تهمورث دیوبند

تهمورث در زبان اوستایی «تَخمَه اُروپَه» است. تخمه یا تهم به معنی نیرومند است که در لقب رستم «تهمتن» نیز وجود دارد. اروپه در اوستا، نژادی از سگان است. هوفمان آلمانی، اروپه را به معنی روباه دانسته است. شاید بتوان تهمورث را به معنی دارنده سگان نیرومند معنی کرد. در شاهنامه نیز، یکی از کارهای تهمورث، آموزش سگان شکاری است. لقب تهمورث در اوستا «ازیناونت» یا زیناوند است. زیناوند، دارنده سلاح معنی می دهد. اگر نام این شخص اسطوره ای را «تخمه اروپه ازیناونت» بدانیم، «پهلوان دارنده پوستین روباه» معنی می دهد. تبار تهمورث در بندهش، با دو میانجی به هوشنگ می رسد.

فردوسی به تهمورث پسر هوشنگ، لقب دیوبند داده است. کارهای تهمورث در مدت 30 سال پادشاهی عبارتند از: رشتن پشم میش و بره و تولید جامه و فرش از آنها، آموزش و به کار گیری یوز و سیاهگوش و باز و شاهین در شکار، پرورش مرغ و خروس.

تهمورث را وزیری پرهیزکار بود که شهراسپ نام داشت و شاه را به نیکی رهنمون بود. اگر شهراسپ را «فرمانروا بر اسبان» معنی کنیم، باید شهراسپ هم صفت تهمورث باشد که بعدها به گونه وزیر تغییر ماهیت داده است. فردوسی اشاره دارد که نماز شب و روزه از آیینهایی است که توسط شهراسپ پایه گذاری شده است.

تهمورث اهریمن را در بند کرد و او را مانند اسبی سوار شد و گرداگرد گیتی را بگشت. دیوان برای نابودی شاه همداستان شدند و به جنگ تهمورث رفتند. شاه تهمورث دیوان را شکست داد و نیمی از آنان را بکشت و نیمی دیگر را هم دربند کرد. دیوان از تهمورث خواستند تا آنان را زنده بگذارد و در عوض دیوان هم به او رمزی پنهان را آشکار کنند. شاه پذیرفت و آنان را رها کرد. دیوان نیز 30 گونه خط را برای نوشتن به آدمیان آموختند.

در داستان آموزش نوشتن به آدمیان توسط دیوان رمزی نهفته است؛ در اینجا منظور از دیوان، نیروهای اهریمنی نیست، بلکه مقصود دشمنان آریاها و بومیان فلات ایران است که نوشتن و خط را می شناخته و با فرهنگ و پیشرفته تر از آریاها بوده اند.

بیت پایانی داستان تهمورث این است:

جهانا مپرور چو خواهی درود

چو می بدروی، پروریدن چه سود

 

هوشنگ پیشدادی

هوشنگ

در زبان اوستایی هَئو شَنگهَه به معنی دارنده خانه های خوب یا فراهم کننده خانه های خوب است. هئو یا هو به معنی خوب و شنگهه نیز شاید به معنی خانه باشد. شنگهه به صورت شان (به معنی کندوی عسل) و به صورت پسوند در واژه گلشن باقی مانده است. لقب هوشنگ در اوستا، پیشداد است که نخستین قانونگذار معنی می دهد.

در اوستا آمده که هوشنگ بر دو سوم از دیوان سرزمین مَزَندَر و سرزمین وَرِنه چیره شده است. مزندر یا همان مازندر باید در کوههای افغانستان باشد. برخی پژوهشگران به اشتباه، سرزمین دیوان مازندر را همان مازندران امروزی و ورنه را گیلان امروزی دانسته اند. باید توجه داشت که روایات مربوط به هوشنگ در اوستا، پیش از ورود آریاها به فلات ایران شکل گرفته است؛ بنابراین نمی توان نامهای آمده در اوستا را با ایران امروزی منطبق کرد.

