زبیر بن بکار

زبیر بن بکار، مورخ عرب، در سال 167خ در مدینه زاده شد و در 4 آبان 249خ در مکه درگذشت.

ابوعبدالله زبير بن بكار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن عوام از نوادگان زبير بن عوام، صحابي شناخته شده، و از راويان اخبار و انساب و ادب است. در سال 172ق (167خ) در مدينه زاده شد و علوم حديث، تاريخ و ادب را از استادان گوناگون فراگرفت. در آن‌جا با علويان اختلاف يافت و به بغداد، پايتخت خلافت عباسي، كوچ كرد. این  مهاجرت پيش از وفات اسحاق موصلي در 235ق (228خ) بوده؛ زيرا زبير در بغداد با اين دانشور ديدار كرده و ديگر بار به مدينه بازگشته است.

او پس از مرگ پدرش، (بکار بن عبدالله) از سوی خلیفه متوکل عباسی (225 تا 240خ) به منصب قضاوت شهر مکه برگزیده شد. بکار نیز قاضی شهر مکه بود و زبیر نیز تا پایان عمر در همین منصب باقی ماند. مرگ بکار در سال 242ق (235خ) روی داده و پسرش نیز در همین سال قاضی شهر مکه شد. بکار حدود 12 سال در مکه قضاوت داشت.

زبیر بن بکار همانند نیای خود، عبدالله بن زبیر، با خاندان اهل بیت و فرزندان حضرت علی مخالف بود. در پایان عمر به خاطر اختلاف با یکی از طالبیین و سوگند دادنش به محراب و قبر پیامبر، دچار بیماری پیسی شد و سرانجام در 23 ذیقعده 256ق (4 آبان 249خ) در 82 سالگی در مکه درگذشت.

زبير از مشايخي چون محمد بن حسن بن زَباله، سفيان بن عُيينه، ابوالحسن مدائني و ابن ابي‌فُدَيك بهره گرفت. برخي از شاگردان شناخته شده او عبارتند از: ابن ماجه قزويني، ابوبكر بن ابي‌الدنيا، و اسماعيل بن عباس وراق. محدثان اهل سنت او را از ثقات دانسته و بر اعتبار و منزلت روايي وي تصريح كرده‌اند.

زبير در رويداد مِحنت خَلق قرآن، رويكردي ميانه و زيركانه‌ در پيش گرفت و در پاسخ به پرسش اسحاق بن راهويه، هر دو ديدگاه، يعني رويكرد رسمي خَلق قرآن و نيز غير مخلوق بودن قرآن به باور محدثان، را بدعت خواند. شايد دليل او آن بود كه اين مفاهيم و اوصاف در سنت و نص صحيح اسلامي نيامده‌اند.

زبير از كار‌گزاران دستگاه عباسي بود. نگارش كتاب الموفقيات در قصه‌هاي تاريخي ـ اخلاقي به نام الموفق فرزند متوكل عباسي، نشانه اين واقعيت است. از ديگر آثار وي، اخبار العرب و ايامها، نسب قريش و اخبارها، اخبار الاوس و الخزرج، نوادر المدنيين، العقيق و اخباره و شماري تك‌نگاشته موضوعي درباره شاعران حجاز، شايسته ذكرند كه تنها بخش‌هايي از برخي باقي‌مانده و منتشر شده‌ است.

بر خلاف گزارش برخي منابع معاصر در الفهرست ابن نديم، كتابي با نام اخبار المدينه در ميان آثار زبير بن بكار ياد نشده است. ابن نديم در ميان 30 اثر از وي، به نوادر المدنيين و العقيق و اخباره درباره چاه‌ها، وادي‌ها و قصرهاي منطقه عقيق مدينه اشاره كرده و همين ‌گزارش در متون بعدي تكرار شده است. در سده نهم قمری ابن حجر عسقلانی (درگذشته 852ق؛ 827خ) در گزارش‌هاي مربوط به صحابه مدني و رخدادهاي مدينه، به متون مدينه‌شناسي بسيار مراجعه كرده و ‌گزارش‌هايي بي‌واسطه از اخبار المدینه زبیر بن بکار آورده است. سخاوي (د. 902ق؛ 875خ) نيز در فهرست كتاب‌هاي مدينه به اثري از زبير بن بكار اشاره كرده كه احتمالاً همان اثري است كه در كتاب‌شناسي‌هاي جديدتر با عنوان اخبار المدينه شناخته مي‌شود. خواه اين سه عنوان، يك كتاب و داراي موضوع واحد باشند و خواه آن‌ها را گوناگون تلقي كنيم، جز گزيده‌ها و اقتباس‌ها، نسخه‌اي از هيچ يك بر جاي نمانده يا به دست نيامده است.

درباره اين كتاب، دو ابهام اساسي وجود دارد: 1. آيا اخبار المدينه، نوادر المدنيين و العقيق در واقع يك اثرند يا چند اثر كه در سده‌هاي بعد، با جابه‌جايي مباحث، در نظر نويسندگان آميختگي يافته و ماهيت ويژه خود را از دست داده‌اند؟ بر پايه احتمال دوم، آن چه از زبير بن بكار در المناسك حربي و معجم الادباي حموي و ديگر مآخذ، بدون اشاره به نام كتاب، گزارش شده، شايد از مباحث گوناگون اين سه كتاب هم‌موضوع و نه تنها از اخبار المدينه برگرفته شده باشد. شاهد ديگر بر آميختگي و يكساني مباحث اين كتاب‌ها، ياد نشدن نام اخبار المدينه در الفهرست ابن نديم و كتاب‌شناسي‌هاي بعد است. اين‌كه ابن حجر از اخبار المدینه گزارش كرده، شايد پس از آميختگي ميان اخبار المدينه زبير و ابن زباله از جانب كساني باشد كه ابن حجر را دچار اين خطا كرده‌اند.

زبير بن بكار در مدينه‌شناسي شاگرد ابن زباله (د. حدود 200ق؛194خ) است و معمولاً ‌گزارش‌هايي كه در متون به طور مسند و مسلسل از زبير بن بكار آورده شده، به ابن زباله مي‌رسد. از اين رو به نظر مي‌رسد زبير صرفاً بازگوينده اخبار المدينه ابن زباله است و اثري مستقل در تاريخ مدينه ننوشته است. يك شاهد اين سخن آن است كه زبير همه كتاب ازواج النبي ابن زباله را روايت كرده و اين كتاب در منابع به نام زبير ثبت شده است. بررسي اين‌گونه گزارش‌ها نشان مي‌دهد كه زبير بن بكار در مباحث مدينه‌شناسي و سيره و مغازي، نقش راوي ابن زباله را دارد. دليل ديگر آن است كه سمهودي (د. 911ق؛ 884خ) كه معمولاً متون تخصصي و كهن مدينه‌شناسي را گزارش مي‌كند، از اخبار المدینه زبیر بن بکار جز دو ‌گزارش كوتاه درباره اراضي بني‌مَغاله و حُدَيله و مؤذن مسجد احزاب، گزارشي نياورده و در ديگر موارد اشاره كرده كه زبير آن‌ها را از ابن زباله برگرفته است. سمهودي به كتاب العقيق في المدينه زبير بن بكار درباره چاه‌ها، وادي‌ها و قصرهاي منطقه عقيق توجه ويژه كرده و بخش‌هايي از آن را گزارش و تلخيص نموده است.

به درستي روشن نيست كه كتاب اخبار المدينه تا چه هنگام در دسترس بوده و از كدام زمان گم شده است. ابواسحاق حربي (د. 285ق؛ 277خ) از هم‌روزگاران زبير بن بكار نخستين كسي است كه آگاهي‌هاي تاريخي ـ جغرافيايي او را با واسطه يحيي بن حسن علوي (د. 277ق؛ 269خ) گزارش كرده است. اين ‌گزارش‌ها درباره اِقطاع پيامبر به صحابه، افزوده بناي مسجدالنبي به دست وليد بن عبدالملك، مكان و موقعيت قبر فاطمه زهرا3، قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)، توصيف جزیره العرب و ‌گزارش از دو روستا به نام‌هاي بُناج و حِمَي ضَريّه است.

