هفت كشور يا صور الاقاليم

اين كتاب از مؤلفي ناشناخته در سال 748 هجري قمري براي كتابخانه امير مبارز الدين محمد (759 ـ 713 هجري قمري) از سلاطين آل‌مظفر كرمان نوشته شده است. تصحيح و تحشيه آن را دكتر منوچهر ستوده انجام داده و انتشارات بنياد فرهنگ ايران در سال 1353 شمسي در تهران با مقدمه‌اي مشتمل بر سي و هفت صفحه و 137 صفحه متن آن را منتشر كرده است.

دكتر منوچهر ستوده نام كتاب را در منابع و فهرست‌ها، مختلف يافته و از ميان چندين نام از جمله شرح اقاليم سبعه، عجايب البلدان و هفت اقليم، عاقبت دو نام هفت كشور و صور الاقاليم را براي آن برگزيده است.

نقدهاي پيرامون محتوا و مؤلف كتاب

اين كتاب در دو باب، باب اول دو فصل و باب دوم در هفت فصل در علم جغرافيا است كه عجايب عالم نيز در آن شرح داده شده است. كتاب ميان قرن ششم تا دهم كه دوره تلفيق نام دارد نگاشته شده است. در اين دوره نشانه‌هاي انحطاط و آشفتگي مداوم در كتب جغرافيايي مسلمين به چشم مي‌خورد. به استثناي آثار كساني چون ادريسي و ابوالفداء، سطح عمومي نوشته‌ها در مقام مقايسه با كتب  دوره قبل پايين بوده است. روحيه علمي و انتقادي نسبت به موضوع جغرافيا و تأكيد بر اعتبار و اصالت اطلاعات كه شاخص كار نويسندگان پيشين به شمار مي‌رفت، جاي خود را به تلخيص و  نقل معلومات سنتي و نظري از كتب نويسندگان گذشته داده است.

كتاب هفت كشور يا صور الاقاليم به سبك كتب جغرافي نگاري عراق، ربع مسكون را به هفت اقليم تقسيم نموده و شيوه تقسيم اقاليم در آن از خط استوا تا قطب شمال است. هر اقليم درجاتي مختلف دارد و از شرق به غرب، آن اقاليم را شرح مي‌دهد.

عجايب مذكور در اين كتاب بيشتر غير طبيعي است و نمي‌توان امروز آن‌ها را پذيرفت؛ مانند: كرمي كه با لگد كردن آن آب گنده شود، يا شنيدن آواز فلك كه از سائيدن افلاك بر يكديگر بر‌مي‌آيد. در مقابل مطالبي هم دارد كه بسيار دقيق و علمي است، نظير شرحي درباره كرم ابريشم، يا بياني كه درباره روزهاي بيست و سه ساعته و بيست و چهار ساعته نوشته است.

كراچكوفسكي نام مؤلف كتاب را محمد‌بن يحيي، نام كتاب را صور اقاليم سبعه و آن را از كتب جغرافي كيهان نگاري مي‌داند كه حافظ ابرو از آن در كتابش استفاده كرده است. متون كيهان نگاري آن دسته از كتاب‌هايي بوده كه نويسنده در آن علاوه بر جغرافيا به كيهان‌شناسي، نظام گيتي، نجوم و امثال آن نيز مي‌پردازد. به نظر مي‌رسد كه هدف عمده اين كتاب‌ها آن بوده است كه دانش مربوط به جهان را به صورت منظم و يك‌جا براي استفاده خواننده معمولي عرضه كند. در اين گونه كتاب‌ها مؤلف از نوشته‌هاي سابق استفاده مي‌كند اما به طور كلي نسبت به مطالب هيچ‌گونه نظر انتقادي ابراز نمي‌شود و مسائلي كه از سر كنجكاوي و پژوهش طرح شده باشد به ندرت به چشم مي‌خورد. عاملي كه نويسندگان را به نوشتن چنين آثاري تشويق مي‌كرد، همانا انحطاط در تعليم و تعلم بود كه جريان دانش جغرافيا نيز از آن بي‌نصيب نمانده بود.