مدت پادشاهی هوشنگ در روایات ملی ایران، 40 سال است. فردوسی کارهایی را به هوشنگ نسبت داده که عبارتند از: جدا کردن آهن (فلزات) از سنگ با بهره گیری از آتش، ساخت ابزار فلزی مانند گراز (نوعی بیل) و اره و تیشه و تبر، توسعه سامانه های آبیاری با کندن آبراهه ها و رساندن آب رودخانه ها به جاهای دوردست، گسترش چراگاهها و کشتزارها، اهلی کردن خر و گاو و گوسفند و بهره گیری از آنها در کشاورزی و تولید گوشت و لبنیات، تهیه جامه از پوست روباه و قاقُم و سنجاب و سمور.

در برخی نسخه های شاهنامه، داستان پیدا شدن آتش توسط هوشنگ نیز آمده است که جزء ابیات افزوده شمرده شده است. به نظر می آید که این داستان در دوره های پس از فردوسی، به هوشنگ منسوب شده است. داستان چنین است که؛ هوشنگ روزی به شکار رفته بود. ناگهان مار بزرگی به سوی او آمد. شاه سنگی برداشت و به سوی مار پرتاب کرد. آن سنگ بر سنگ دیگری فرود آمد و برقی از آن پدیدار شد و موجب آتش گرفتن گیاهان اطراف گردید. این گونه بود که آتش توسط انسان مهار شد. هوشنگ به یاد این رویداد بزرگ، جشن سده را پایه گذاشت که همه ساله در دهم بهمن ماه برگزار می شود.

بیت پایانی داستان هوشنگ در شاهنامه، باز هم در نکوهش بی مهری جهان است.

نپیوست خواهد جهان با تو مهر

نه نیز آشکارا نمایدت چهر

 

نخستین انسان و نخستین پادشاه

کیومرث

پژوهنده نامه باستان

که از پهلوانان زند داستان

چنین گفت کآیین تخت و کلاه

کیومرث آورد و او بود شاه

کیومرث شد بر جهان کدخدای

نخستین به کوه اندرون ساخت جای

سر تخت و بختش برآمد به کوه

پلنگینه پوشید خود با گروه

این ابیات در شاهنامه فردوسی برای آغاز داستان پدیدار شدن پادشاهی آمده است. نخستین انسانی که به مقام پادشاهی رسید، کیومرث نام داشت. او در آغاز ماه فروردین و بهار بر تخت نشست. محل زندگی او در کوه و شاید در غار بوده و جامه تنش نیز از پوست پلنگ و دیگر جانوران شکار شده فراهم می شد. لقب کیومرث، «گرشاه» بود که به معنی «پادشاه کوهستان» است. فردوسی می افزاید که تمام جانوران به کیومرث احترام می گذاشتند و بر او نماز می بردند. نماز بردن به معنی خم شدن و تعظیم کردن است.

کیومرث 30 سال پادشاه جهان بود. آری پادشاه جهان و نه ایران! در بیشتر اساطیر، پادشاهان نخستین، بر تمام جهان فرمان می رانند و پدیدار شدن کشورها و پادشاهان گوناگون، پس از گذشت مدت زمانی از عمر پادشاهی در جهان اتفاق می افتد.

اهریمن که دشمن اهورا مزدا و به تبع آن، دشمن آفریده های اوست؛ در تکاپوی حمله به کیومرث است. فرستاده ویژه خداوند که سروش نام دارد، به پسر کیومرث خبر می دهد که دیوان یا همان اهریمنان تصمیم دارند به پدرت آسیب برسانند. سیامک برای مبارزه با دیوان به میدان نبرد می رود ولی چون زره بر تن ندارد، به وسیله چنگالهای خروزان دیو از پای در می آید.

کیومرث با شنیدن خبر کشته شدن فرزندش، به سوگواری می پردازد. پس از یک سال، سروش به نزد کیومرث می آید و می گوید که سوگواری بس است و زمان، زمان ستاندن کین سیامک از دیوان است.

سیامک فرزندی به نام هوشنگ دارد که با لشکری که از آدمیان و پریان و جانوران فراهم کرده، به جنگ دیوان رهسپار می شود. دیو سیاه که سرکرده دیوان است، کشته می شود و کیومرث پس از شکست دیوان، تخت و تاج را به هوشنگ می سپارد و از دنیا می رود. ابیات پندآموز فردوسی در پایان پادشاهی کیومرث چنین است:

برفت و جهان مردری ماند از اوی

نگر تا که را نزد او آبروی

جهانِ فریبنده را گرد کرد

رهِ سود بنمود و خود مایه خورد

جهان سر به سر چون فسانه است و بس

نماند بد و نیک بر هیچ کس

در اساطیر ایرانی، کیومرث ششمین آفریده اهورا مزدا است. این شش آفریده که در طی یک سال پدید می آیند، عبارتند از: آسمان، آب، زمین، گیاه، گاو مقدس (گئو اسپنته یا گوسفند) و کیومرث.