البكري (د. 487ق؛ 473خ) در وصف‌هاي جغرافيايي و مفهوم‌شناسي جاي‌ها بدون اشاره به اخبار المدينه، ‌گزارش‌هايي بيشتر از زبير بن بكار آورده است؛ مانند معناشناسي حجاز،‌گزارش درباره منطقه اَثَبَه در بقيع، منطقه اُكحُل در مدينه داراي نخل بسيار، وادي اِضَم و اَكاحِل،‌ تاريخ چاه بدر، خبر از قريه جَثجاثَه و جُرف در مدينه، وادي حرسان بني‌عجلان، وادي خَرَّار، شناسايي جبل عَير و روستاي فُرع، وادي لِقف و راه نَقم و وادي يَليل. ياقوت حموي (د. 627ق؛ 609خ) قلمروها و منطقه‌هاي جغرافيايي گمنام مدينه را به واسطه ‌گزارش‌هاي ابن زبير، فراوان شناسايي و معرفي كرده است. كتاب مهم ديگر كه ‌گزارش‌هاي ابن بكار را به شكل مستند آورده، الدرة الثمينه ابن نجار (د. 643ق؛ 624خ) است. منشأ ابن زباله‌اي كتاب زبير، در اين اثر كاملاً هويدا است؛ زيرا در سند همه گزارش‌هاي ابن نجار از زبير، نام محمد بن حسن بن زباله ديده مي‌شود. فيروزآبادي (د. 817ق؛ 793خ) باب دوم المغانم را از كتاب زبير و آثار ديگر گزارش مي‌كند. مطالب اين باب در بيان تاريخ نخستين ساكنان مدينه، درگيري اوس و خزرج با يهوديان، معرفي دژهاي مدينه، ارتباط قبايل و گروه‌ها، موقعيت منازل و محلات مدينه، و نيز خانه‌هاي پيرامون مسجدالنبي(صلي الله عليه و آله) است. برخي از مطالعه اين گزارش‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه فيروزآبادي كتاب زبير را ديده و به آن دسترسي داشته است. احمد بن عبدالحميد عباسي (سده دهم) نيز در باب دوم عمدة الاخبار همين آگاهي‌ها را از كتاب زبير گزارش كرده است كه نشان مي‌دهد يا كتاب زبير را در اختيار داشته يا آن را عيناً از المغانم برگرفته است. در همين كتاب، در جاي‌هاي گوناگون ضمن شناسايي جاي‌ها، نام‌ها و رخدادهاي كهن از دانش تاريخي زبير بن بكار، ‌گزارش‌هايي آمده است.

از مجموع اخبار اقتباس شده تاريخ‌نگاران و تراجم‌نگاران و مدينه شناسان از زبير بن بكار در موضوع مدينه، مي‌توان به اين نتيجه دست يافت كه تاريخ‌نگاري وي بر مبناي شيوه مورخان مدني است. شعر و ادب و نسب و تاريخ در اين‌گونه ‌گزارش‌ها به هم آميخته‌اند و نشانه‌هاي تاريخ‌نگاري قبايلي و جمع و تدوين روايات در كارهاي او آشكارند. وي از روايت‌هاي كهن‌تر، زمينه‌اي تاريخي فراهم كرده، مشاهدات خود را در آن‌جاي داده و به مكان‌ها و جاي‌هاي ناشناخته و روستاهاي دور مدينه سفر كرده، نام‌ها و ويژگي‌هاي آن‌ها را ثبت و ضبط نموده است. بخشي از آگاهي‌هاي او درباره مناطق ناشناخته و دور از دسترس مدينه، در كتاب‌هاي جغرافيايي مانند معجم ما استعجم و معجم البلدان بازتاب يافته‌اند.

 


 

سفرنامه ابودلف

یکی از منابع جغرافیایی سده های نخستین اسلامی، سفرنامه ابودلف است. برای آگاهی از ویژگیهای این اثر، ادامه مطلب را ببینید.
ادامه نوشته

مكاتب جغرافيا نويسي

نوشته محمد نبي ميرزايي 

پيدايش مكاتب جغرافيايي در اسلام

آثار جغرافيايي را كه در طول قرون سوم و چهارم فراهم گرديده است مي‌توان به دو دسته‌ي كلي تقسيم كرد:

1. متوني كه درباره‌ي جهان به طور كلي نوشته شده ولي امپراتوري عباسيان در آنها با تفصيل بيشتري آمده است و در اين آثار سعي شده است تمام اطلاعات غير مذهبي كه در نوشته‌هاي عمومي اسلامي جايي نداشته است گنجانده شود و به همين سبب اين دسته از آثار را متون جغرافيايي غيرمذهبي اين دوره ناميده‌اند. نويسندگان اين آثار وضع جغرافيايي و شبكه‌ي راههاي دوره‌ي عباسيان را توصيف كرده و مطالب مربوط به جغرافياي رياضي، نجومي، طبيعي و انساني و اقتصادي را به رشته‌ي تحرير درآورده‌آند. نمونه‌ي برجسته‌ي اين گونه جغرافيدانان عبارتند از: ابن خردادبه، يعقوبي، ابن فقيه قدامه و مسعودي. از آنجا كه عراق در اين دوره مهمترين مركز تعليمات جغرافيايي بوده است و بيشتر جغرافي‌دانان بدانجا تعلق داشته‌آند مي‌توان براي سهولت امر عنوان مكتب عراقي را براي آنها به كار برد.

2. متوني كه توجه خود را به جهان اسلام محدود ساخته و نمونه‌ي برجسته‌ي اين‌گونه جغرافي‌دانان عبارتند از: اصطخري، ابن حوقل و مقدسي و به اين افراد كه از ابوزيد بلخي پيروي كرده‌اند مي‌توان به پيروان مكتب بلخي تعبير نمود.

مكتب عراقي و جغرافيا نويسان مشهور آن

بعد از آنكه بغداد به پايتختي امپراتوري عباسي انتخاب گرديد، عراق طبيعتاً جايگاه مركزي و سياسي با اهميتي در جهان اسلام بدست آورد و به همين دليل مي‌بينيم يعقوبي مركز جهان (صورة الارض) را عراق مي‌داند و مركز عراق را بغداد، زيرا اين شهر نه تنها بزرگترين شهر جهان و داراي شكوهي بي‌نظير بود بلكه مركز حكومت بني‌عباس نيز به‌ شمار مي‌رفت و به خاطر همين يعقوبي كتاب البلدان خود را با توصيف بغداد شروع مي‌كند. ابن خرداذبه و مسعودي نيز درباره‌ي عراق نظر مشابهي با يعقوبي دارند. پس مي‌توان يكي از ويژگيهاي مكتب عراقي را اين دانست كه پيروان مكتب عراق غالباً عراق را مركز عالم مي‌دانند.

برخلاف اين جغرافي‌دانان يادشده قدامه و ابن فقيه نيز كه پيرو مكتب عراقي هستند را مي‌بينيم كه عربستان و مكه را بر عراق و بغداد مقدم مي‌دارند و به همين دليل مشاهده مي‌كنيم كه قدامه در كتاب خود تمام راههايي را كه به مكه ختم مي‌شود قبل از راههايي شرح داده كه به بغداد ختم مي‌شود و همچنين قدامه و ابن فقيه براي بغداد (عراق) از آن جهت اهميت قائل هستند كه پايتخت مملكت الاسلام است و به اين ترتيب آنان بغداد را با اهميت مي‌شمارند از نگاه سياسي و اداري.

يكي از ويژگيهاي مهم آثار ابن خرداذبه و يعقوبي و قدامه در اين است كه مطالب آنان به ترتيب چهار جهت اصلي يعني مشرق و مغرب و شمال و جنوب و براساس تقسيم جهان به چهار بخش تنظيم و توصيف شده است و اين روش توصيف از روش جغرافي‌دانان ايراني نشات گرفته است.

