عوامل ضعف تمدن اسلامي
آن زماني كه تمدنهاي بشري مانند گياه كوچكي در حال پژمرده شدن بودند، تمدن اسلامي مانند سرو تناوري در حال رشد و شكوفايي و سايهافكندن بود و توانست اقتدار و عظمت خود را به تمام جهانيان نشان دهد و مانند خورشيد عالمتابي تمام ستارگان را كنار بزند. اما صد افسوس كه اين اقتدار و عظمت تمدن اسلامي پس از چندي به ضعف و انحطاط گراييد. تحقيق حاضر برخي از عوامل تعاملي را كه به ضعف و انحطاط تمدن اسلامي انجاميد بيان و بررسي ميكند.
تعريف تمدن و منشاء آن
براي تمدن تعريفهاي گوناگوني شده است كه ما به چند نمونه از آن تعاريف اشاره ميكنيم:
1. ابن خلدون معتقد است كه اجتماع انساني مفهومي است كه از آن بايد به مدنيت ياد كرد. پس تمدن به حالت اجتماعي انساني اطلاق ميگردد.(1)
2. ويل دورانت مؤلف كتاب تاريخ تمدن ميگويد: تمدن، نظمي اجتماعي است كه در نتيجهي آن فعاليتهاي فرهنگي امكانپذير ميشود و جريان پيدا ميكند. از نظر او تمدن در كلبهي روستايي متولد شد و در شهر به گُل نشست. به عبارت، ديگر وي معتقد است كه تمدن از زماني شروع شد كه بشر توانست كشاورزي كند. بنابراين، از نظر ويل دورانت آغاز تمدن با شروع كشاورزي و توسعهي تمدن از زمان شهرنشيني است.(2)
3. توينبي مورخ انگليسي معتقد است كه تمدن محصول نبوغ اقليت مبتكر و نوآور است. در واقع به باور او اقليتها و اشخاص هوشمند و برجسته تمدنها را ايجاد كردهاند و بقيه از آنها تبعيت كردهاند.(3)
4. هانتيگتون ميگويد: تمدن يك موجوديت فرهنگي است.(4)
به هرحال هركسي به قدرتوان خود خواسته است تمدن را تعريف كند؛ اما در كل ميتوان تمدن را اينگونه تعريف نمود: تمدن عبارت است از مجموعه ساختهها و اندوختههاي معنوي و مادي جامعه انساني.
وقتي ميگوييم ساختههاي انساني، مقصود آن چيزي است كه در طبيعت در حالت عادي وجود ندارد و انسان آن را ميسازد. بنابراين، ساختهي انساني در برابر ساختهي طبيعت قرار ميگيرد و مقصود از اندوخته عبارت است از انباري از تجربهها، دادهها و دانشها و قرارداها و اختراعهاي گذشته يا ديگران كه به جامعه به ميراث ميرسد. اما منظور از مادي بودن عبارت است از آنچه نياز غريزي و طبيعي آدمي را برآورده ميكند و آنچه نيازهاي غير طبيعي و غير غريزي و غير مادي انسان را برآورده ميكند معنوي است. مثلاً: لباس پوشيدن مادي است ولي مد و رنگ لباس جزء پديدهاي معنوي است. همچنين انسان دو نوع دستاورد دارد: معنوي و مادي؛ يكي صندلي ميسازد كه مادي است و ديگري شعر ميسرايد كه معنوي است. (5)
آيا اسلام تمدني داشته يا خير؟
ضرب المثلي هست كه ميگويد: اول برادري ات را ثابت كن، بعد ادعاي ارث و ميراث داشته باش. بنابراين، پيش از آغاز بحث اصلي ناچار بايد از اين نكته سخن گفت كه آيا اسلام تمدني داشته است و يا خير؟!
اگر بخواهيم تمدن را توصيف كنيم و بگوييم يك ملتي متمدن است يا نه؟ ناچاريم به بررسي شاخههاي مختلف علوم بپردازيم كه اين ملت در اين شاخهها پيشرفت داشتهاند و يا خير؟ علت آن اين است كه علوم جزء ساختهها و اندوختههاي معنوي جامعهي انساني محسوب ميشود و اين همان تعريف تمدن است. اما نظر غربيان در مورد تمدن اسلام اين است كه آنها ميگويند: مسلمانان تمدن ندارند بلكه فقط امانتدار خوبي بودهاند. معتقدند: مسلمانان آنچه ميراث يونان و روم بود را به امانتداري تمام از تعرض كليساي قرون وسطي مصون نگه داشتند و ميراث فرهنگي روم و يونان را به عربي ترجمه كردند و نگذاشتند توسط ارباب كليسا در قرون وسطي از بين برود تا رنسانس ايجاد شد و در رنسانس ما غربيها آمديم همان كتابهاي ارسطو و افلاطون و... را دو مرتبه به زبانهاي لاتين و اروپايي ترجمه كرديم.