در زبان اوستایی «گَئو مَرِتَن» به معنی جان میرا یا زنده میرنده است. کیومرث در سمت چپ رود دایتی و گاو یکتا آفریده در سمت راست آن آفریده شد. بالا و پهنای کیومرث به اندازه چهار نای بود. کیومرث و گاو مقدس به دست اهریمن کشته شدند. پیش از مرگ کیومرث، منی او بر زمین ریخت و 40 سال گذشت و آنگاه گیاه ریواسی رویید که دو ساقه داشت. هر ساقه به یک انسان تبدیل شد. اینگونه بود که نخستین مرد و زن پیدا شدند. نام مرد «مشی» و نام زن «مشیانه» بود. از این مرد و زن نخستین، شش جفت فرزند زاده شد. هر جفت که برادر و خواهر بودند، با هم زناشویی کردند و نژاد انسان گسترش یافت. یک جفت از آن شش جفت، سیامک و وَشاک نام داشتند. از آنها جفتی زاده شد که فرَواک و فرواکین نامیده شدند. از فرواک و جفت او، پانزده جفت زاده شدند که نژادهای گوناگون مردمان از آنان پدید آمدند. یکی از آن پانزده جفت، هوشنگ و گوزگ نام داشتند.

در اساطیر، این کیومرث است که به دست اهریمن کشته می شود ولی در شاهنامه، پسر کیومرث (سیامک) توسط دیوان یا اهریمنان از پای درمی آید. در شاهنامه، سیامک پسر کیومرث و هوشنگ پسر سیامک است؛ در حالی که بر پایه اساطیر ایرانی، سیامک نوه کیومرث و هوشنگ هم نوه سیامک است. از مشی و مشیانه در روایات ملی (شاهنامه) خبری نیست. کیومرث نخستین شاه است و نه نخستین انسان.

تفاوت عمده میان اساطیر و روایات ملی در همین جاست که؛ در روایات ملی، پیوند میان انسانها با یکدیگر و پیوند آنها با عناصر دیگر، ساده و باور پذیر است. کیومرث در اساطیر دارای پهنا و بالای یکسان است و مانند یک قطره منی، دایره شکل است. از منی کیومرث، ریواسی می روید که به نخستین جفت انسانی تبدیل می شود. داستان پیدایش کیومرث و مشی و مشیانه و نژادهایی که از آنان پدید می آید، در شاهنامه نیامده است. شاید رمز جاودانه شدن شاهنامه هم در باور پذیرتر بودن آن نسبت به اساطیر ذکر شده در اوستا و بندهش باشد.

اسطوره چیست؟

انسان موجودی است هوشمند و همواره در پی یافتن علل پدیداری موجودات و حالات و رویدادها بوده است. یکی از موضوعاتی که انسان همیشه در پی یافتن حقیقت آن بوده، سرچشمه آفرینش و چگونگی پیدایش جهان و موجودات و به ویژه، چگونگی آفرینش انسان و رشد و توسعه تمدن بشری می باشد.

پاسخ مردمان هر قوم و ملتی به پرسشهای بالا، اساطیر آن قوم یا ملت را شکل می دهد. افراد هر قوم باورهایی در مورد آغاز و پایان جهان دارند. باورهایی پیرامون خدایان یا خدای یکتا و رابطه آنها با پدیده ها و موجودات، روند شکل گیری و رشد تمدنها و کشورها، تاریخچه اکتشافات و اختراعات در جامعه بشری و موضوعاتی از این دست در اسطوره گنجانده می شوند.

اسطوره افزون بر ارائه تصویر از آغاز جهان و شکل گیری تمدن، تصویری از پایان جهان و زندگی انسانها و به اصطلاح، آخر الزمان هم به دست می دهد.

همان گونه که آشکار است؛ شباهت بسیاری میان اساطیر و ادیان آسمانی وجود دارد ولی تفاوت آن دو در اینجاست که: اساطیر عبارتند از باور مردمان نسبت به آغاز و فرجام جهان؛ ولی ادیان عبارتند از سخن آفریدگار جهان از آغاز و فرجام جهان.