مكتب بلخي و جغرافيانويسان مشهور آن

همانطور كه قبلاً نيز ذكر شد اشخاصي مانند اصطخري و ابن حوقل و مقدسي از شخصي به نام ابوزيد بلخي پيروي كردند و به اين ترتيب مي‌توان از اين افراد به عنوان مشهورترين جغرافيانويسان مكتب بلخي ياد نمود و بايد اين نكته را نيز فراموش نكنيم كه جغرافيانويسان مكتب بلخي خدمات زيادي به جغرافياي اسلامي كردند زيرا آنها نه تنها دايره‌ي بحث خودشان را به سرزمينهاي اسلامي محدود ساختند (برخلاف جغرافيانويسان مكتب عراقي كه آنها از كل جهان بحث مي‌كنند) بلكه آنان به دنبال مطالب و احاديثي مي‌گشتند كه با آموزه‌هاي اسلام و با كتاب و سنت مطابقت داشته باشد و به عنوان مثال آنها جهان را به پرنده‌اي بزرگ تشبيه مي‌كردند و اين تشبيه ماخوذ از حديثي بود كه از عبدالله بن عمروبن عاص روايت شده بود و يا مثلاً آنها طبق سوره‌ي فرقان آيه‌ي 53 معتقد بودند كه خشكيهاي زمين به شكل دايره بوده است و آن در احاطه‌ي بحر محيط قرار داشته است و از آن دو خليج (مديترانه و اقيانوس هند) به داخل خشكيها راه مي‌يافت بدون اينكه به هم متصل گردند و اين دو برزخ در درياي قلزم از همديگر جدا مي‌شدند و اين مفهومي بود كه آنان از قرآن اقتباس كرده بودند.

بنابراين، مكتب بلخي برخلاف مكتب عراقي به جهان اسلام بيشتر توجه دارد تا جايي كه پيروان مكتب بلخي مكه را مركز عالم مي‌دانند و جغرافياي آنها جغرافياي مذهبي مي‌باشد.

تقسيمات جهان برحسب دو مكتب

تقسيمات جغرافيايي جهان براساس دو مكتب متفاوت مي‌باشد. مثلاً مكتب عراقي غالباً بعد از اينكه جهان را به بخش معمور و غيرمعمور تقسيم‌بندي مي‌كند قسمت معمور جهان را به هفت اقليم قسمت مي‌نمايد همانطوري كه مسعودي مي‌نويسد: ((كل ما كان من الارض معموراً فهو مقسوم بسبعة اقسام يسمي كل قسم منها اقليماً)) ولي برخلاف جغرافي‌دانان مكتب عراقي، جغرافي‌دانان مكتب بلخي جهان را به اقاليم متعددي تقسيم مي‌كنند.

ويژگيهاي مكتب عراقي

1. مركز عالم عراق مي‌باشد؛

2. تقسيم اقاليم به اقاليم سبعه؛

3. جغرافيا، جغرافياي جهان است؛

4. جغرافياي طبيعي، رياضي، نجومي، انساني و اقتصادي مي‌باشد؛

5. جغرافياي غيرمذهبي مي‌باشد.

ويژگيهاي مكتب بلخي

1. مركز عالم مكه مي‌باشد؛

2. جهان را به پرنده‌اي تشبيه كرده‌اند؛

3. جغرافيا، جغرافياي جهان اسلام است؛

4. اقاليم متعدد هستند؛

5. جغرافياي جهان اسلام مي‌باشد؛

6. جغرافياي مذهبي.

كتاب صور الأقاليم

هفت كشور يا صور الاقاليم

اين كتاب از مؤلفي ناشناخته در سال 748 هجري قمري براي كتابخانه امير مبارز الدين محمد (759 ـ 713 هجري قمري) از سلاطين آل‌مظفر كرمان نوشته شده است. تصحيح و تحشيه آن را دكتر منوچهر ستوده انجام داده و انتشارات بنياد فرهنگ ايران در سال 1353 شمسي در تهران با مقدمه‌اي مشتمل بر سي و هفت صفحه و 137 صفحه متن آن را منتشر كرده است.

دكتر منوچهر ستوده نام كتاب را در منابع و فهرست‌ها، مختلف يافته و از ميان چندين نام از جمله شرح اقاليم سبعه، عجايب البلدان و هفت اقليم، عاقبت دو نام هفت كشور و صور الاقاليم را براي آن برگزيده است.

نقدهاي پيرامون محتوا و مؤلف كتاب

اين كتاب در دو باب، باب اول دو فصل و باب دوم در هفت فصل در علم جغرافيا است كه عجايب عالم نيز در آن شرح داده شده است. كتاب ميان قرن ششم تا دهم كه دوره تلفيق نام دارد نگاشته شده است. در اين دوره نشانه‌هاي انحطاط و آشفتگي مداوم در كتب جغرافيايي مسلمين به چشم مي‌خورد. به استثناي آثار كساني چون ادريسي و ابوالفداء، سطح عمومي نوشته‌ها در مقام مقايسه با كتب  دوره قبل پايين بوده است. روحيه علمي و انتقادي نسبت به موضوع جغرافيا و تأكيد بر اعتبار و اصالت اطلاعات كه شاخص كار نويسندگان پيشين به شمار مي‌رفت، جاي خود را به تلخيص و  نقل معلومات سنتي و نظري از كتب نويسندگان گذشته داده است.

كتاب هفت كشور يا صور الاقاليم به سبك كتب جغرافي نگاري عراق، ربع مسكون را به هفت اقليم تقسيم نموده و شيوه تقسيم اقاليم در آن از خط استوا تا قطب شمال است. هر اقليم درجاتي مختلف دارد و از شرق به غرب، آن اقاليم را شرح مي‌دهد.

عجايب مذكور در اين كتاب بيشتر غير طبيعي است و نمي‌توان امروز آن‌ها را پذيرفت؛ مانند: كرمي كه با لگد كردن آن آب گنده شود، يا شنيدن آواز فلك كه از سائيدن افلاك بر يكديگر بر‌مي‌آيد. در مقابل مطالبي هم دارد كه بسيار دقيق و علمي است، نظير شرحي درباره كرم ابريشم، يا بياني كه درباره روزهاي بيست و سه ساعته و بيست و چهار ساعته نوشته است.

كراچكوفسكي نام مؤلف كتاب را محمد‌بن يحيي، نام كتاب را صور اقاليم سبعه و آن را از كتب جغرافي كيهان نگاري مي‌داند كه حافظ ابرو از آن در كتابش استفاده كرده است. متون كيهان نگاري آن دسته از كتاب‌هايي بوده كه نويسنده در آن علاوه بر جغرافيا به كيهان‌شناسي، نظام گيتي، نجوم و امثال آن نيز مي‌پردازد. به نظر مي‌رسد كه هدف عمده اين كتاب‌ها آن بوده است كه دانش مربوط به جهان را به صورت منظم و يك‌جا براي استفاده خواننده معمولي عرضه كند. در اين گونه كتاب‌ها مؤلف از نوشته‌هاي سابق استفاده مي‌كند اما به طور كلي نسبت به مطالب هيچ‌گونه نظر انتقادي ابراز نمي‌شود و مسائلي كه از سر كنجكاوي و پژوهش طرح شده باشد به ندرت به چشم مي‌خورد. عاملي كه نويسندگان را به نوشتن چنين آثاري تشويق مي‌كرد، همانا انحطاط در تعليم و تعلم بود كه جريان دانش جغرافيا نيز از آن بي‌نصيب نمانده بود.

كتاب هفت كشور يا صور الاقاليم مورد توجه ديگر مستشرقان نيز بوده است. كتابي است كم حجم كه مبين درك عمومي و معتقدات زمان تحرير آن است. اين كتاب در اصل نقشه و جدول هم داشته و در آن نام شهرها كه در زمان مؤلف به يوناني و در قديم‌تر به عربي بوده، به همراه خطوط مسير تابستاني و زمستاني خورشيد و ماه رسم شده بوده است. اما اين نقشه و جدول به دست ما نرسيده است. مؤلف به ولايات سفر كرده و از مشاهدات خود نيز در كتاب آورده است و مردي بوده اهل مطالعه و مطلع از علم نجوم و تفسير.

تصحيح و تعليقات كتاب

نسخه خطي اصل براي تصحيح، به نام هفت كشور در كتابخانه ملي تبريز موجود بوده است كه مصحح آن را با نسخ پاريس، لنينگراد و كتابخانه ملي مقابله كرده است و از نسخ ناقص ديگر هم بهره گرفته است. در كل مصحح از بيست و دو نسخه استفاده كرده است. با اين حال موارد اختلافي نسخه اصلي با نسخه روسيه فهرست شده و نسخه روسيه اضافاتي از جمله كتاب‌سوزي اسكندريه را دارد. در آخر كتاب مصحح فهرست تعليقات و تصحيحات و نيز فهرستي عمومي از اسامي اشخاص، مكان‌ها، برخي اصطلاحات و حوادث را آورده است.