معناي اين گفتهي غربيها اين است كه مسلمانان چيزي به نظريات ارسطو و افلاطون و... نيفزودند و اصلاً مسلمانان در زمينهي علوم مختلف هيچگونه پيشرفتي نداشتهاند. بنابراين ميتوان گفت كه مسلمين اصلاً تمدني نداشتهاند و تمدن فقط از آن ما غربيهاست.
به هرحال ما در جواب غربيها ميگوييم كه ادعاي شما كذب محض است زيرا ما شاهديم كه شيخ اشراق و فارابي و ابن سينا و امثال آنها خدمات بسياري را به علوم مختلف كردند و حتي در علوم مختلف نوآوريهايي داشتند.
از طرفي ديگر ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن خود ميگويد: قديمي ترين تمدنهايي كه از آن اثري بهجا مانده و ما بر اساس آن آثار ميتوانيم قضاوت كنيم تمدن ايلاميهاست كه حدود ده هزار سال پيش در جنوب غربي ايران و جنوب شرقي عراق امروز واقع بود و بعد از آنها تمدن سومريهاست و مصريها و آشوريها و... هستند. اما از تمدن آتن و هلنيسم تاكنون حدود دو هزار و ششصد سال ميگذرد. پس از اين مطالب دو نتيجه ميگيريم:
1. تمدن منحصر به غربيها نيست بلكه ملتهاي ديگر هم داراي تمدن بودهاند.
2. مسلمانان داراي تمدن بودهاند و حتي ميتوان گفت: مدت تقربياً هزارسال تمدن اسلامي رونق داشته است و به سال ميلادي تقربياً از قرن هفتم تا قرن هفدهم را دربر ميگيرد و هنگامي كه اروپا در دوران تاريكي به سر ميبرده جهان اسلام در دوره شكوفايي و درخشندگي تمدن و فرهنگ اسلامي قرار داشته است. بنابراين، با اين توضيحات به بيپايه و اساس بودن ادعاي غربيها پي ميبريم و به صراحت ميگوييم كه اسلام نه تنها تمدن داشته است بلكه تمدن آن بسيار غني هم بوده است.(6)
نشانههاي انحطاط يك تمدن
تمدنهايي كه در طول تاريخ ظهور كردهاند پس از مدتي شكوفايي يا رو به ضعف و انحطاط نهادهاند و يا به كلي از بين رفتهاند و چنين واقعيتي اين پرسش را مطرح ميكند كه نشانههاي انحطاط يك تمدن چه چيزهايي ميباشد؟
در جواب اين سؤال ابن خلدون در كتاب مقدمهي خود به مواردي از آن نشانهها اشاره ميكند كه ذيلاً آنها را متذكر ميشويم:
1. ضعف پايتخت و تجزيهي آن: هرگاه دولتي پايتخت خود را از دست بدهد باقي ماندن نواحي ديگر براي آن سودي نخواهد داشت و بيدرنگ مضمحل خواهد شد. زيرا پايتخت به منزلهي قلب است كه روح از آن برانگيخته ميشود و چون قلب به دست دشمن بيفتد كليهي نواحي ومرزهاي آن منهدم خواهد شد.(7)
2. ضعف صنعت: هرگاه ترقيات شهري به انحطاط مبدل شود آن وقت تجملخواهي و ثروت در آن نقصان خواهد يافت و مردم مانند دوران ده نشيني به همان ضروريات اكتفا خواهند كرد و در نتيجه صنايعي كه از لوازم تجملخواهي بهشمار ميرود بيرونق خواهد شد و پيوسته صنايع رو به نقصان ميرود تا آنكه به كلي مضمحل ميشود.(8)
3. انحطاط دانش و خط و هنر: يكي از نشانههاي انحطاط يك تمدن از ديدگاه ابن خلدون انحطاط دانش و خط و هنر ميباشد زيرا همانطوري كه در تعريف تمدن گفتيم دانش و خط و هنر از ساختهها و اندوختههاي معنوي جامعهي انساني محسوب ميگردد.(9)