برخی پژوهشگران اسطوره را در معنایی گسترده تر تعریف کرده اند که شامل شخصیت هایی مانند سوپرمن و دراکولا هم می شود. توجه داشته باشید که اسطوره ای که مورد نظر تاریخ پژوهان است، همانا باور مردمان کهن از تاریخ گذشته و آینده قوم و ملت خود و همچنین ساختار کیهان و دستگاه ایزدان و چگونگی اداره امور گیتی توسط ایزدان است.

مقوله دیگری که در اسطوره جای می گیرد، رابطه انسانها با ایزدان و پدیده های طبیعی و دیگر موجودات است. به طور مثال؛ اساطیر ایران شامل آفرینش جهان توسط اهورا مزدا و دشمنی اهریمن با او و آفریده هایش است. اساطیر ایرانی بیان می کنند که جهان در درازای عمر دوازده هزار ساله اش، چه تحولاتی را پشت سر گذاشته و خواهد گذاشت. انسانها یا ابرمردانی که در این تحولات ایفای نقش می کنند، چه کسانی هستند و کردارهای آنان چیست.

نقطه مشترک همه اساطیر این است که: انسانها در آغاز در جهانی آرمانی زندگی می کردند و به یک دلیل مشخص، از آن زندگی محروم شده و وارد دنیای پر از زشتیها و دشواریها می شوند. در فرجام جهان نیز، انسانها بر پایه کردارهایشان، از زندگی نیک یا بد برخوردار خواهند شد.

با آرزوی نیک فرجامی برای همه آدمیان نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار.

 

روایت رستم و سهراب در رادیو فرهنگ

به آگاهی دوستداران شاهنامه می رساند ؛ به خواست ایزد یکتا، از تاریخ 9 امرداد سال 92 داستان رستم و سهراب در برنامه ی در سایه سار سیمرغ بازخوانی خواهد شد.این برنامه روز های چهارشنبه از ساعت پنج بعد از ظهر و به مدت سی دقیقه از رادیو فرهنگ پخش می شود.

روز عشاق در تقويم ايراني

چند سالي است كه ايرانيان روز ۱۴ فوريه يا ۲۵ بهمن را به عنوان روز والنتاين يا روز عشاق گرامي مي دارند و به يكديگر هديه مي دهند. به گمان بسيار، خيلي از ايرانيان نمي دانند كه نياكان ما يك روز از سال را به اين كار اختصاص داده بودند و آن روز ۵ اسفندماه است.

در تقويم ايران كهن، هر يك از سي روز ماه به نام يكي از ايزدان خوانده مي شد. ۱۲ تا از اين نامها با ۱۲ ماه سال همسان بود. به همين سبب، ۱۲ جشن ماهانه در ايران وجود داشت. مثلا روز سيزدهم هر ماه، تير نام داشت و روز سيزدهم از ماه تير به عنوان جشن تيرگان گرامي داشته مي شد.

روز پنجم اسفندماه نيز به عنوان جشن اسفندگان گرامي داشته مي شد. از آن رو كه اسفندارمذ يا اسپنته ارمئيتي، ايزدبانوي زمين بود، روز اسفند از ماه اسفند به عنوان روز زن و مادر جشن گرفته مي شد. زيرا زمين مادر همه موجودات است. قابل توجه است كه آرميتا به عنوان نام دختران، همين نام ايزد بانوي زمين يعني اسپنته ارمئيتي يا آرميتاي پاك است.

حال بهتر نيست كه ايرانيان روز ۵ اسفند را براي هديه دادن به همسران خود برگزينند و والنتاين را به همان خارجيها واگذارند.

گرشاسپ، پهلوان ايراني

۱۱ بهمن سال ۴۴۳ خورشيدي بود كه اسدي توسي، شاعر ايراني و همشهري فردوسي، سرودن منظومه ۹ هزار بيتي گرشاسپ نامه را به پايان برد. به اين مناسبت در ادامه درباره گرشاسپ مطلبي مي خوانيد.
ادامه نوشته

جشن سده

یکی از جشنهای ایران باستان جشن سده است که در دهم بهمن ماه برپا می شود. برای آگاهی از چگونگی جشن سده ادامه مطلب را کلیک کنید.
ادامه نوشته

زرتشت، پيامبر ايراني

حضرت زرتشت كه درود ايزد يكتا بر او باد در روز ششم فروردين چشم به جهان گشود و در يازدهم دي ماه در ۷۷ سالگي به دست تورانيان به شهادت رسيد.