 

محتواي فصول باب اول كتاب

در خطبه كتاب سلام به تمام اصحاب رسول خدا داده شده است اما در متن كتاب از امام جعفر صادق و امام رضا با عنوان امام ياد شده است. تعيين گرايش مذهبي مؤلف به اين ترتيب دشوار است.

مؤلف پس از خطبه دليل تأليف خود را كه امر امير مبارز‌الدين بوده، آورده است و گفته كه در كتابش به حكايات تاريخي نيز استشهاد نموده و رساله را در دو باب ايراد كرده است:

باب اول بر دو فصل: فصل اول در ذكر كره زمين و مقدار مساحت آن و معرفت طول و عرض بلدان و خواص مواضع. فصل دوم در ذكر آفاق جنوبي و خط استوا و ما‌يتعلق به. در اين فصل به عجايب اين آفاق نيز پرداخته شده و حكايتي نيز از عاقبت جويندگان رود نيل آمده كه موفق نبوده‌اند.

كروي بودن زمين و آثار و نتايج وجود خشكي در  سوي ديگر آن

نويسنده در ابتداي فصل اول از باب اول تصريح دارد كه «حق جل و علا زمين را كروي آفريده و قريب سه ربع آن را مستور گردانيد و يك ربع مكشوف، و اين ربع را ربع مسكون مي‌خوانند و آب درياي محيط گرد آن سه ربع ديگر بر آورده.» اين مفهوم كه زمين گرد است نه مسطح و در مركز عالم قرار دارد، براي اولين بار به گونه‌اي درست و منظم در عصر مأمون (198 ـ 218 هجري قمري) در تفكر جغرافيايي مسلمانان راه يافت؛ زيرا از زمان منصور عباسي به بعد آشنايي بيش از نيم قرن مسلمانان با جغرافياي هندي، ايراني و يوناني باعث ايجاد انقلابي در تفكر آنان شده بود. از آن پس آيات قرآني، و نيز احاديثي كه با خلقت جهان، جغرافيا و امثال آن ارتباط پيدا مي‌كرد، فقط بدين منظور مورد استفاده قرار مي‌گرفت كه براي آثار جغرافيايي تأييد مذهبي كسب نمايند، يا اين‌كه مسلمانان را به تحصيل جغرافيا و نجوم ترغيب كنند.

مؤلف نيم‌كره جنوبي زمين را غير قابل مشاهده فرض كرده است؛ بنابراين ابتداي عرض زمين را خط استوا گرفته و مبدأ طول زمين را جزيره خالدات در مغرب يا به   قول حكماي هند موضع گنگدز در مشرق. هم‌چنين مؤلف حدس مي‌زند كه در پشت نيمكره جنوبي نيز بايد خشكي باشد. استدلال او بر مسكون‌ بودن طرف ديگر زمين چنين است:

حكما مي‌گويند كه چون دايره معدل النهار با دايره منطقه البروج كه آن دو دايره عظيم‌اند از فلك اطلس و فلك ثوابت مقدار بيست و سه درجه و نيم از همديگر تجاوز نكرده‌اند از اين نسبت كه بعضي از زمين سر از درياي محيط برآورده و مكشوف گشته، مي‌بايد كه ربع ديگر مقابل اين ربع كه عروض آفاق آن جنوبي بود مسكون باشد كه اگر دو دايره بكشند كه هر يك را مركزي بود و به دو نقطه مقابل تقاطع كند، البته ميل از دو طرف واقع شود و چون ربع مسكون به سبب ميل فلك البروج است از دايره معدل النهار ربعي ديگر مسكون باشد و عالمي ديگر باشد و چون ما را روز باشد ايشان را شب باشد و بر عكس. چون ما را بهار باشد ايشان را خريف بود و برعكس. مغرب ما مشرق ايشان است و بر عكس.

سپس مؤلف حكايتي نقل مي‌كند كه پادشاه مغرب به خاطر آب گرفتگي جزاير خالدات كساني را فرستاد تا بداند ماوراء آن چيست؟ آن عده در آب، كشتي ديگري را ديدند كه از آن طرف مي‌آيد و به لغتي نامفهوم سخن مي‌گويند. به اشاره و قرينه فهميدند كه مطلوب هر دو يكي بوده است. از نظر نويسنده اگر اين حكايت درست باشد دليل است كه ربعي ديگر از كره زمين كه مغرب ما مشرق آن‌ها است، مسكون است.

ابوريحان بيروني از دانشمندان قرن پنجم هجري هم در كتاب قانون مسعودي صفحه 100 به بعد، ضمن طرح نظر حكماي يوناني در باره كروي بودن زمين خود از روي اختلاف طول روز در دو شهر روي يك نصف‌النهار و نيز اختلاف ديد ناظر زميني نسبت به تعداد ستارگان در قطب وقتي از شمال به جنوب سفر مي‌كند، مستقلاً برهان مي‌آورد كه زمين در جهت طول و عرض جغرافيايي كروي است و جاي هيچ‌گونه شك و شبهه‌اي هم نيست.

شهاب الدين احمد العمري (700 ـ 749 هجري قمري)، در كتاب مسالك الأبصار في ممالك الأمصار صفحه 45، چنين استدلال مي‌كند: كسي كه خورشيد و ساير ستارگان را از محل طلوع تا محل غروب آن‌ها مشاهده و دنبال كند، در مي‌يابد كه آن‌ها كروي هستند، زيرا از نقطه‌اي طلوع مي‌كنند و در مسيري قوسي شكل به وسط آسمان مي‌آيند، سپس همان‌گونه زوال مي‌كنند و از نظر غايب مي‌شوند و مسيري نيم‌دايره پيموده مي‌شود. پس ضرورتاً آن گاه كه از نظر ناپديد مي‌شوند، نيم ديگري از حركت دايره‌اي خود را طي مي‌كنند تا به محل طلوع خود مي‌رسند.

با اين‌كه مسلمانان به كروي بودن زمين و احتمال زندگي در سوي ديگر آن پي‌برده بودند؛ اما آنان به آثار و نتايج اين نظر توجه نداشتند و هرگز در پي لشكر‌كشي و فتح آن نيفتادند؛ زيرا انگيزه‌‌هايي كه موجب پيدا شدن قاره آمريكا به وسيله اروپائيان شد، در مسلمانان وجود نداشت. مسلمانان بر بخش بزرگي از آسيا و آفريقا و اروپا مسلط بودند و اين مانع از عبور آزاد و دسترسي اروپائيان به ادويه و كالاهاي هند بود. به خصوص وقتي كه امپراتور عثماني در اوج اقتدار خود بود، اروپائيان به فكر پيدا كردن راه دريايي به هند افتادند و از سر اتفاق به قاره آمريكا رسيدند و پنداشتند كه به هند رسيده‌اند.

به دليل كمبود امكانات و عدم انگيزه، مسلمانان در پي آزمايش علمي و دستيابي به خشكي‌‌هاي آن سوي زمين بر نيامدند و حال آن‌كه اروپائيان انگيزه لازم را داشتند. برخي از تلاش‌هاي فردي يا جمعي كه از سوي مسلمانان در پيمودن عرض اقيانوس اطلس صورت گرفته بود، به صورت بسيار مبهم در منابع وجود دارد؛ اما اين تلاش‌ها ثمره‌اي از نظر استيلاي مسلمانان بر قاره آمريكا پيش از اروپائيان، در بر نداشت.

 

محتواي فصول باب دوم كتاب

باب دوم كتاب مشتمل بر هفت فصل است به اين ترتيب: فصل اول در ذكر اقليم اول و ماينسب اليه، فصل دوم در ذكر اقليم ثاني؛ فصل سوم در ذكر اقليم ثالث و اين بزرگترين فصل كتاب است. فصل چهارم در ذكر اقليم رابع، فصل پنجم در ذكر اقليم خامس، فصل ششم در ذكر اقليم سادس، فصل هفتم در ذكر اقليم سابع و نهايت عمارت ربع مسكون از طرف شمالي و موضعي چند كه اختلاف روز و شب بسيار است و نامسكون زير قطب معدل النهار.