4. قحطي و گرسنگي: از آنجايي كه تمدن ميكوشد زندگي مردم را از هر لحاظ و بهخصوص از لحاظ اقتصادي تامين نمايد لذا اگر در بين ملتي و كشوري قحطي و گرسنگي پديدار شد اين خود نشانهي انحطاط تمدن آن ملت و كشور ميباشد.(10)
عوامل ضعف و انحطاط تمدن اسلامي از لحاظ تعاملي
از آنجايي كه تمدن اسلامي و هر تمدن ديگري بر پايههايي استوار است كه در بستر آنها زاده شده و رشد مينمايد ميتوان گفت در يك ديد كلي اگر عوامل پيدايي تمدن اسلامي و هر تمدن ديگري دچار افول و زوال شود، تمدن نيز خواسته يا ناخواسته فرو خواهد ريخت ولي در عين حال از آنجايي كه بنده بايد عوامل ضعف و انحطاط تمدن اسلامي را از لحاظ تعاملي بايد بررسي نمايم لذا آن عوامل را به طور خلاصه بيان خواهم نمود:
1. عوامل داخلي
1- 1. تجملخواهي
تجملخواهي و نازپروردگي براي مردم تباهيآور است و در نهاد آدمي انواع بديها و عادات زشت را پديد ميآورد و خصلتهاي نيك را از بين ميبرد. بنابراين تجمل خواهي به فساد اخلاقي منجر ميشود و در طول تاريخ بارها ديده شده كشورهايي كه قدرت اخلاقي خود را از دست ميدهند زودتر از كشورهايي كه احياناً قانونشكني ميكنند به سوي انحطاط كشيده ميشوند چون بعضي از مفاسد اخلاقي و اعمال خلاف عفت چنان روح جامعه را جريحهدار ميكند كه موجب طغيان در اجتماع ميشود و تاثيرات سوء آن به مراتب از قانونشكني بيشتر است.
از طرفي ديگر تجملخواهي باعث ميشود كه افراد دين را فراموش كنند و پايه و شالودهي روحاني خود را از دست بدهند و همين ميتواند يكي از عوامل ضعف و انحطاط يك تمدن گردد. توينبي در اين باره ميگويد: تمدني كه پايه و شالوده روحاني خود را از دست بدهد از هم خواهد پاشيد و مانند اتمي است كه هستهي مركزي خود را از دست داده باشد.(11)
علاوهي بر اينها تجملخواهي باعث فقر و گرسنگي در جامعه ميشود زيرا شهرنشينان جهت ارضاي خواهشهاي تجملخواهي و غيرضروري خود حاضرند تمام دارايي خود را خرج كنند و چون در شهر قيمت اجناس تجملي در اثر تقاضاي زياد و مالياتهاي سنگين بالاست ناگزير دچار فقر و بينوايي ميگردند و فقر از عوامل انحطاط است. بنابراين از آنجايي كه تجملخواهان با افراد ديگر جامعه در تعامل ميباشند لذا ميتوان گفت يكي از عوامل ضعف و انحطاط تمدن اسلامي از لحاظ تعاملي همين تجملخواهي است.
1-2. تكيه بر بيگانگان
تاريخ هميشه گوياي اين مطلب است كه اگر دولتها بر نيروهاي مردمي خود متكي نباشند و آنها را در امور مملكتي شركت ندهند و در عوض به بيگانگان دل خوش كنند محكوم به شكست خواهند بود همچنانيكه منتسكيو يكي از علل و عوامل انحطاط روميان را نيروگيري ارتش روم از بين بيگانگان ميداند.(12)
پس هرزماني كه ما تاريخ تمدن اسلام را مورد بررسي قرار دهيم و مشاهده كنيم كه مسلمين در كشورداراي و اقتصاد و ... بر بيگانگان تكيه داشته است ميتوانيم به صراحت بگوييم كه همين امر يكي از عوامل ضعف و انحطاط تمدن اسلامي ميباشد چرا كه آن وقت درمييابيم كه تمدن اسلامي با تمدنهاي ديگر تعامل منفي داشته و اين تعامل به كلي به ضرر مسلمين بوده است.
