آغاز بکار نستوریوس

  نستوریوس که در حوزه فعالیتی کلیسای انطاکیه رشد کرده بود؛ طبیعتا به مبانی موجود در این کلیسا پایبند بود. تصویری که از شخصیت مسیح در کلیسای انطاکیه ترسیم می­شد بکلی با تصویری که در کلیسای اسکندریه وجود داشت متفاوت بود.

  نستوریوس در 19 دسامبر سال 380 میلادی و زمانی که کلیسای مسیح از اختلاف­های درونی به شدت رنج می­برد، در فضای الهیاتی انطاکیه متولد شد. او پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به علوم دینی علاقه­مند شد و  در همین حوزه وارد جهان الهیات گرديد. وی در جوانی به عنوان کشیش منصوب شد و در همین سمت به فعالیت خود ادامه داد تا اینکه در سال­های آخر قرن چهار، جدال بین الهی­دان­های مسیحی درباره شخصیت مسیح به اوج خود رسید. در این هنگام نستوریوس کشیشی پُرشور بود که خود را برای مبارزه با هر نوع بدعت آماده کرده بود.

مکتب فکری انطاکیه و اسکندریه

سرانجام و پس از چند دهه درگیری بین دو مکتب، دو ایده الهیاتی به ظهور رسید:

1- یکی از این دو مکتب، مکتب انطاکیه بود  که می­گفت عیسی یک انسان است و پس از مدتی  انسانی الهی شده  و کلمه خدایی در او ساکن گشته و با جسم او یکی شد به طوری که کلمه و عیسی دو مظهر متفاوت هستند که دارای یک اراده و هویت­اند.

بنابراین در انطاکیه بیشتر روی این مطلب تاکید می­شد که مسیح انسانی بود که خدا گردید؛ نه خدایی که انسان گردید. در آنجا برای بشر بودن مسیح و الگوی اخلاقی او اهمییت خاصی قائل بودند.

در این بین تئودور، اسقف موپسوئستا از کلیسای انطاکیه بپا خاست و بر وجود دو طبیعت کاملا مجزا در مسیح تاکید کرد. او می­گفت که مسیح از یک طرف انسان است و از طرف دیگر خدا؛ اما در ابتدا انسان بوده و این شخصیت انسانی او به درجه­ای رسیده که الهی شده است.

2- اما  به نظر کلیسای اسکندریه، مریم مادر خدا بود و شان او بالاتر از شانی بود که کلیسای انطاکیه تصور می­کرد. علاوه بر این در مورد شخصیت مسیح نیز، کلیسای اسکندریه معتقد بود که در او اتحاد جدایی ناپذیر بین خدا و انسان وجود دارد. به این بیان که لوگوس که در مسیح تجسد یافته و ویژگیهای انسان را  پذیرفته است. یعنی مسیح ابتدا خدا بوده و سپس در فرایند تجسد انسانیت را نیز پذیرفته است. بنابراین مکتب فکری اسکندریه بر خدا بودن  مسیح تمرکز داشت. مهم­ترین متن از کتاب مقدس در این باب این است: «و کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد.»

اندیشه نستوریوس

نستوریوس که شاگرد تئودور بود نه تنها عقیده استادش را با دقت شرح داد بلکه ایده­های جدیدی نیز بر آن افزود:

1- مسیح؛ انسانی که خدایی شد

تعالیم نستوریوس نشان می­داد که یک شخص انسانی (مسیح) و یک شخص الهی (کلمه) وجود داشت که در مسیح ساکن شد و با اتحاد معنوی از طریق اتحاد اراده یکی شدند. بنابراین پسر خدا یک انسان نگردید بلکه به یک انسان مخلوق که از باکره متولد شده بود پیوست.

2- مریم باکره:

علاوه بر مساله قبلی که پیش از نستوریوس طرح شده بود خود نستوریوس نیز بحث جدیدی ایجاد کرد و معتقد شد که جایز نیست مریم  «مادر خدا» نامیده شود؛ زیرا  محال است زنی با خصوصیات بشری نسبت به خدا حالت مادری پیدا کند. به این ترتیب دامنه نزاع را بیشتر کرد. او می­گفت: «مریم فقط انسانی مانند خود را به دنیا آورد که کلمه در او تجسد یافت.»

