رودخانه دز و کارون، نشانگر مسکونی بودن این منطقه در هزاره چهارم پیش از میلاد است.

هلن کانتور درباره کاوشهای چغامیش در موزه ایران باستان و در سال 1351 سخنرانی ای با عنوان« شهری در سپیده دم تاریخ » ایراد کرده و در آن به این مطلب اشاره کرده است :

« در این تپه این واقعیت نهفته است که از هفتمین هزاره پیش از عصر جدید تا شکوفایی کامل تمدن شوش فرهنگهایی در این منطقه بی وقفه جانشین یکدیگر بوده اند.از قاعده تا راس این تپه 15 لایه روی هم قرار گرفته است .بر خاک زرین آثاری از فرهنگ و تمدن و مدنیت در 9 هزار سال پیش به چشم می خورد این انسانها چگونه می زیسته‌اند ؟ درباره اینان نمی توان گفت عیلامی بوده اند. مردم این شهر کوچک 7 هزار سال پیش از میلاد از کشاورزی و دامپروری گذران زندگی می کردند.»

حفاری و کاوش علمی در این تپه کهن، در 50 سال پیش آغاز شد. کاوشهای علمی تپه چغامیش در سالهای 1340 تا 1345خ ادامه یافت و حفاریهای آن در پاییز ۱۳۴۸خ دنبال شد. برای اولین بار، چهارمین فصل کاوشها در تپه چغامیش به صورت حفاریهای مشترک ایران و موسسه شرقی دانشگاه کالیفرنیای لوس آنجلس انجام پذیرفت. عملیات حفاری هیئت در این فصل از 6 آبان 1348خ تا اواسط فروردین 1349خ به طول انجامید. بقایای فشرده استقرار در تپه چغامیش، بر روی ناحیه‌ای به وسعت بیش از ۵۰ جریب گسترده شده بود. در برخی نقاط، ارتفاع تپه بیش از ۲۰ متر بود که شامل بقایایی از دوره‌های مختلف می‌شد. نتایج حاصل از این حفاری، با توجه به اشیای بدست آمده، از جدیدترین تا کهنترین دورانها، به طور اجمال به شرح زیر است: در واقع اگر بر فرض این تپه را مانند کیکی ببریم و آن را از بالا به پایین نگاه کنیم به ترتیب به دورانهای مختلف زیر می‌رسیم:

قبرستان دوره جدید که با توجه به گمانه زنی‌های انجام گرفته متعلق به اواخر دوران ساسانی بودند.

یافته‌های دوره اشکانی

یافته‌های دوره هخامنشی که از آن آثاری جالب توجه بدست آمد همچون گاو کوچکی که بسیار شبیه گاوهای سرستونهای شناخته شده هخامنشی شوش بود.

آثار ایلامیان

یافته‌های دوره آغاز ادبیات نیز قابل تامل بودند همچو خانه‌ها و راه‌های سفالی آب

یافته‌های دوره شوش میانی که در ان آثار ومجسمه‌های فراوان یافت شد.

لایه مربوط به زمان شوش قدیم

لایه مربوط به دوره شوش آرکائیک یا باستانی

امتیاز حفاری این تپه را هیأت مشترک باستان شناسان اعزامی از دانشگاه کالیفورنیا و مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی پروفسور پینهاوس دولوگاز به نام مؤسسه اورینال از ایران درخواست کرد. پس از وی دکتر هلن کانتور در سال های 1340 تا 1355خ کاوش کرد. این دانشمندان ۴ بار و به تناوب در تپه های چغامیش به کاوش پرداختند.

در میان اشیای مکشوفه، قدیمی ترین سند دریانوردی که ریشه فرهنگی آن به ۶ هزار سال قبل از میلاد برمی گردد کشف شده است. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینانش نشان می دهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته و اسیران زانوزده در جلوی او دیده می شوند.همچنین در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده می شوند.