1-3. حجاب بين سلطان
همانطور كه بر همگان مبرهن است، دولت در پيشرفت و انحطاط يك تمدن بسيار اهميت دارد و هردولتي كه از مشكلات مردم آگاهي بيشتري داشته باشد ميتواند با رفع مشكلات آنها زمينه را براي پيشبرد تمدن مهيا نمايد. حال بهترين راه جهت اطلاع از احوال مردم برخورد مستقيم با آنهاست و هر زماني كه در تاريخ اسلام حجاب بين سلطان و مردم كمتر ديده شده، انحطاط تمدن اسلامي كمرنگتر بوده است. پس يكي از عوامل ضعف و انحطاط هر تمدني حجاب بين سلطان و مردم ميباشد همچنانكه منتسكيو يكي از عوامل ضعف و انحطاط روميان را اينچنين مينويسد:((رويهي مردمداري و شيوهي نزاكت و حسن سلوك كه در عهد سلاطين اوليه رواج داشت بهكلي منسوخ گرديد زيرا امپراتوري اوليه از طريق مردمداري ميتوانستند از كليهي امور به هر وضع و كيفيتي استحضار حاصل كنند.)).(13)
1-4. ظلم و ستم
يكي از علل اساسي سقوط تمدنها اين است كه "من هستم، پس تو نيستي" يا "هستي تو مشروط بر اين است كه من آن را بخواهم" اين اصل معناي واقعي ظلم و استكبار است كه در آيات قرآني به عنوان عوامل سقوط تمدنها مطرح شده است. ميفرمايد: فكاين من قرية اهلكنا و هي ظالمة،(14) يعني: بسا جوامعي را كه ستمكار بودند هلاك ساختيم.
با توجه به مطالب بالا درمييابيم از آن زماني كه خلافت رنگ معنويبودن خود را از دست داد و يك عدهاي سودجو در راه آبادكردن دنياي خود از آن سوء استفاده كردند ظلم و ستم بر مردم نيز آغاز شد و حتي به اوج خود رسيد تا جايي كه در بين مسلمانان يك محيط خفقان و بستهاي به وجود آمد كه ديگر استعداد افراد شكوفا نميشد و مردم كلاً از رشد و شكوفايي استعدادها دست شسته بودند.
2. عوامل خارجي
تهاجم و سلطهي بيگانگان بر تمدن يك ملت يا ملل از مهمترين عوامل خارجي انحطاط تمدنها به شمار ميرود و اين تهاجم در قالبهاي گوناگون با ابزارهاي متفاوت صورت ميپذيرد ولي عمدتاً اين تهاجم از سه ناحيه صورت ميگيرد:
1. تهاجم نظامي
2. تهاجم اقتصادي
3. تهاجم فرهنگي
تمدن اسلامي به دليل گستردگي و ژرفايي خود و نيز نفوذ چشمگيرش در جهان، دشمناني خارج از مرزهاي اسلامي داشت كه درپي فرصتي مناسب بودند تا اين تمدن فراگير را مضمحل سازند. اين عوامل را ميتوان در دو حملهي مهم، بزرگ و ويرانگر رهيابي كرد: جنگهاي صليبي و حملهي مغول.(البته ذكر اين نكته نيز لازم است كه تمدن اسلامي از تهاجم اقتصادي و فرهنگي نيز در امان نبوده اما چون بناي بنده بر اختصار است لذا در اين تحقيق فقط به تهاجم نظامي ميپردازم.).
2- 1. جنگهاي صليبي
جنگهاي صليبي قبل از آنكه رويارويي نظامي غرب مسيحي با شرف مسلمانان تلقي شود رويارويي توحش غربي با تمدن اسلامي است. واقعيتي كه بسياري از محققان و تاريخنگاران به آن اشاره كردهاند. سلسله جنگهاي صليبي كه ازسال 1096 تا 1291 ميلادي ادامه داشت و سرانجام به عقبنشيني كامل غربيها از سرزمينهاي اسلامي انجاميد به مجموعهي هشت جنگ بزرگ اطلاق ميشود.