پاسخ کلیسای رم

رُم از این اظهار نظرهای نستوریوس ناخرسند بود. سیریل، اسقف اسکندرانی به رُم رفته و از نستوریوس به پاپ كلستین شکایت کرده بود. پس از مدتی نستوریوس نیز به پاپ مراجعه کرد اما پاپ طرف سیریل(اسکندریه) را گرفت و نستوریوس را محکوم کرد. بنابراین سیریل با تایید پاپ دوازده بند(که بیشتر شبیه لعنت نامه بود) تنظیم کرد که نستوریوس می­بایست در مقابل مجازات تکفیر آنها را بپذیرد اما نستوریوس از پذیرش آن خودداری کرد؛ زیرا نمی­توانست بپذیرد که مسیح خدایی است که لباس جسم بر تن کرده است.

دخالت امپراتور در تاریخ و الهیات کلیسا

اما در همین زمانی که پاپ رُم با نستوريوس مخالف بود، امپراتور تئودوسیوس به کمک او آمد و او را در سال 428 به عنوان بطريق قسطنطنیه منسوب کرد. در نتیجه این ارتقاء منصبی که نستوریوس بدان دست یافت دامنه جدال هم بیشتر شد.

در این بین تئودوسیوس که امنیت و آسایش امپراتوری را در خطر می­دید دستور تشکیل شورایی را داد تا بتواند آتش نزاع را فرو نشاند.

                   

شورای افسوس علیه نستوریوس

به این ترتیب درسال 431 در شهر افسوس شورایی تشکیل شد و بیانیه­ای را تنظیم کرد:

«ما اعتراف می­کنیم که خداوند ما عیسی مسیح، فرزند یگانه خدا، خدای کامل و انسان کامل بوده و از یک روح ناطقه و بدن تشکیل شده است. منشا وی پیش از خلقت جهان از پدر به عنوان خدا بوده  و در روزهای آخر به خاطر ما و نجات ما همان فرزند یگانه به عنوان انسان از مریم باکره به دنیا آمد. وی به عنوان خدا با پدر هم ذات بوده و به عنوان انسان با ما هم ذات است. زیرا بین دو طبیعت الهی و انسانی وحدت وجود دارد... طبق این ادراک از وحدت اختلاط ناپذیر دو طبیعت، ما اعتراف می­کنیم که باکره مقدس، مادر خداست؛ زیرا کلمه  خدا متجسّم  شد و انسان شد  و  از زمان لقاح خود، کلمه بدنی را که از مریم مقدس گرفته بود با خود متحد کرد...»

اما اسقفان انطاکیه که از نستوریوس حمایت می­کردند دیر به جلسه شورا رسیدند و سیریل که از پیش حمایت روم را به دست آورده بود جلسه را آغاز کرد و در نتیجه نستوریوس مقام خود را از دست داد. ولی اسقفان انطاکیه این جلسه را نپذیرفتند. بنابراین خود جلسه­ای تشکیل دادند و شورای تحت رهبری سیریل را محکوم کردند.

خلع سیاسی نستوریوس

همانطور که پیداست این شورا که با دخالت و نظر مستقیم امپراتور -که هیچ گونه تخصصی در الهیات نداشت- اداره شد نتوانست آرامش را به جهان مسیحیت بازگرداند و فقط اوضاع را پیچیده­تر کرد. 

در نتیجه در سال 433 اسقفان انطاکیه بیانیه معتدل­تری تنظیم کردند و نستوریوس را نیز از مقامش خلع کردند. در طرف مقابل سیریل و هوادارنش این بیانیه را پذیرفتند.

از این پس با قدرت امپراتوری صدای نستوریوس خاموش شد اما پیروان او گسترش یافتند ولی چون امپراتور و حکومت  با این رشد موافق نبودند شکنجه و آزار نستوریان آغاز شد و بسیاری از نستوری­ها از امپراتوری گریختند  و در قلمرو ایران ساساني ساکن شدند.

پایان کار نستوریوس

با گذشت زمان و سازشکاری بین دو مکتب انطاکیه و اسکندریه نستوریوس روز به روز منزوی­تر شد تا اینکه در نهایت در سال 451 یا 452  در اوج تنهایی و غربت درگذشت. اما با درگذشت او بسیاری از اندیشمندان و مردم عادی از او طرفداری کردند و انیشه­های او را قدر دانستند؛ زیرا اندیشه او از اندیشه­ای که در شورای کلیسایی تصویب شد ساده­تر و معقول­تر بود.