تقسيم‌بندي هفت گانه اقاليم به ترتيب مذكور از جانب مؤلف به طور يكسان نبوده و اقليم اول را مؤلف عرض بيشتر داده به واسطه آن‌كه اكثر دريا است. هم‌چنين عرض اقليم دوم از پنج اقليم ديگر زياده است كه غالب، بيابان‌هاي بي‌عمارت و سرد سيرهاي سخت است. طول اقليم اول از مشرق تا مغرب بيش از اقليم دوم و اقليم دوم بيش از اقليم سيم و هم‌چنين تا هفتم است، به سبب آن‌كه درياي محيط است، مساحت زمين كم مي‌شود.

در فصل اول از باب دوم در ضمن ذكر آفاق اقليم اول، مؤلف به اين سؤال كه چرا بر سر كوه بلند آواز فلك شنيده نمي‌شود و غير از صبح و شام كه آفتاب بر قله است، باقي روز در تاريكي است؟ چنين پاسخ مي‌دهد كه هر كوهي كه بلندتر باشد به فلك نزديك‌تر نيست؛ زيرا زمين پر از فراز و نشيب است و نيز گاهي غبار و بخار آب مانع بر آمدن آوازها است. جواب قسمت دوم سؤال اين‌كه سايه كوه و انبوهي جنگل بر دامن آن مانع رسيدن شعاع آفتاب بر پهناي قله تا كف دره است. سپس حكايتي ذكر كرده باقي آفاق اقليم اول و برخي عجايب آن را باز‌گو مي‌كند. مؤلف چون معتقد است بچه كرگدن هفت سال در شكم مادر مي‌ماند و در اين مدت گاهي سر بر آورده از بيشه علف مي‌خورد، به اين سؤال پاسخ مي‌دهد كه فضله علفي كه بچه كرگدن خورده در شكم مادرش به كجا مي‌رود؟ جواب اين است كه فضله تحليل مي‌رود و نيز براي مادر تحمل فضله كم بچه نسبت به خود آن آسان است. در پي اين جواب ديگر عجايب، ذكر آفاق و حكايات را مي‌آورد.

در فصل ثاني سخن از چين و عجايب آن شروع شده و با طرح شعر و حكايت ابرهه ادامه مي‌يابد. در فصل ثالث از كرم ابريشم و زنبور عسل سخن رفته است و نيز ديگر عجايب بلادي چون هند، سيستان، همدان، مصر و شام همراه با حكايات متعدد از اردشير، حضرت رسول، قحطي مصر و سؤال از زلزله كه چرا در حالت زلزله موضعي به موضع ديگر رود و كوهي به كوهي نزديك شود؟ جواب اين است كه زمين تخلخل دارد، در محل زلزله زمين به زمين ديگر و كوه به كوه ديگر نزديك آيد و براي روشن شدن جواب چند مثال آورده است. در ادامه از نواحي مصر، حكماي يونان، سيمرغ، دين يهود و سواحل مصر ياد كرده است.

در فصل رابع ضمن بحث از عجايب و اقاليم شرق چون خطا، مؤلف به دهلي پرداخته كه مردم آن به تدبير حكيمي كه دو سال قبل از   طوفان نوح از  روي قران كواكب آمدن باران و طوفان را دريافته بودند، با كاشتن كدو، خالي كردن درون آن‌ها و سوار شدن برآن‌ها از طوفان نوح بي‌خبر از رسالت او جسته‌اند. در اين فصل هم‌چنين به اين سؤال پاسخ داده شده كه چگونه طوفان نوح براي آن حكيم قابل پيش‌بيني بوده است؟ جواب آن است كه سير آفتاب و ماه سبب پيدايش اوقات است و از نظم گردش كواكب به دقت مي‌توان اين پديده‌ها را معلوم كرد. در دنباله از ورود آل برمك به دربار عرب در عهد عبدالملك مروان خبر مي‌دهد. مؤلف گويد عبدالملك برامكه( آل‌برمك) را به دليل آن‌كه عرب طريق وزارت و تدبير ملك نمي‌داند، به خدمت گرفت و برمك جد آنان بود كه در زمان عبدالملك به خدمت او در آمد. خالد پسر برمك در طي خلافت عبدالملك تا ابتداي حكومت آل عباس مسلمان شد (برمكيان در زمان عباسيان تا هارون به قدرت چشم‌گيري رسيدند و به دست هارون از بين رفتند). در ادامه اين فصل ذكر خراسان و اقاليم آن و چندين حكايت ديگر آمده است. در اواخر اين فصل به اين مناسبت كه در شمال اقليم چهارم، مملكت روم است، در ضمن ذكر برخي از شهرها، عجايب و حكاياتي چند از فرنگ و حكماي قديم يونان، سخن از ساخت عينك در فرنگ هم رفته است.

در فصل خامس از اقصاي مشرق و اول موضع آن يعني محالات يأجوج و مأجوج ياد مي‌شود و سپس بلاد و كوه‌هاي تركستان و اطراف خزر و پس از آن نام‌هاي روم، قسطنطنيه و قبرس و صفت درياي بعد از آن و شهر‌هاي مغرب چون طرطونه و برخي عجايب آن‌ها ذكر شده است. در فصل سادس از سرزمين‌هاي اطراف خزر، تبت، نواحي  بلغار و روس نام برده شده و در فصل سابع چون در اقليم هفتم عمارت كمتر و جانوران بسيار است، پس از ذكر كوه‌ها و درياچه‌هاي اين اقليم، حكايتي از ارسطاطاليس حكيم يوناني نقل كرده كه اسكندر را از وجود حيواني در كوه قاف از كوه‌هاي اقليم هفتم خبر داد. ديدن اين حيوان باعث مرگ فرستادگان اسكندر به جانب اين كوه شده بود. ارسطاطاليس چاره در اين ديد كه آيينه‌اي بسازند و تصوير حيوان را به خودش نشان دهند تا بميرد آن‌گاه در مورد اين جانور به اين سؤال پاسخ داده مي‌شود كه چگونه اين همه مدت جانور خود را مي‌ديد و نمي‌مرد. جواب اين است كه آن زهري كه در دهان حيوان است علت مرگ آن نمي‌شود؛ زيرا بودن زهر در دهان حيوان طبيعي است و علت هلاك كننده در سر و چشم آن بوده است. در ادامه به اين سؤال پاسخ مي‌دهد كه چرا دو عدد از اين نوع جانور كه همديگر را مي‌بينند هلاك نمي‌شوند؟ جواب آن است كه اين دو همديگر را به حال طبيعي نه به چشم دشمن مي‌بينند، اما وقتي اين جانور خود را در آيينه مي‌بيند به شكل غير طبيعي و از ديد دشمن مي‌بيند و باعث هلاك خود مي‌شود. آن‌گاه حكايتي از ابن‌مسكويه و بعد ساير بلاد اقليم را با حكايات و عجايب آن مانند جزيره زنان مي‌آورد. مردان در وقت معيني در اين جزيره وارد و از زنان خود استمتاع مي‌برند و اين زنان فرزندان ذكور خود را از چهار سالگي به بعد از جزيره بيرون مي‌كنند. هم‌چنين در اين اقليم از برطانيا همان بريتانيا ياد شده است.

 

احسن التقاسيم نوشته مقدسي

اين نوشته به كوشش همسر گرانقدرم خانم منيژه رضاپور تهيه شده است.

شرح حال مقدسى (335 تا 381 ه.ق)

نام و نسب مقدسى‏

نام او شمس الدين ابوعبدالله محمد بن احمد است مقدسى به شهر بيت المقدس نسبت داده مى‏شود. به لحاظ مكان‏هايى كه ديده و يا اعمال و مهارت‏هاى او، صفت‏ها و لقب‏هاى متعددى برايش گفته شده كه در كتاب «احسن التقاسيم... » نيز آمده است مانند: فلسطينى، مصرى، خراسانى، فقيه، صوفى، ولىّ، زاهد، تاجر، جهانگرد، مؤذن، خطيب، حنفى، كردى، دانشمند، استاد و غيره.

هم چنين گاهى نام خود را تغيير مى‏داد تا بتواند در گروه‏هاى مختلف نفوذ كرده و بر جايگاه حقيقى و منزلت آنان آگاهى پيدا كند.

جدش بنّاء مشهورى در فلسطين بود و به درخواست احمد بن طولون (حاكم مصر و شام) دروازه‏هاى شهر عكا را ساخت و مقدسى مى‏گويد كه نام جدش روى ديوار شهر عكا نوشته شده است. نسب مادرش به شهر بيار در قومس (دامغان كنوني) برمى‏گردد يعنى همان محلى كه جدش ابو الطيب از آنجا به بيت المقدس مهاجرت كرد.