بر اساس نوشته هاي ديني و ملي ايراني، زرتشت در حدود خوارزم چشم به جهان گشود. پادشاه آن سرزمين در هنگام تولد زرتشت، لهراسپ نام داشت كه پس از ۱۲۰ سال شاهي، تخت و تاج را به پسرش گشتاسپ واگذار كرد و خود در آتشكده بلخ گوشه گرفت

زرتشت چهل ساله بود كه به وخشوري )پيامبري( برگزيده شد و براي جلب حمايت گشتاسپ شاه رهسپار پايتخت )بلخ( گرديد. در آن هنگام سي سال از پادشاهي گشتاسپ سپري گشته بود. گشتاسپ و وزير او جاماسپ، پس از ديدن معجزات زرتشت به آيين او ايمان آوردند و آموزه هاي زرتشت با پشتيباني شاه و دربار در قلمرو حكومت گسترش يافت.

قلمرو شاهي گشتاسپ كه پايتخت آن شهر باستاني بلخ بود، شامل بخشهاي شمال شرقي خراسان كنوني و قسمتي از افغانستان مي شد. اين سرزمين همواره مورد يورش صحراگردان شمالي و شرقي بود كه توراني خوانده مي شدند. اسفنديار كه فرزند شاه بود، در جنگ با تورانيها به چندين پيروزي ارزشمند دست يافت. لهراسپ كه در آتشكده گوشه نشيني پيشه كرده بود، در يكي از يورشهاي تورانيها و در نبود گشتاسپ در بلخ، كشته شد.

زرتشت نيز در يورش تورانيها به بلخ به شهادت رسيد. او در هنگام مرگ ۷۷ سال داشت.

در مورد زمان زندگي زرتشت نظرات گوناگوني ارائه شده و هر يك از اين نظرات طرفداران و مخالفاني دارد. بر پايه پژوهشهاي زبان شناسي و مقايسه متن اوستا با متن وداها، سده هاي ۱۲ و ۱۱ پ.م را براي دوران زندگي زرتشت پيشنهاد داده اند.

بر پايه نوشته هاي پهلوي و سالنامه هاي شاهي، تولد زرتشت در سال ۱۱۰ از پادشاهي لهراسپ روي داده است. اگر سالهاي پادشاهي شاهان را تا آغاز شاهي اسكندر با هم جمع كنيم، فاصله ميان زاده شدن زرتشت و كشته شدن دارا ۲۹۸ سال مي شود. به اين شرح: باقي مانده شاهي لهراسپ ۱۰ سال. گشتاسپ ۱۲۰ سال. بهمن ۱۱۲ سال. هماي ۳۰ سال. داراب ۱۲ سال و دارا ۱۴ سال.

با توجه به اينكه كشته شدن دارا يا همان داريوش سوم هخامنشي در سال ۳۳۰ پ.م اتفاق افتاده است، زرتشت بايد در سال ۶۲۸ پ.م زاده شده باشد.

زرتشت چه در سده ۱۲ پ.م زيسته باشد چه در سده ششم پ.م، آدميان را به انديشه و گفتار و كردار نيك سفارش كرده است. روانش شاد.

شاهنامه در راديو فرهنگ

به آگاهي دوستداران شاهنامه فردوسي و فرهنگ ايران زمين مي رساند:

برنامه در سايه سار سيمرغ هر هفته چهارشنبه ساعت ۱۶ از راديو فرهنگ پخش مي شود.

اين برنامه با اجراي احسان محمدي و حضور كارشناسان، مهدي فكري و مرجان فولادوند، به خوانش شاهنامه و تحليل ابيات مي پردازد.

بررسي داستانها و اسطوره هاي ايراني و پيوند ميان اين داستانها و فرهنگ ايران از اهداف اين برنامه است.

شاهنامه خواني در اين برنامه از بهمن ماه ۱۳۸۸ آغاز شده و هم اكنون به آغاز پادشاهي نوذر رسيده است.

علاقه مندان شاهنامه و اسطوره! شنيدن اين برنامه را فراموش نكنيد.