در کاوش‌هایی که از سال 1961 تا 1966 توسط مؤسسه شرقی دانشگاه شیکاگو انجام گرفت،مُهری به دست آمد که یکی از سندهای مهم تاریخ تکامل موسیقی در تمدن انسان به شمار می رود.این مهر توسط دو باستان شناس از دانشگاه شیکاگو به نام های پیناس دلوگاس(pinhas delougaz) و هلن کانتور( Helene Kantor ) کشف و در گزارش کاوش آنها معرفی شد. در این گزارش آمده است:

«این تصاویر با توجه به ارزشی که از نظر هنری و آگاهی ما نسبت به زندگی این دوران دارند از ارزشهای والایی برخوردارند و به راستی نخستین یافته های بشری هستند که ارزش جهانی دارند. یکی از این نمونه ها ، نخستین سندی است که بشر از موسیقی به شکل سازمان یافته دارد. دراین تصویر گروهی نوازنده نشان داده می شوند که در حقیقت پیشرو و نخستین شکل ارکسترهای امروزی را مجسم می کند. دراین تصویر چنگ بزرگی مشاهده می شود که در پشت سر آن نیمرخ نوازنده ای در حال زانو زده دیده می شود. فرد دیگری با دستهای باز در حال طبل زدن به چشم می خورد. نوازنده سوم دو آلت شاخ مانند در دست دارد که نشان می دهد نوازنده در حال نواختن سازی بادی است که احتمالاً بوق می باشد و آن دیگری که در دست دارد ظاهراً نواختنش متفاوت است. نفر چهارم خواننده را در حال آواز خواندن نشان می دهد که دستش را زیر گوشش نهاده، این حالت در آواز خوانی مصر باستان مشاهده می شود. این شیوه آواز خوانی هنوز در خاورمیانه متداول است. بنابراین در این تصویر ارکستری را مشاهده می کنیم که سازهای زهی، بادی و کوبه ای را در بردارد و خواننده با آن ها همکاری می کند. اما این ارکستر گوشه ای از صحنه اصلی را نشان می دهد و نوازندگان به جز طبل زن همه به سمت راست چرخیده اند. در برابر ،مردی مشاهده می شود که روی بالشی نشسته و میزی در جلویش قرار دارد که روی آن خوراکی های گوناگون چیده شده است و خدمتکار در حال پذیرایی از اوست. می توان چنین پنداشت که این تصویر صحنه ای را نشان می دهد که به مراسم مذهبی بستگی دارد.»(Delouoaz-kantor: 1996)

گویاترین کشفیات در چغامیش اثر مهرهای استوانه ای است. این مهر ها قطعات سنگی بودند که روی آنها تصاویری حک شده بود که با این وسیله روی ظروف و غیره علامت گذاری می کردند.

یکی از این مهر ها پادشاهی را نشان می دهد که از جنگ برمی گردد که در قایقی نشسته و عده ای اسیر دست بسته در جلوی پاهای او افتاده اند. در یک دست فرمانده، گرز و در دست دیگرش ریسمانی است که با آن اسیران را نگاه داشته است. در این کشتی تصویر دریانوردی به چشم می خورد که یکی از آنها روی دماغه کشتی نشسته و شیئی شبیه علامت یا پرچمی را در دست دارد.

به اعتقاد پروفسور دولوگاز این تصویر نمایشگر یک جنگ دریایی است که به احتمال زیاد در رودخانه های داخلی روی داده. چند لوح گلی نیز با اشکالی از نقطه و خط فشرده کشف شده و عقیده بر این است که اینها تنها سیستم اعداد بود که به احتمال قوی برای مقاصد حسابداری به کار می رفته است. اما مشاهده گاو لوح روی این نقش گلی که یکی از جاشوها به مراقبت از آن می پردازد حاکی از آن است که فرمانده کشتی از راه دوری برمی گردد و نیز رسم همراه بردن حیوانات زنده در کشتی ها از زمان های گذشته میان دریانوردان ایرانی خلیج فارس معمول بوده است.

صحنه ها و موضوع هایی که صدها اثر مهر یافته شده در چغامیش را نشان می دهند بسیار تنوع دارد. در این نقش ها جانور، آدم و دیو هر کدام به فعالیتی سرگرم هستند و ساده ترین این طرح ها که تنها جانوران و گیاهان را نشان داده از هنر پیشرفته حکاکی روی سنگ حکایت می کند. حالت های اصلی جانوران با برجستگی های دقیق تجسم یافته است. در آنها صحنه های فعالیت انسانی با واقع بینی ترسیم شده است. از جمله در آنها مردانی دیده می شوند که بز و گوسفندی را راهنمایی می کنند، قسمت های خالی صحنه عموماً با ظرف هایی پر شده که ظاهراً شبانان و ماست بندان به کار می برده اند، روی دو قطعه گل که اثر یک مهر منعکس است ۲ زن دیده می شود، یکی سمت راست نشسته نخ می ریسد و دیگری مشکی دو دهانه را می زند.

