خشایار شا
خشايارشا چهارمين پادشاه سلسله هخامنشيان بود كه از نوامبر 486 تا اوت 465 پیش از ميلاد بر قلمرو پهناوری
از جهان باستان فرمانروايي داشت. اين گستره پهناور از يك سو به رودهاي
جيحون(آمودريا) و سيحون(سيردريا) و سرزمين ايراني سغديانا و از غرب تا دانوب،
يونان، نيل و سرزمين هاي پيرامون مصر(ليبي و حبشه) مي رسيد.
نام و نشان خانوادگي اين پادشاه بيان كننده آن است كه فرزند داريوش بزرگ، نواده
ويشتاسپ و از دودمان آريارمنه هخامنشي بود. او در سال 521 پ.م، یعنی نخستین سال
پادشاهی داریوش بزرگ، چشم به جهان گشود.
ايران در دوره هخامنشيان بستر شكوفايي يكي از مهم ترين تمدن هاي جهاني بود. از
زماني كه كوروش بزرگ با تسامح و تساهل، آزادي فكر، قدم و قلم، در راه آباداني اين
ملك گام برداشت، راه رسيدن به دولت جهاني فراهم شد و ايرانيان به تدريج گستره
جغرافياي فرهنگي و تاريخي خود را از فرارود (ماوراء النهر)؛ يعني جيحون و سيحون در
شمال شرقي تا سند و پنجاب در جنوب شرقي و از درياي سياه و كشور يونان تا مديترانه
و كرانه هاي رود نيل در مصر و حتي ليبي و حبشه و ديگر سرزمين هاي دوردست آن روزگار
گسترش دادند. بدين سان خشایارشا پس از داريوش بزرگ، وارث سرزميني وسیع بود كه
اقوام گوناگون در آن به سر مي بردند.
در واپسين سال هاي حيات داريوش جنگ هاي ايرانيان و يونانيان همچنان ادامه داشت. آسياي صغير كه خاستگاه پادشاهي «ليديه» به مركزيت «سارد» بود و سرزمين هاي كرانه شرقي درياهاي مرمره، اژه و مديترانه كه «ايونی نشين» خوانده مي شدند، بستر اين جنگ ها بودند. اگرچه داريوش به درون اروپا نيز گام نهاد، دانوب را درنورديد و تنها در نبرد ماراتن متوقف شد، اما جنگ هاي ايران و يونان پس از وي همچنان ادامه يافت. بدين سان راه پدر را پسر؛ يعني خشايارشا در پيش گرفت.
شش سال نخست حيات سياسي و پادشاهي خشايارشا، آكنده از حوادثي
است كه كارداني او را به نمايش مي گذارد؛ از جمله سركوب شورش مصر كه پس از مرگ
داريوش رخ داد. معمولا پس از مرگ هر پادشاهي، شورش هايي براي تصاحب قدرت در نواحي
مختلف به وقوع مي پيوندد. پس از مرگ داريوش هم، چنين شد و نخستين آنها مردم مصر
بودند كه در فاصله دور از مركز حكومت هخامنشيان و عمق فرهنگي آن سرزمين ديرپا، در
سراسر سال هاي حاكميت ايرانيان بر آن سرزمين خاستگاه شورش ها و دشواري هايي مي شده
است. در ابتداي فرمانروايي شاه جديد نيز طغيان فراگيري ظاهر شده بود كه لازم بود شاه
براي سركوبي آن و ايجاد آرامش دوباره، به آنجا عزيمت كند.
خشايارشا، در آغاز پادشاهي با سپاهي نيرومند عازم مصر شد و با وجود مقاومت شديد
مصريان، شورش را فرو نشاند. خبيش (خبيشه)، يا كسي كه ياغي شده بود و خود را فرعون
مصر مي خواند، فرار كرد، همدستانش مجازات شدند و ارتش ايران توانست كه نظم و امنيت
را بدان سامان بازگرداند (484 پ.م). پس از اين خشايارشا، برادر خود «هخامنش» را والي يا ساتراپ
مصر كرد و بي آنكه تغييرات عمده اي در اركان سياسي- اجتماعي آن سرزمين وارد آورد،
سكان امور را به دست گذشتگان داد. نخبگان و روحانيون مصري حقوق و اختيارات پيشين
را بازيافتند و شاه نيز به خاك وطن بازگشت. اين نخستين سفر جنگي شاه بود كه خود در
راس قوا قرار داشت.
هم زمان با گرفتاري هاي مصر، بين النهرين نيز دستخوش آشوب شد و شهر تاريخي بابل سر به عصيان برداشت. «بعل شي ماني» رهبر اين شورش و عنوان «شاه بابل» را بر روي خود گذاشته بود (اوت 482 پ.م). ولي با تدبير به هنگام خشايارشا، اين شورش هم خنثي و ظرف 15روز به غائله خاتمه داده شد.
لشگركشي به يونان و دلايل آن
داريوش به واسطه كدورتي كه از واقعه ماراتن حاصل شده بود، درصدد بود كه آن واقعه را جبران و نيروي مجهزي براي به تمكين درآوردن يوناني ها اعزام دارد. بي شك، مرگ او وقفه اي در تداركات امر ايجاد كرد و نيروهايي كه براي لشگركشي به يونان آماده شده بودند، ناگزير شدند كه تحت فرماندهي خشايارشا، براي آرامش مصر به كار گرفته شوند. پس از آن نيز شورش بابليان، مدتي را به خود اختصاص داد و شاه جديد لازم ديد تا به امور متفرق قلمرو پهناور خود سرو سامان دهد و با خاطري آسوده، به جنگ جهاني بپردازد.