ولادت، رشد يافتن و علم آموختن مقدسى‏

به دليل اين كه مقدسى كتاب احسن التقاسيم را در سن 40 سالگى در سال 375 ه. نوشته است، مى‏توان دريافت كه ولادت او تقريبا در سال 335 ه. بوده است. در مورد دوران رشد او اطلاعات چندانى نداريم فقط مى‏دانيم كه او در شام رشد يافته و در 20 سالگى در مكه بوده است ولى سبب رفتن او به مكه روشن نيست.

مقدسى در طفوليت به بغداد منتقل شد و در نزد علما و دانشمندان به فراگيرى علم و فقاهت پرداخت و اولين استاد او ابو الحسين قزوينى بود. او با كتابخانه‏هاى بغداد انس گرفت و شيفته علم جغرافيا گرديد؛از اين رو به كتاب‏هاى جغرافى نويسان پيشين مراجعه نمود و بعد از مطالعه عميق پى برد كه بيشتر اين كتاب‏ها بر اساس مشاهده حضورى نويسنده صورت نگرفته و در برگيرنده اطلاعات درست نيستند. او با اعتماد بر خويش براى جبران غفلت نويسندگان پيشين و نقص كار آن‏ها، مسافرت خود را به شهرها و مناطق مختلف آغاز نمود.

اقامت او در برخى سرزمينها مثل يمن گاهى يكسال و در بعضى جاها چند روز طول مى‏كشيد و نوشته‏هاى خود را بر اساس مشاهده خود و نقل از افراد موثق آغاز نمود، و با همه طبقات مردم، گروه‏ها و مذاهب ارتباط داشت، و به منظور استفاده از كتابخانه‏ها و نقشه‏هاى جغرافيايى و اطلاعات حاكمان و اميران و افزايش مهارت خود در بيشتر مناطق با آن‏ها ارتباط برقرار مى‏كرد.

او در طول سفر، روزگار سخت و متناقضى را تجربه كرده، از يك سو گاهى به كار تجارت مى‏پرداخت و گاهى او را از مسجد بيرون مى‏راندند و در اين شرايط دشوار براى بدست آوردن هزينه زندگى به انجام دادن كارهايى مانند جلد گرفتن كتاب و حتى اجير شدن براى حمل كالا روى آورد.

و از سوى ديگر منصب‏هايى چون امامت مساجد و امين بودن نزد برخى حاكمان و اميران را عهده‏دار گرديد و پيشنهاد اداره اوقاف نيز به او شد، امّا اين تناقض‏ها در سختى و راحتى زندگى، او را از نوشتن باز نداشت.

وفات مقدسى‏

به دليل عدم ذكر زمان وفات او در منابع، تعيين تاريخ خاصى براى وفات او مشكل است امّا چون مقدسى نام خليفه عباسى الطائع را كه از 363 تا 381 ه. خلافت مى‏كرده، ذكر كرده و از طرف ديگر نام القادر را كه بعد از الطائع خلافت مى‏كرده، نياورده است؛مى‏توان تاريخ وفات او را تقريبا سال 381 ه. دانست.

مسافرت مقدسى‏

مسافرت او فقط در محدوده قلمروهاى اسلامى صورت گرفت زيرا خود او نيز نامى از شهرهاى ديگر نبرده است. او مسافرت‏هاى خود را در قرن چهارم هجرى از شرق تا غرب مملكت اسلامى به جز قلمرو اندلس و سند آغاز نمود، امّا اطلاعات او در مورد اندلس همان طور كه خود در كتابش اعتراف كرده از زائران اندلسى كه در سال 377 ه. به مكه رفته بودند، نقل كرده است و به خاطر اين كه خودش آن منطقه را نديده و از شنيده‏ها نقل كرده است، نوشته‏هاى او درباره اندلس مبهم و به دور از واقعيت مى‏باشد. با اين حال نوشته‏هاى او در اين باره خالى از فايده نيست و اگر گفته مى‏شود اطلاعات كتاب مقدسى با ارزش است مبالغه‏اى در كار نيست.

امّا اطلاعات مقدسى در مورد سند به دليل نقل از شنيده‏ها همانند گزارش‏هاى او درباره ديگر شهرهاى اسلامى، كامل نيست. گرچه تاريخ نگاران در مورد سفر او به صقليه (سيسيل) شك دارند امّا چون اطلاعات او در اين باره روشن و بى ابهام است. مى‏توان شواهدى بر مسافرت او به صقليه به دست داد.

مذهب مقدسى‏

گر چه مقدسى پيرو مذهب ابو حنيفه بود و آن را برتر از ديگر مذاهب مى‏دانست ولى به دليل سخنان ستايش‏آميز او درباره على (ع) و دفاع از ايشان، مى‏توان گفت كه گرايش به درستى راه على (ع) و ضديت با معاويه داشته و در برخى جاها نيز به گفته‏هاى على (ع) استشهاد كرده و در بعضى حوادث از ايشان دفاع كرده است. يكى از اين موارد اين است كه روزى در مسجد جامع واسط خطيب معاويه را ستايش كرد، مقدسى به خطيب اعتراض كرد و خطيب مردم را بر ضد او تحريك نمود، امّا برخى از كاتبان حاضر در مجلس به دليل آشنايى او را از هلاكت نجات دادند.

آثار مقدسى‏

تلاش‏هاى علمى مقدسى در كتابش «احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم» روشن و گوياست كه در نتيجه مسافرت‏هاى فراوان و تجربه او در علم جغرافيا بدست آورده است. او كتاب خود را در سن 40 سالگى كه سن كمال فكر و انديشه است، نوشت. خود او مى‏گويد: «با همه اطمينان و فراهم بودن شرايط، نوشتن كتاب را تا 40 سالگى و مسافرت به همه قلمروها به تأخير انداختم». مقدسى بعد از اين كه دست نويس خود را بر علما و بزرگان و بويژه عالم خراسانى سيد ابو الحسن على بن الحسن عرضه داشت، آن را در شهر شيراز به نگارش درآورد.

كتاب مذكور در دو نسخه دست نويس يافت شد كه يك نسخه آن بر اساس الفاظ مقدسى در سال 375 ه. و نسخه دوم كه ياقوت حموي از آن بهره برده در سال 378 ه. كامل شده است. در يكى از نسخه‏ها به سامانيان و در ديگرى به فاطميان گرايش دارد به نظر مى‏رسد گرايش او به سامانيان دور از انتظار نباشد زيرا دربار سامانى از بزرگترين دربارهاى قلمرو اسلامى است و علما و اديبان را در آن جمع كرده است و مقدسى نيز از سيره و روش آن‏ها تمجيد مى‏كند. امّا گرايش او به فاطميان در نسخه ديگر شايد به لحاظ علاقه‏اش به علويان باشد.

احسن التقاسيم اولين بار توسط اشپرانگر كه نسخه خطى كتاب را از هند آورد، به اروپا شناسانده شد. اين كتاب در قسمت دوم از مجموعه المكتبة الجغرافية العربية در ليدن هلند و در سال 1877م به همراه ترجمه لاتين آن چاپ شد. چاپ دوم آن سال 1906م به همراه ترجمه فرانسوى و شرح و تعليق، صورت گرفت. و هم چنين سال 1897-1901م در ضمن جزء اول المكتبة الهندية با مقدارى اختصار به چاپ رسيد و به قلم «رانكينگ» و «آزو» ترجمه شد. نسخه خطى ديگرى نيز در قسطنطنيه با عنوان «كتاب الاقاليم» وجود دارد.

مقدسى در يك جا به صراحت مى‏گويد كه در 375 ق 40 ساله و در مركز فارس بوده، و تأليف كتاب را به پايان برده است. وى همچنين گويد كه دو سال بعد آن را در مكه به يك عالم اندلسى عرضه كرده است. اما باسورث بر پايه عبارتى از احسن التقاسيم چنين حدس مى‏زند كه اين اثر در پايان دوران سعد الدوله پسر سيف الدوله حمدانى (د 381 ق) تأليف شده است، زيرا در احسن التقاسيم (ص 375) از حكومت خاندان حمدانى بر شهر بدليس به صورت گذشته ياد مى‏شود.