كتاب هفت كشور يا صور الاقاليم مورد توجه ديگر مستشرقان نيز بوده است. كتابي است كم حجم كه مبين درك عمومي و معتقدات زمان تحرير آن است. اين كتاب در اصل نقشه و جدول هم داشته و در آن نام شهرها كه در زمان مؤلف به يوناني و در قديم‌تر به عربي بوده، به همراه خطوط مسير تابستاني و زمستاني خورشيد و ماه رسم شده بوده است. اما اين نقشه و جدول به دست ما نرسيده است. مؤلف به ولايات سفر كرده و از مشاهدات خود نيز در كتاب آورده است و مردي بوده اهل مطالعه و مطلع از علم نجوم و تفسير.

تصحيح و تعليقات كتاب

نسخه خطي اصل براي تصحيح، به نام هفت كشور در كتابخانه ملي تبريز موجود بوده است كه مصحح آن را با نسخ پاريس، لنينگراد و كتابخانه ملي مقابله كرده است و از نسخ ناقص ديگر هم بهره گرفته است. در كل مصحح از بيست و دو نسخه استفاده كرده است. با اين حال موارد اختلافي نسخه اصلي با نسخه روسيه فهرست شده و نسخه روسيه اضافاتي از جمله كتاب‌سوزي اسكندريه را دارد. در آخر كتاب مصحح فهرست تعليقات و تصحيحات و نيز فهرستي عمومي از اسامي اشخاص، مكان‌ها، برخي اصطلاحات و حوادث را آورده است.

 

محتواي فصول باب اول كتاب

در خطبه كتاب سلام به تمام اصحاب رسول خدا داده شده است اما در متن كتاب از امام جعفر صادق و امام رضا با عنوان امام ياد شده است. تعيين گرايش مذهبي مؤلف به اين ترتيب دشوار است.

مؤلف پس از خطبه دليل تأليف خود را كه امر امير مبارز‌الدين بوده، آورده است و گفته كه در كتابش به حكايات تاريخي نيز استشهاد نموده و رساله را در دو باب ايراد كرده است:

باب اول بر دو فصل: فصل اول در ذكر كره زمين و مقدار مساحت آن و معرفت طول و عرض بلدان و خواص مواضع. فصل دوم در ذكر آفاق جنوبي و خط استوا و ما‌يتعلق به. در اين فصل به عجايب اين آفاق نيز پرداخته شده و حكايتي نيز از عاقبت جويندگان رود نيل آمده كه موفق نبوده‌اند.

كروي بودن زمين و آثار و نتايج وجود خشكي در  سوي ديگر آن

نويسنده در ابتداي فصل اول از باب اول تصريح دارد كه «حق جل و علا زمين را كروي آفريده و قريب سه ربع آن را مستور گردانيد و يك ربع مكشوف، و اين ربع را ربع مسكون مي‌خوانند و آب درياي محيط گرد آن سه ربع ديگر بر آورده.» اين مفهوم كه زمين گرد است نه مسطح و در مركز عالم قرار دارد، براي اولين بار به گونه‌اي درست و منظم در عصر مأمون (198 ـ 218 هجري قمري) در تفكر جغرافيايي مسلمانان راه يافت؛ زيرا از زمان منصور عباسي به بعد آشنايي بيش از نيم قرن مسلمانان با جغرافياي هندي، ايراني و يوناني باعث ايجاد انقلابي در تفكر آنان شده بود. از آن پس آيات قرآني، و نيز احاديثي كه با خلقت جهان، جغرافيا و امثال آن ارتباط پيدا مي‌كرد، فقط بدين منظور مورد استفاده قرار مي‌گرفت كه براي آثار جغرافيايي تأييد مذهبي كسب نمايند، يا اين‌كه مسلمانان را به تحصيل جغرافيا و نجوم ترغيب كنند.