هرودوت در رابطه با علت لشگركشي خشايارشا به يونان از قول او آورده است: «پس از اينكه پلي در هلس پونت (تنگه داردانل) ساختم، از اروپا خواهم گذشت، تا به يونان رفته، انتقام توهيني را كه آتني ها به پارسي ها و پدرم وارد كرده اند، بگيرم و البته شما مي دانيد كه داريوش تصميم داشت بر ضد اين اقوام اقدام كند. ولي مرگ به او فرصت نداد. پس به عهده من است كه انتقام پدرم و پارسي ها را بكشم و من از اين كار دست برندارم تا آن كه آتن را گرفته و آن را آتش بزنم. چنانكه مي دانيد مبادرت به دشمني با من و پدرم، اول از طرف آتني ها بود. اولا با «آريشناگر»، يكي از بندگان ما، به سارد حمله كرده، آتش به معابد و باغ مقدس آن زدند و بعد از آن هم خوب مي دانيد كه وقتي با داتيس و ارتافرن به مملكت آنها رفتيد، چه با شما كردند. اين است چيزهايي كه مرا مجبور مي كند به ضد آتني ها اقدام كنم.»
اگر شاخ و برگ هاي مضامين بر ساخته هرودت نيز كنار گذاشته شود، امري بديهي است كه در دربار ايران دو عقيده درباره لشكرکشي به يونان وجود داشته و هر كدام نيز طرفداراني پيدا كرده است. منتهي شاه خود نيز در زمره كساني بوده است كه دچار ترديد راي بوده اند و عدم اعزام سپاه را ترجيح مي داده اند. اين كه در زمان شاه جديد چيزي بر قلمرو ايران اضافه نشده باشد و قلمرو امپراتوري در حد گذشتگان باقي بماند، بدون ترديد يكي از محورهاي تصميم گيري بود و سرانجام شاه را به آنجا كشانيد كه با اعزام قوا موافقت كند. از اين رو، خشايار شا پس از تصميم جنگ در خواب ديد كه تاجي از برگ هاي زيتون بر سر دارد و شاخه هاي آن تمام عالم را فرا گرفته است. سپس اين تاج ناپديد شد و مغ ها اين رويا را به حكومت وي بر تمام زمين تعبير كردند.
شاهكاري از يك سازه آبي
به گفته هرودوت، خشايار شاه بعد از فتح مجدد مصر، به مدت چهار سال به تجهيز تداركات جنگي پرداخت و لشگري را تدارك ديد كه بزرگ ترين سپاهي بود كه تا آن روز براي نبرد با يك دشمن خارجي آماده شده بود. طبيعي بود كه از مناطق مختلف امپراتوري، نيروهاي رزمنده جذب شوند و خاصه مردمي مانند فينيقيان و كارتاژيان و آن عده از سكنه يوناني آسياي صغير كه در ايران وفادار مانده بودند، در امر تجهيز ناوگان دريايي شاه، همراهي جدي نشان دهند. از آنجايي كه ساليان سال، انديشه نبرد، ايرانيان را به اين نتيجه رسانيده بود كه با يونانيان بايد در دريا مصاف كنند و اين مجموعه مردم جزيره نشين را بيش تر در آب هاي اژه و مرمره جست وجو كرد، به امر شاه به حفر كانالي پرداختند كه خوشبختانه در سنوات اخير و به همت باستان شناسان انگليسي عرض، طول و نحوه استقرار آن، كشف شده است.
بر اساس گزارش روزنامه نيويورك تايمز، خشايارشا پادشاه ايران در سال 480 پیش از ميلاد دستور حفر اين كانال را به مهندسان نظامي ارتش ايران صادر كرد. اين كانال كه در شبه جزيره اي در درياي اژه و شمال يونان حفر شده است، يكي از بزرگترين و شگفت انگيزترين فعاليت هاي مهندسي آن زمان بوده است.
لشگركشي براي تاديب
خشايارشا با يونانيان بالاخره جنگيد تا آنها را تاديب كند. از
آن روي كه شورش كردند و سارد را به آتش كشيدند.
در ترموپيل بر سپاهيان اسپارتي تحت فرمان لئونيداس پيروز شد، از آن روي كه بسياري
از آنها رغبتي در دفاع از سرزمين خود نداشتند و از هم گسيخته بودند و آن سيصد تن
هم كه ماندند و جنگيدند، خواستند كه وفاداري به قوانين سرزمين خود را به ديگر
يونانيان يادآوري كنند.
خشايارشا با تلاش و كوشش سپاهيان كارآمد خويش آتن را تسخير كرد
و اين نماد فضايل مغرب زمين را فتح كرد.
با اين اوصاف مورخين يوناني، تمام لشگر كشي هاي خشايارشا را با حب و بغض به اين
شاه ايراني نوشته و حتي وي را نكوهش كرده اند و امروز اگر برخي مي كوشند تا چهره
خشايارشا را خلاف آنچه كه هست به تصوير بكشند، از آن روست كه بر ناكامي خويش سرپوش
بگذارند. گويي كاري كه خشايارشا در يونان كرد، دست كم با كاري كه اسكندر مقدوني در
ايران به سرانجام رساند به يكسان بايد ارزش گذاري، نقد و تحليل شود.
خشایارشا کار ساخت شهر پارسه (تخت جمشید) را ادامه داد و در سالهای پایانی پادشاهی او، این شهر به طور کامل به بهره برداری رسید.