بخش بزرگی از مهرهای چغامیش موضوع های نظامی را نشان می دهد. روی دیگر نمونه هایی از جنگ ها دیده شده است. روی یک اثر مهر چهره بزرگ تیراندازی دیده می شود که تجهیزات وی جزو به جزو پیداست. این صحنه که تا به امروز در هیچ کجا مانندی ندارد گروهی مرد را نشان می دهد که با گام های فشرده راه می روند، گویا یک واحد نظامی آزموده و با انضباط است. همچنین در این تپه تعداد زیادی الواح گلی (شمارشی) و قطعات و ظروف و کاسه های سفالی مشهور به «لبه واریخته» که از سفالینه های شاخص دوره آغاز کتابت است به دست آمده است؛ سفال هایی که سخت صیقل یافته و اغلب این سفال ها با موضوع هایی نقاشی شده که به طرز شگفت انگیزی به نسبت آن زمان پیشرفته بوده است. سفال های دوران های بعدی با نقش های هندسی تزئین شده که تَنگ هم و با موتیف های مخصوص قلم خورده است.

یکی دیگر از آثاری که از این تپه ها کشف شده ظرف سفالی با نقش کنده (مرد ماهیگیر، ماهی و دو درنده) مربوط به عصر آغاز نگارش در اواسط هزاره چهارم پیش از میلاد می باشد که در موزه ملی ایران به شماره ۹۰۷۸ نگهداری می شود.

از تپه های چغامیش آثار باستانی دیگر بسیاری کشف شده که برخی از آنها در موزه شیکاگو آمریکا نگهداری می شوند.

 

هفت اقلیم

از روزگاران کهن تا کنون عدد هفت در میان همه اقوام و ملل از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و ماهیتی راز آلود داشته است. بخش کردن ماه و سال به قسمتهای هفت روزه (هفته) و تعداد سیارات شناخته شده در جهان باستان که هفت تا بودند و هفت کشور بر روی زمین یا همان هفت آسمان و هفت زمین نیز از جمله کاربردهای عدد هفت است.

 

در کتاب کهن ایرانیان، اوستا، سرزمینهای موجود در جهان به هفت بخش تقسیم شده و هر بخش را کشور نامیده اند. هفت کشور عبارتند از: ارزَه در خراسان (شرق)، سَوَه در خاوران (غرب)، فرَدَدَفش و ویدَدَفش در نیمروز (جنوب)، وُروبَرِشن و وُروجَرِشن در اباختر (شمال)، خونیرس در میانه.

سرزمینی که ایرانیان در آن زندگی می کردند (ایران ویج) در کشور میانی (خونیرس) جای داشت. در بیشتر اساطیر ملل، سرزمین صاحب اسطوره در میانه جهان قرار دارد.

ابوریحان بیرونی (352 تا 427خ) در کتاب التفهیم، هفت اقلیم را چنین شمرده است: یکم، هندوستان. دوم، عربستان و حبشه. سوم، مصر و شام. چهارم، ایران. پنجم، سقلاب (اسلاو) و روم. ششم، ترک و یأجوج. هفتم، چین و ماچین.

اگر بخواهیم تا هفت اقلیم نامبرده شده توسط بیرونی را با هفت کشور یاد شده در اوستا تطبیق دهیم، نتیجه چنین خواهد بود:

اقلیم یکم در شرق: ارزه = هند

اقلیم دوم در جنوب: فرددفش = عربستان و حبشه

اقلیم سوم در جنوب: ویددفش = مصر و شام

اقلیم چهارم در میانه: خونیرس = ایران

اقلیم پنجم در غرب: سوه = اسلاو و روم

اقلیم ششم در شمال: وروجرشن = ترک و یأجوج

اقلیم هفتم در شمال: وروبرشن = چین و ماچین