نبو کودوری اوسور (نبوکدنصر دوم) که به بخت النصر مشهور شده، در سال 604 پ.م به شاهی بابل رسید و در 7 اکتبر 562 پ.م درگذشت.

پدر او (نبو اپله اوسور یا نبوپولاسار) در سال 612 پ.م، با همراهی هوخشتره (شاه ماد) توانست بر نینوا (پایتخت آشور) دست یابد. در آن سال یا کمی بعد، نبوکدنصر با نوه هوخشتره (آمیتیس) عروسی کرد و اتحادی میان دو دولت پدید آمد که صلحی 60 ساله را در پی داشت.

در سال 604 پ.م نبوکدنصر به جنگ نخائو دوم (فرعون مصر) رفت و او را در کرکمیش (شمال سوریه) بشکست. خبر مرگ پدر موجب بازگشت نبوکدنصر به بابل شد. او برای گردآوری خراج سالیانه از سوریه و فلسطین و فینیقیه مجبور بود تا همه ساله به آن سرزمینها لشکر بکشد.

در سال 602 پ.م یهویاقیم (شاه یهودا) بدون جنگ حاضر به پرداخت خراج شد. شاه بابل نیز تعدادی از بزرگان اورشلیم را به عنوان گروگان به بابل برد که به احتمال زیاد، دانیال نبی هم در میان آنان بود.

نبوکدنصر در سال 601 پ.م تا مرز مصر پیشروی نمود و پس از نبردی سخت، ناچار شد بدون نتیجه بازگردد. پس از بازگشت شاه به بابل، نخائو آماده جنگ با نبوکدنصر شد. یهویاقیم هم به حمایت از او برخواست.

نبوکدنصر در زمستان 597 پ.م رهسپار فلسطین شد. یهویاقیم در دسامبر 598 پ.م درگذشت و یهویاقین جانشین پدرش شد. بابلیها در 16 مارس 597 پ.م اورشلیم را تصرف کردند و یهویاقین و ده هزار تن از یهودیان را به بابل کوچاندند. یکی از برادران یهویاقیم که صدقیا نام گرفت و تنها 21 سال داشت، به حکومت یهودا منصوب شد و نبوکدنصر با ثروت بسیار معبد اورشلیم به بابل بازگشت.

در سال 588 پ.م، فرعون تازه (آپریئز) به فلسطین و فینیقیه لشکر کشید و چندین شهر را غارت نمود. صدقیا به گمان اینکه دوران چیرگی بابل پایان یافته است، از پرداخت خراج سر باز زد. نبوکدنصر با سپاهی گران راهی غرب شد. مصریها عقب نشستند و اورشلیم پس از 18 ماه مقاومت، سرانجام در 18 ژوئیه 586 پ.م گشوده شد. شاه بابل فرمان کشتار و تخریب صادر کرد. شهر تقریبا به طور کامل ویران گردید و 15 هزار تن از یهودیان به بابل برده شدند. بدین ترتیب، دولت یهودا که در سال 928 پ.م و پس از مرگ سلیمان نبی تأسیس شده بود، برچیده شد.

بندر صور که یکی از مراکز بزرگ تجاری جهان باستان در فینیقیه به شمار می رفت، در سال 571 پ.م و پس از 13 سال مقاومت در برابر بابلیان، سقوط کرد و فرماندهی بابلی در آنجا منصوب شد. بندر کارتاژ (واقع در کشور تونس کنونی) که در پایان سده نهم پیش از میلاد توسط فینیقیها بنا شده بود، در سال 574 پ.م از دولت صور مستقل شد و سه سده بعد به قدرتی جهانی تبدیل گردید.

بخت النصر در 562 پ.م درگذشت و جانشینان او نتوانستند از قلمرو بابل به خوبی نگهداری کنند. پدیدار شدن قدرت تازه ای به نام هخامنشیان موجب شد تا از قدرت بابل روز به روز کاسته شود. سرانجام در 13 اکتبر 539 پ.م شهر بابل به تصرف ایرانیان درآمد و از آن دولت پرآوازه، تنها نام آن و نام بخت النصر و باغهای معلق آن به جا ماند.

باغهای معلق بابل یکی از عجایب هفتگانه جهان باستان می‌باشد. این باغها در حدود 600 پیش از میلاد به فرمان نبوکدنصر دوم ساخته شدند. به این باغها در نوشته‌های مورخان یونانی مانند استرابو و دیودور سیسیلی اشاره شده‌است ولی همچنان در مورد وجود آنها ابهاماتی هست. در حقیقت در هیچ یک از نوشته‌های بابلی در مورد وجود این باغ مطلبی ذکر نشده‌است. در طول قرنها این منطقه با باغهای نینوا درآمیخته ولی در حکاکی‌های موجود در آن نواحی روش‌های انتقال آب رود فرات به ارتفاعی که برای این باغها احتیاج بوده‌است آورده شده‌است. این باغها برای خوشحال کردن همسر نبوکدنصر که بیمار بوده‌است ساخته شده‌اند. آمیتیس دختر ایختوویگو و نوه هوخشتره (پادشاهان ماد) با نبوکدنصر ازدواج کرد تا میان دو قوم صلح پایدار برقرار گردد. سرزمین ماد که آمیتیس از آن می‌امد سرزمینی سرسبز و کوهستانی و پوشیده از گیاهان و درختان مختلف بود ولی سرزمین بابل در منطقه‌ای مسطح و فلاتی خشک قرار گرفته بود. یکی از دلایل بیماری آمیتیس هم دوری او از سرزمین خوش آب و هوای خود بود بنابراین نبوکدنصر تصمیم گرفت باغهای معلق بابل را در بلندی برای همسر خود بسازد واژهٔ معلق که برای این باغها استفاده می‌شود در حقیقت به این معنی نیست که باغها به‌وسیله طناب یا ریسمان به یکدیگر متصل بوده‌اند بلکه احتمالاً ترجمه اشتباه کلمه‌ای یونانی به معنای تراس یا بالکن بوده‌است. استرابو در قرن اول قبل از میلاد می‌نویسد: تراسها در طبقاتی روی یکدیگر واقع شده بودند و هرکدام دارای ستونهای سنگی مکعب شکل توخالی بوده‌اند که توسط گیاهان پوشیده شده بود. تحقیقات بیشتر در منطقه بابل منجر به یافتن پایه‌های این ستون‌ها شده‌است.