كتاب بر يك پيش گفتار و دو بخش تقسيم شده است. پيش گفتار كه بيش از يك هفتم كتاب را در بر دارد، شامل اين مطالب است: روش تدوين كتاب، پيشگامان جغرافيا، بيان اصطلاحات، تاريخ تأليف، چند تذكر، فهرست محتويات، درياها و ترسگاههايش، رودخانه‏ها، شهرهاى همنام، لهجه‏ها، شيوه بيان مؤلف، ويژگيهاى هر سرزمين، مذهبها و دسته بندى آنها، راهها، گنبد و بارگاههاى افسانه‏اى، جدولى براى كارگزاران، اقليمها و نماى كشور اسلام. در بخش نخست 6 اقليم عربى، و در بخش دوم 8 اقليم عجمى معرفى مى‏شود. در بخش اول نصف جهان اسلام آن روز كه در بيرون جزيرة العرب قرار داشت، عرب ناميده شده است و مردم 5 اقليم بين النهرين، اقور (اثور)، شام، مصر و مغرب (شمال افريقا كه به سبب هم نژاد بودن با تازيان توانسته بودند اين زبان را بياموزند) عرب شمرده شده‏اند. در بخش دوم به معرفى 8 اقليم عجمى:خاوران، ديلم، رحاب (ارمنستان، اران و گرجستان) ، كوهستان (آذربايجان و كردستان) ، خوزستان، فارس، كرمان و سند پرداخته است. اين بخش كتاب با يك رساله كوتاه در جغرافيا تأليف قباد، پادشاه ساسانى آغاز مى‏شود.

احسن التقاسيم همانند صورة الأرض ابن حوقل و المسالك و الممالك اصطخرى حاصل سالها سفر مؤلف به كشورهاى اسلامى آن روزگار است. در حقيقت مؤلف به بخش مركزى جهان اسلام قناعت نكرده و به فلسطين و خراسان نيز سفر كرده است. مؤلف فلسطين، شام، جزيرة العرب، عراق و ايران را درست مى‏شناسد و ليكن باختر جهان اسلام (مراكش و اسپانيا) را نديده است و در خاور نيز آگاهى درست او از حدود سند تجاوز نمى‏كند.

مقدسى در سرآغاز كتاب، صفحه‏اى مسجع و پر تصنع ساخته و در آن از چگونگى سفرها و برخوردهاى خود با طبقات و قشرهاى گوناگون مردم براى به دست آوردن معلومات جغرافيايى سخن گفته است.

اين اثر تنها درباره جغرافياى كشورهاى اسلامى است و مؤلف در توجيه اين مطلب مى‏گويد: من بلاد كفر را معرفى نمى‏كنم، زيرا كه بدانها در نيامده‏ام. حتى درباره برخى از شهرها چون طرطوس مى‏گويد: چون اكنون به دست روم است، بدان نمى‏پردازم. او هدف از تأليف كتاب را نشان دادن سودمندى فراگير دانش جغرافيا دانسته، و سعى در ابطال برخورد صرف با اين علم همچون يك وسيله كار، راهنمايى براى راهداران يا وسيله وقت گذرانى و يا حتى خواندن داستانهاى شگفت‏انگيز براى داستان سرايان كرده است. مى‏توان ادعا كرد كه تعريف جغرافيا در اين كتاب به تعريف امروزى آن نزديك شده، و شامل جغرافياى طبيعى، اقتصادى، اجتماعى، انسان شناسى و اعتقادات است.

 

مقدسی مانند دیگر مورخان و سفرنامه نویسان کتابش را با اقلیم عرب آغاز کرده و ضمن بیان موقعیت هر شهر و تعداد شهرهای آن ،به نحوی بسیار زیرکانه  به بیان ویژگیهای مردم در هر منطقه پرداخته  است . اما در مورد کتاب او می توان گفت کتابی ارزشمند در باب فرهنگ عامه است .این اثر دو قسمت جداگانه دارد که  قسم اول درباره اقالیم عرب و قسم دوم مربوط به ایران می باشد .در هر فصل ضمن بیان ویژگیهای جغرافیایی هر مکان ، بخشی را به آداب و رسوم و فرهنگ و زندگی روزمره مردم اختصاص داده است. مقدسی در بیان آنچه که نوشته می گوید: «مطالب کتاب را به سه نوع تقسیم نمودم اول آنچه که دیده ام ، دوم آنچه که از مردم مورد اعتماد شنیده ام ، سوم نقل آنچه که دیگران نوشته اند . کتابخانه پادشاهی نبوده که ندیده ام و با پارسیان و اهل ذکر معاشرت کردم.»

ویژگی مهم کتاب این است که تمام اموری که مربوط به فرهنگ عامه میباشد در این اثرمی توان یافت . مقدسی چیزی را از قلم نیانداخته  است وی از خوراک گرفته تا بازرگانی ، از امور مربوط به عبادت تا امور مربوط به خراج را ذکر کرده است .آنچه که شنیده و دیده و از مطالب کتب دیگر گرفته یکجا گردآوری کرده و در اختیار ما قرار داده است .مردم شناسی مقدسی قابل تحسین است . علاقه مندی به فرهنگ مردم در اقالیم مختلف شرق اسلامی بیش از هر چیزی ناشی از ذوق و ذکاوت اوست. مقدسی درمورد برخی مناطق اطلاعات چندانی  بدست  نمی دهد .مثلاً آنچه را  که در مورد فرهنگ عامه مردم ایران صحبت کرده است  درباره عربستان یا عراق نگفته است. او در بخش مربوط به ایران آیین همسر داری در دیلم را بیان کرده است  که نشانگر  جذابیت این آیین برای او بوده است. وی همچنین امور اقتصادی را مد نظر قرار داده است و از اوزان و کیلها و نوع پول مورد استفاده مردم به خوبی تعریف کرده است.

موضوع بحث در كتاب، تحقيقاتى همه جانبه درباره بخشهاى اسلامى ربع مسكون، بيان حرفه‏هاى اقتصادى-بازرگانى و مذهبى مردمانى است كه در آنجا به سر مى‏بردند. روش مؤلف عينى و بر اساس مشاهده و بررسى كتابهاى كتابخانه‏هاى رى، رامهرمز، شيراز، بصره و جز آن است. مؤلف مشخصات بخشها را از نظر نفوس، زبان، اختلافات جسمى و اعتقادات مذهبى، اختلاف وسايل توليد، سكه‏ها، خوراك، آبيارى، كالاى وارداتى و صادراتى، راههاى ترسناك، منزلگاهها، فاصله شهرها، همچنين زمين شناسى نواحى گوناگون، فقر و غناى سرزمينها و ديدنيها معين كرده است. مؤلف همچنين در بيان روش كار خود مى‏گويد: من درباره هر اقليم اصطلاحههاى مردم آنجا را به كار خواهم برد و در جايى ديگر تأكيد مى‏كند كه از آنچه مردم برآنند، پيروى كرده است. گويا از همين روست كه در اين كتاب سرزمين اثور (موصل باستانى) را به تلفظ محلى «اثور» با «فاى» 3 نقطه نوشته است، و پس از آن ناسخان آن را به صورت «قاف» به ما رسانده‏اند. از اصطلاحات رايج در اين اثر، كلمه «جند» است كه به معناى ديه وابسته به يك شهر به كار رفته و گويا اصطلاحى محلى بوده، و مانند «اجنادين» از ريشه سريانى گرفته شده باشد. همچنين مؤلف در هر كجا كه نام مناسبى نمى‏يافته، خود نامگذارى مى‏كرده است، چنانكه منطقه ارمنستان، اران، گرجستان، آذربايجان و بخشى از كردستان را «رحاب» مى‏نامد.