مؤلف نيم‌كره جنوبي زمين را غير قابل مشاهده فرض كرده است؛ بنابراين ابتداي عرض زمين را خط استوا گرفته و مبدأ طول زمين را جزيره خالدات در مغرب يا به   قول حكماي هند موضع گنگدز در مشرق. هم‌چنين مؤلف حدس مي‌زند كه در پشت نيمكره جنوبي نيز بايد خشكي باشد. استدلال او بر مسكون‌ بودن طرف ديگر زمين چنين است:

حكما مي‌گويند كه چون دايره معدل النهار با دايره منطقه البروج كه آن دو دايره عظيم‌اند از فلك اطلس و فلك ثوابت مقدار بيست و سه درجه و نيم از همديگر تجاوز نكرده‌اند از اين نسبت كه بعضي از زمين سر از درياي محيط برآورده و مكشوف گشته، مي‌بايد كه ربع ديگر مقابل اين ربع كه عروض آفاق آن جنوبي بود مسكون باشد كه اگر دو دايره بكشند كه هر يك را مركزي بود و به دو نقطه مقابل تقاطع كند، البته ميل از دو طرف واقع شود و چون ربع مسكون به سبب ميل فلك البروج است از دايره معدل النهار ربعي ديگر مسكون باشد و عالمي ديگر باشد و چون ما را روز باشد ايشان را شب باشد و بر عكس. چون ما را بهار باشد ايشان را خريف بود و برعكس. مغرب ما مشرق ايشان است و بر عكس.

سپس مؤلف حكايتي نقل مي‌كند كه پادشاه مغرب به خاطر آب گرفتگي جزاير خالدات كساني را فرستاد تا بداند ماوراء آن چيست؟ آن عده در آب، كشتي ديگري را ديدند كه از آن طرف مي‌آيد و به لغتي نامفهوم سخن مي‌گويند. به اشاره و قرينه فهميدند كه مطلوب هر دو يكي بوده است. از نظر نويسنده اگر اين حكايت درست باشد دليل است كه ربعي ديگر از كره زمين كه مغرب ما مشرق آن‌ها است، مسكون است.

ابوريحان بيروني از دانشمندان قرن پنجم هجري هم در كتاب قانون مسعودي صفحه 100 به بعد، ضمن طرح نظر حكماي يوناني در باره كروي بودن زمين خود از روي اختلاف طول روز در دو شهر روي يك نصف‌النهار و نيز اختلاف ديد ناظر زميني نسبت به تعداد ستارگان در قطب وقتي از شمال به جنوب سفر مي‌كند، مستقلاً برهان مي‌آورد كه زمين در جهت طول و عرض جغرافيايي كروي است و جاي هيچ‌گونه شك و شبهه‌اي هم نيست.

شهاب الدين احمد العمري (700 ـ 749 هجري قمري)، در كتاب مسالك الأبصار في ممالك الأمصار صفحه 45، چنين استدلال مي‌كند: كسي كه خورشيد و ساير ستارگان را از محل طلوع تا محل غروب آن‌ها مشاهده و دنبال كند، در مي‌يابد كه آن‌ها كروي هستند، زيرا از نقطه‌اي طلوع مي‌كنند و در مسيري قوسي شكل به وسط آسمان مي‌آيند، سپس همان‌گونه زوال مي‌كنند و از نظر غايب مي‌شوند و مسيري نيم‌دايره پيموده مي‌شود. پس ضرورتاً آن گاه كه از نظر ناپديد مي‌شوند، نيم ديگري از حركت دايره‌اي خود را طي مي‌كنند تا به محل طلوع خود مي‌رسند.

با اين‌كه مسلمانان به كروي بودن زمين و احتمال زندگي در سوي ديگر آن پي‌برده بودند؛ اما آنان به آثار و نتايج اين نظر توجه نداشتند و هرگز در پي لشكر‌كشي و فتح آن نيفتادند؛ زيرا انگيزه‌‌هايي كه موجب پيدا شدن قاره آمريكا به وسيله اروپائيان شد، در مسلمانان وجود نداشت. مسلمانان بر بخش بزرگي از آسيا و آفريقا و اروپا مسلط بودند و اين مانع از عبور آزاد و دسترسي اروپائيان به ادويه و كالاهاي هند بود. به خصوص وقتي كه امپراتور عثماني در اوج اقتدار خود بود، اروپائيان به فكر پيدا كردن راه دريايي به هند افتادند و از سر اتفاق به قاره آمريكا رسيدند و پنداشتند كه به هند رسيده‌اند.