لشكريان صليبي موظف بودند علامت صليب را به عنوان نشانهاي از جانفشاني و فداكاري بر لباس خود داشته باشند به همين جهت بود كه اين جنگها به جنگ صليبي شهرت يافت. اين جنگها را اشراف و سلاطين اروپا كه از قدرت اسلام بيمناك بودند با انگيزهي مذهبي به راه انداختند و مسيحيان را با صليبهاي خود براي تصرف بيت المقدس از دست مسلمانان روانه كردند. بر اثر اين حملات جامعهي اسلامي مدتها در تلاطم و پريشاني بود و چه بسيار نفوس و اموالي كه از ميان رفت و چه شهرها و روستاهايي كه آباد بودند به ويراني كشيده شدند. در سال 1099 ميلادي كه بيت المقدس براي نخستينبار پس از تمدن اسلامي به تصرف صليبيها درآمد، آنان يك هفته تمام به كشتار مسلمانان مشغول بودند و در مسجدالاقصي بيش از شصت هزار نفر را كشتند. در سال 1109 كه طرابلس به تصرف صليبيها درآمد، يكصد هزار جلد از كتابهاي دارالعلم در اين حادثه به غارت رفت و به كام آتش سپرده شد.
2-2. حملهي مغول
هنوز آتش جنگهاي صليبي در غرب سرزمينهاي اسلامي به كلي خاموش نشده بود كه سيل بنيانكن و ويرانگر ديگري از شرق سرازير شد. قبايل پراكندهي مغولستان كه به سركردگي چنگيز با هم متحد شده بودند در زماني كه خوارزمشاهيان بر شرق اسلامي حكومت داشتند به بهانهي خونخواهي جمعي از بازرگانان به سرزمينهاي اسلامي سرازير شدند. يورش مغول در سال 617 هجري قمري به سرزمينهاي اسلامي آغاز شد. پس از گرفتن گرگانج، پايتخت قديم خوارزم، و نابودي آن، شهرهاي خراسان يكي پس از ديگري فتح شد و معروض قتل عام قرار گرفت. پس از چنگيز و چند تن از جانشينان او نوبت به هلاكو، نوادهي او، رسيد تا فتوحات مغول را در جهان اسلام كامل كند. او اسماعيليه را شكست داد و پس از گشودن بغداد السمتعصم، آخرين خليفهي عباسي، را كشت و برخلافت 525 سالهي عباسيان نقطهي پايان نهاد و سرزمينهاي اسلامي را ميان خانان مغول تقسيم كرد.
هرچند مغولان به دليل ضعف فرهنگي خود و قوت فرهنگ اسلامي در برابر آن نسبتاً رام شدند ولي ويراني كه بر اثر حملات آنان به جهان اسلام و خصوصاً خراسان كه چشم و چراغ عالم اسلام و مهد فرهنگ و تمدن اسلامي بود وارد آمد، ضربهي اساسي بر پيكرهي فرهنگ و تمدن اسلامي بود.
پينوشتها
1. مقدمه ابن خلدون؛ ج1، ص 57.
2. تاريخ تمدن؛ ج1، ص 103.
3. بررسي تاريخ تمدن؛ ص 29.
4. برخورد تمدنها؛ ص 44.
5. تاريخ تمدن؛ شريعتي؛ ج1، صص 6- 7.
6. فصلنامهي قبسات؛ ص 65.
7. مقدمه ابن خلدون؛ ج1، ص 310.
8. همان، ج2، ص 799.
9. همان، ج2، ص 835.
10. همان، ج1، ص 588.
11. آينده نامعلوم تمدن؛ ص 196.
12. علل عظمت و انحطاط تمدن روميان؛ ص 211.
13. همان، ص 200.
14. سوره حج: آيه 45.
منابع
1. آيندهي نامعلوم تمدن؛ آرنولد توينبي؛ اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1355ه.ش.
2. برخورد تمدنها؛ هانتيگتون؛ تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1378ه.ش.
3. بررسي تاريخ تمدن؛ توينبي؛ تهران: اميركبير، 1376ه.ش.
4. تاريخ اسلام؛ علي اصغر حلبي؛ تهران: اساطير، 1365ه.ش.
5. تاريخ تمدن؛ علي شريعتي؛ تهران: قلم، 1378ه.ش.
6. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت؛ تهران- نيويورك: فرانكلين.
7. علل عظمت و انحطاط روميان؛ منتسكيو؛ تهران: اميركبير، 1345ه.ش.
8. فصلنامهي قبسات؛ تهران: زمستان 1378ه.ش.
9. مقدمهي ابن خلدون؛ ابن خلدون؛ تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1366ه.ش.