مؤلف در كتاب خود توجه ويژه‏اى به زبان مردم سرزمينهاى مورد نظر دارد، چنانكه آورده است: زبان مردم در اين 8 اقليم عجمى است، برخى از آنها درى و برخى ديگر پيچيده است، همگى آنها فارسى ناميده مى‏شوند و اختلاف آنها آشكار است و من نمونه سخن هر قوم را خواهم آورد و درباره مردم كرمان گويد: لهجه ايشان فهميدنى و نزديك به لهجه فارسى خراسان است. درباره آذربايجان گويد: 70 زبان در آنجاست و درباره ارمنستان و اران گويد: مردم به ارمنى و ارانى سخن مى‏گويند، فارسى ايشان فهميدنى و نزديك به لهجه فارسى خراسان است. مردم پيرامون بصره همگى عجم هستند. زبان خوزستانيان رساترين زبان عجمان است و آن را با تازى مى‏آميزند. در صحار (در جنوب عمان و خاور يمن) فارسيان در اكثريت هستند و در بازارها به فارسى سخن مى‏گويند. اكثريت مردم عدن و جده پارسى (ايرانى) هستند، اما زبان رايج عربى است. مؤلف همچنين از جشنهاى نوروزى مردم عدن و طبل زنى آنان سخن مى‏راند.

مقدسي در احسن التقاسيم از اماكن فرهنگى هر شهر نيز سخن به ميان مى‏آورد و كتابخانه عضد الدوله و فهرستهايش در فارس و كتابخانه‏هاى رى، بصره و رامهرمز را معرفى كرده است. در حقيقت اين مطالب محقق را در بررسى چگونگى اضمحلال فرهنگى هر منطقه يارى مى‏رساند و از لا به لاى سطور آن مقاومت مردم در حفظ فرهنگ خود هويداست، چنانكه درباره قاضى بغداد-با توجه به اينكه قاضيان نسبت به ديگر مردم به حكام عرب نزديك‏ترند-مى‏گويد: از اينكه به عربى نادرست سخن مى‏گفت، شرمسار شدم.

احسن التقاسيم به زبان عربى فصيح تأليف شده است، در عين حال مؤلف فارسى را نيز خوب فهميده و از جمله‏هاى فارسى به درستى استفاده كرده است. همچنين واژگان فارسى را در جمله‏هاى عربى گنجانده است: «و لا ترى مثل آفروشتهم... و دوشابهم».

خردگرايى در سراسر اين كتاب آشكار است، هر چند كه به حد بى طرفى نمى‏رسد. داستان ابن مره كه در اين كتاب آمده است، بويى از داستان برزويه طبيب در كليله و دمنه و ابن مقفع را دارد. مؤلف هم‏نشينى با فقيهان و صوفيان و حتى آموختن از داستان سرايان را وظيفه جست و جوگرايانه خود مى‏شمارد. از تعبد و تعصب و از دشنام و دروغ پردازى دورى مى‏جويد. همچنين تمايل او به ابو حنيفه، كراميان، شيعه و صوفيان نشان سعه صدر و جست و جوگرى او از حقايق فلسفى و مذهبى براى گزينش بهترهاست و همين امر او را به برداشتهاى عرفانى از اسلام كمك كرده است، چنانكه از كشاكش او در مسجد واسط آشكار مى‏شود كه وى از مبلغان و طرفداران راستين اسلام بوده است.

احسن التقاسيم آيينه‏اى است كه اوضاع جغرافياى طبيعى، سياسى، اقتصادى و اعتقادى در كشورهاى اسلامى را به خوبى مى‏نماياند. در اين كتاب اشاره‏هايى درباره تاريخ خاندانهاى حكومتى آمده است: عباسيان، بويهيان و سامانيان. مؤلف همچنين به بررسى تعصبات مذهبى و ميزان نفوذ مذاهب فقهى مى‏پردازد. براى نمونه درباره نفوذ شيعيان و ديگر مذاهب چنين مى‏گويد: شيعيان در عمان، و كراميان در بيت المقدس آزاد بودند، اما معتزليان در عمان در نهان مى‏زيستند و اين در اثر فشار قشريان سلفى بود، نه فشار اسماعيليان حاكم؛زيرا در جاى جاى مصر فاطمى، معتزليان و مذهبهاى ديگر و حتى حنبليان آوازه‏اى داشتند.

مؤلف كه در ميان مرزهاى دو قدرت بغداد و قاهره در آمد و شد بوده، گرايش فرهنگى و خردگرايى ملتها را نيز در شمار خواص جغرافيايى منطقه ياد مى‏كند و آنها را با يكديگر مى‏سنجد، تا آنجا كه درباره مردم سوريه مى‏گويد: در خرد و دانش مانند ايرانيان نيستند، برخى مرتد شده‏اند و برخى از ترس جزيه مسلمان مانده‏اند. در اين كتاب حتى به عادات ناپسندى كه بر خلاف آيين اسلام در برخى سرزمينها مرسوم گشته، اشاره شده است، از جمله پرورش دادن سگ در مصر، خوردن گوشت سگ و خريد و فروش آشكار آن و دو شوهر داشتن زن.

احسن التقاسيم نخستين بار توسط اشپرنگر كشف، و نسخه خطى آن به اروپا برده شد. وى اين كتاب را مهم‏ترين كتاب جغرافيايى جهان معرفى مى‏كند، اما كرامرس با نظرى محتاطانه‏تر آن را اصيل ترين كتاب جغرافيا به زبان عربى شمرده است. مورخان، كتاب احسن التقاسيم را در حلقه‏هاى تكاملى جغرافياى اسلامى پس از اصطخرى و ابن حوقل، سومين حلقه از مكتب ابو زيد بلخى شمرده‏اند. نسخه‏هاى اوليه احسن التقاسيم همانند كتابهاى اصطخرى و ابن حوقل نقشه‏هايى در بر داشت و ميلر خاورشناس، آن نقشه‏ها را در كتاب «نقشه‏هاى عربى» در اشتوتگارت در سالهاى 1926-1931 م چاپ كرد.

به گفته كراچكوفسكى، مقدسى آنگاه كه احسن التقاسيم را نوشت، آن را در دو نسخه فراهم كرد. يكى از آنها همان است كه مقدسى در 375 ق تأليف آن را به پايان برده، و دومى نسخه‏اى است كه در 378 ق آن را كامل كرده و اين همان است كه ياقوت حموى از آن سود جسته است. مؤلف نسخه اولى را به سامانيان و دومى را به فاطميان پيش كش كرده است.

تمامى آگاهى ناشران اين كتاب، بر اساس دو نسخه آن است كه در برلين و استانبول نگهدارى شده، و نسخه‏هاى جديدتر، از روى آن نوشته شده است. به نظر مى‏رسد كه نسخه استانبول كهن‏تر از نسخه برلين است. نسخه برلين به مردى به نام ابو الحسن على بن حسن پيش كش شده است. در اين نسخه از سامانيان به نيكى بيشترى ياد شده است. اين پيش كش در نسخه استانبول ديده نمى‏شود. اين نسخه به خامه نسخ حسن بن احمد بن محمود بن كمال در رجب 658 ق در 232 برگ 15 سطرى است و فيلم آن در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران محفوظ است. نام كتاب در اين نسخه المسافات و الولايات ياد شده كه عنوان عمومى كتب جغرافى در آن روزگار است. باسورث به نقل از مجير الدين عليمى (860-927 ق) در الانس الجليل بتاريخ القدس و الخليل مى‏گويد كه از كتاب مقدسى به صورت البديع فى تفصيل مملكة الاسلام ياد كرده است، اما در نسخه ناقص چاپ اين اثر (عمان، 1973 م) مطلب مورد نظر يافت نشد. دخويه نخستين بار اين كتاب را در 1877 م با تعليقات و پيش گفتارى كوتاه در «مجموعه جغرافياى عربى» به چاپ رساند. وى مجددا احسن التقاسيم را پس از بازنگرى ماركوارت و مقابله با نسخه استانبول در 1906 م در ليدن منتشر ساخت. احسن التقاسيم همچنين اولين بار توسط دو تن به نامهاى رنكينگ و آزو به انگليسى ترجمه و در كلكته (1897-1901 م) به چاپ رسيد. همچنين بخشهايى از اين كتاب توسط كرمر (1877 م) ، نالينو (1895 م) و كراچكوفسكى (1937 م) ترجمه شده است. علينقي منزوي در سال 1361 شمسي احسن التقاسيم را به فارسي برگرداند.

 

مآخذ

احسن التقاسيم في معرفت الاقاليم، ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسي، ترجمه علينقي منزوي، تهران، انتشارات كومش، چاپ دوم، 1385.

تاريخ نوشته هاي جغرافيايي در جهان اسلامي، ايگناتي يوليانوويچ كراچوكوفسكي، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1384.

دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد 6.

سايت تخصصي تاريخ اسلام، محمد ثابت، tarikheslam.com