به دليل كمبود امكانات و عدم انگيزه، مسلمانان در پي آزمايش علمي و دستيابي به خشكي‌‌هاي آن سوي زمين بر نيامدند و حال آن‌كه اروپائيان انگيزه لازم را داشتند. برخي از تلاش‌هاي فردي يا جمعي كه از سوي مسلمانان در پيمودن عرض اقيانوس اطلس صورت گرفته بود، به صورت بسيار مبهم در منابع وجود دارد؛ اما اين تلاش‌ها ثمره‌اي از نظر استيلاي مسلمانان بر قاره آمريكا پيش از اروپائيان، در بر نداشت.

 

محتواي فصول باب دوم كتاب

باب دوم كتاب مشتمل بر هفت فصل است به اين ترتيب: فصل اول در ذكر اقليم اول و ماينسب اليه، فصل دوم در ذكر اقليم ثاني؛ فصل سوم در ذكر اقليم ثالث و اين بزرگترين فصل كتاب است. فصل چهارم در ذكر اقليم رابع، فصل پنجم در ذكر اقليم خامس، فصل ششم در ذكر اقليم سادس، فصل هفتم در ذكر اقليم سابع و نهايت عمارت ربع مسكون از طرف شمالي و موضعي چند كه اختلاف روز و شب بسيار است و نامسكون زير قطب معدل النهار.

تقسيم‌بندي هفت گانه اقاليم به ترتيب مذكور از جانب مؤلف به طور يكسان نبوده و اقليم اول را مؤلف عرض بيشتر داده به واسطه آن‌كه اكثر دريا است. هم‌چنين عرض اقليم دوم از پنج اقليم ديگر زياده است كه غالب، بيابان‌هاي بي‌عمارت و سرد سيرهاي سخت است. طول اقليم اول از مشرق تا مغرب بيش از اقليم دوم و اقليم دوم بيش از اقليم سيم و هم‌چنين تا هفتم است، به سبب آن‌كه درياي محيط است، مساحت زمين كم مي‌شود.

در فصل اول از باب دوم در ضمن ذكر آفاق اقليم اول، مؤلف به اين سؤال كه چرا بر سر كوه بلند آواز فلك شنيده نمي‌شود و غير از صبح و شام كه آفتاب بر قله است، باقي روز در تاريكي است؟ چنين پاسخ مي‌دهد كه هر كوهي كه بلندتر باشد به فلك نزديك‌تر نيست؛ زيرا زمين پر از فراز و نشيب است و نيز گاهي غبار و بخار آب مانع بر آمدن آوازها است. جواب قسمت دوم سؤال اين‌كه سايه كوه و انبوهي جنگل بر دامن آن مانع رسيدن شعاع آفتاب بر پهناي قله تا كف دره است. سپس حكايتي ذكر كرده باقي آفاق اقليم اول و برخي عجايب آن را باز‌گو مي‌كند. مؤلف چون معتقد است بچه كرگدن هفت سال در شكم مادر مي‌ماند و در اين مدت گاهي سر بر آورده از بيشه علف مي‌خورد، به اين سؤال پاسخ مي‌دهد كه فضله علفي كه بچه كرگدن خورده در شكم مادرش به كجا مي‌رود؟ جواب اين است كه فضله تحليل مي‌رود و نيز براي مادر تحمل فضله كم بچه نسبت به خود آن آسان است. در پي اين جواب ديگر عجايب، ذكر آفاق و حكايات را مي‌آورد.

در فصل ثاني سخن از چين و عجايب آن شروع شده و با طرح شعر و حكايت ابرهه ادامه مي‌يابد. در فصل ثالث از كرم ابريشم و زنبور عسل سخن رفته است و نيز ديگر عجايب بلادي چون هند، سيستان، همدان، مصر و شام همراه با حكايات متعدد از اردشير، حضرت رسول، قحطي مصر و سؤال از زلزله كه چرا در حالت زلزله موضعي به موضع ديگر رود و كوهي به كوهي نزديك شود؟ جواب اين است كه زمين تخلخل دارد، در محل زلزله زمين به زمين ديگر و كوه به كوه ديگر نزديك آيد و براي روشن شدن جواب چند مثال آورده است. در ادامه از نواحي مصر، حكماي يونان، سيمرغ، دين يهود و سواحل مصر ياد كرده است.

در فصل رابع ضمن بحث از عجايب و اقاليم شرق چون خطا، مؤلف به دهلي پرداخته كه مردم آن به تدبير حكيمي كه دو سال قبل از   طوفان نوح از  روي قران كواكب آمدن باران و طوفان را دريافته بودند، با كاشتن كدو، خالي كردن درون آن‌ها و سوار شدن برآن‌ها از طوفان نوح بي‌خبر از رسالت او جسته‌اند. در اين فصل هم‌چنين به اين سؤال پاسخ داده شده كه چگونه طوفان نوح براي آن حكيم قابل پيش‌بيني بوده است؟ جواب آن است كه سير آفتاب و ماه سبب پيدايش اوقات است و از نظم گردش كواكب به دقت مي‌توان اين پديده‌ها را معلوم كرد. در دنباله از ورود آل برمك به دربار عرب در عهد عبدالملك مروان خبر مي‌دهد. مؤلف گويد عبدالملك برامكه( آل‌برمك) را به دليل آن‌كه عرب طريق وزارت و تدبير ملك نمي‌داند، به خدمت گرفت و برمك جد آنان بود كه در زمان عبدالملك به خدمت او در آمد. خالد پسر برمك در طي خلافت عبدالملك تا ابتداي حكومت آل عباس مسلمان شد (برمكيان در زمان عباسيان تا هارون به قدرت چشم‌گيري رسيدند و به دست هارون از بين رفتند). در ادامه اين فصل ذكر خراسان و اقاليم آن و چندين حكايت ديگر آمده است. در اواخر اين فصل به اين مناسبت كه در شمال اقليم چهارم، مملكت روم است، در ضمن ذكر برخي از شهرها، عجايب و حكاياتي چند از فرنگ و حكماي قديم يونان، سخن از ساخت عينك در فرنگ هم رفته است.

در فصل خامس از اقصاي مشرق و اول موضع آن يعني محالات يأجوج و مأجوج ياد مي‌شود و سپس بلاد و كوه‌هاي تركستان و اطراف خزر و پس از آن نام‌هاي روم، قسطنطنيه و قبرس و صفت درياي بعد از آن و شهر‌هاي مغرب چون طرطونه و برخي عجايب آن‌ها ذكر شده است. در فصل سادس از سرزمين‌هاي اطراف خزر، تبت، نواحي  بلغار و روس نام برده شده و در فصل سابع چون در اقليم هفتم عمارت كمتر و جانوران بسيار است، پس از ذكر كوه‌ها و درياچه‌هاي اين اقليم، حكايتي از ارسطاطاليس حكيم يوناني نقل كرده كه اسكندر را از وجود حيواني در كوه قاف از كوه‌هاي اقليم هفتم خبر داد. ديدن اين حيوان باعث مرگ فرستادگان اسكندر به جانب اين كوه شده بود. ارسطاطاليس چاره در اين ديد كه آيينه‌اي بسازند و تصوير حيوان را به خودش نشان دهند تا بميرد آن‌گاه در مورد اين جانور به اين سؤال پاسخ داده مي‌شود كه چگونه اين همه مدت جانور خود را مي‌ديد و نمي‌مرد. جواب اين است كه آن زهري كه در دهان حيوان است علت مرگ آن نمي‌شود؛ زيرا بودن زهر در دهان حيوان طبيعي است و علت هلاك كننده در سر و چشم آن بوده است. در ادامه به اين سؤال پاسخ مي‌دهد كه چرا دو عدد از اين نوع جانور كه همديگر را مي‌بينند هلاك نمي‌شوند؟ جواب آن است كه اين دو همديگر را به حال طبيعي نه به چشم دشمن مي‌بينند، اما وقتي اين جانور خود را در آيينه مي‌بيند به شكل غير طبيعي و از ديد دشمن مي‌بيند و باعث هلاك خود مي‌شود. آن‌گاه حكايتي از ابن‌مسكويه و بعد ساير بلاد اقليم را با حكايات و عجايب آن مانند جزيره زنان مي‌آورد. مردان در وقت معيني در اين جزيره وارد و از زنان خود استمتاع مي‌برند و اين زنان فرزندان ذكور خود را از چهار سالگي به بعد از جزيره بيرون مي‌كنند. هم‌چنين در اين اقليم از برطانيا همان بريتانيا ياد شده است.